چه فیلم هایی را در این آخر هفته تماشا کنیم: از مرد سیندرلا تا خداحافظ، خداحافظ و آمین


کلینت ایستوود، ران هاوارد، وس اندرسون و الن آلدا در چهار اثر انتخاب شده برای شماره 300 مجموعه مقالات «این آخر هفته چه فیلمی تماشا کنیم» جنبه های مختلف زندگی انسان را به تصویر می کشند.

اگر بسیاری از فیلم های مورد علاقه خود را با دقت بررسی کنید، متوجه خواهید شد که در واقع عاشق احساسات انسانی آنها هستید. ترس، شجاعت، عشق، نفرت، اضطراب، هیجان، خشم، آرامش، شرم، غرور، غم، شادی، نارضایتی، رضایت و انواع دیگر احساسات ما را تشکیل می دهند. همه با هم انسان را ساختند. در نتیجه، هر داستان صادقانه روش خاصی برای برخورد با احساسات دارد. اینکه یک فیلم علمی تخیلی می تواند کنجکاوی عموم را برانگیزد یا یک فیلم ترسناک، ریشه برخی از مشکلات روانی مردم امروز را بررسی می کند.

در این میان، داستان هایی که از تضاد عواطف انسانی استفاده می کنند، قدرت زیادی برای تأثیرگذاری بر بیننده دارند. چون هیچ چیز مثل سیاه و سفید نمی تواند این دو رنگ را به رخ بکشد.

کلینت ایستوود با گل در فیلم پل های مدیسون کانتی محصول 1995

پل های شهرستان مدیسون (1995)

متأسفانه، حتی وقتی نوبت به برخی از عاشقانه های کلاسیک می رسد، امروزه بسیاری از مخاطبان می خواهند رمانتیسم آنها را زیر سوال ببرند. با اشاره به این حقایق که «فقط قسمت کوتاهی از داستان واقعاً درباره عشق است» یا «داستان پایان خوشی ندارد و عشق شخصیت ها بی پایان است».

این دیدگاه عجیب عشق را تنها در صورتی می پذیرد که پیوسته، سرشار از شادی مطلق و البته ابدی باشد. در نتیجه هر اثری که عشق نتواند شخصیت ها را به موفقیت و شادی بی پایان برساند، از سوی بخشی از مخاطبان امروزی طرد می شود.

چنین واکنش هایی را می توان نتیجه سال ها داستان سرایی عامه پسند با محوریت عشق ابدی دانست. داستان هایی که بسیاری از ما را شستشوی مغزی داده اند تا فقط آن شور ابدی و خوب را دوست داشته باشیم که آتش آن هرگز خاموش نمی شود. به نظر می رسد که انسان ها فراموش می کنند که زندگی خود به عنوان مهمترین خیر آنها تعریف شده است که پایانی اجتناب ناپذیر دارد. در حالی که مدت محدود زندگی آن را بی ارزش نمی کند.

بخوانید  پیش‌نمایش کیت مدل جدید ولورین لگو از کارتون آینده X-Men 97

عشق نیز ممکن است کمی طول بکشد. می تواند دردناک، شوکه کننده و ناخن جویدن باشد. می تواند بهترین روزهای زندگی انسان را بسازد و در عین حال روزهای بعد را برای او بسیار تلخ کند.

فیلم پل های شهرستان مدیسون با کلینت ایستوود و مریل استریپ در مورد ارزش و ضرورت عشق در زندگی است. بدون اینکه بخواهیم آن را به موفقیت کامل محدود کنیم.

داستان درباره دو نفر است که اساساً در اکثر مدل های داستانی پذیرفته شده، شاهد روایت یک داستان عاشقانه با سنشان نیستیم. جنسیت عشق آنها نیز فراتر از سرزنش نیست و کاملاً با تعاریف پذیرفته شده سازگار است. از قضا، واقعیت زندگی و شرایطی که این دو با آن روبرو هستند، طبیعتاً عشق آنها را تا حد زیادی محدود می کند. اما هیچ کدام از اینها علاقه رابرت به فرانچسکا و علاقه فرانچسکا به رابرت را غیر واقعی، مهم و معنادار نمی کند.

فیلم مرد سیندرلا با بازی راسل کرو در نقش یک بوکسور سنگین وزن

مرد سیندرلا (2005)

یک مبارزه دیدنی برای زندگی. فیلم مرد سیندرلا با نقش جذاب آرآس ریون داستان واقعی زندگی یک بوکسور را روایت می کند. کسی که هنگام ایستادن در رینگ لزوما شکست ناپذیر نبود، اما بسیار شجاع به نظر می رسید.

مردم شجاعت او را الهام بخش یافتند و برای موفقیت او دعا کردند. از نظر بسیاری او به نماد مقاومت تبدیل شده بود. بچه ها احتمالاً در مورد قدرت و دستاوردهای او افسانه ای ایجاد کردند. اما مرد سیندرلا با ترس از واقعیت پا به رینگ گذاشت. در یکی از سطرهای طلایی فیلم، جیمز به همسرش می گوید: “بگذار رینگ را بزنم. حداقل آنجا می دانم چه کسی مرا می زند.”

شجاعت او برای اتخاذ موضعی تکان دهنده در برابر حریفانی که روی کاغذ شانس بیشتری برای پیروزی داشتند، ریشه در ترس داشت. در ترس های واقعی او در دوران رکود بزرگ با فقر دست و پنجه نرم کرد. دید که سرما به فرزندانش هجوم آورده است. می ترسید خانواده اش را از دست بدهد. بزرگی این ترس به او اجازه داد که از دعوا نترسد.

بخوانید  تریلر بازی Star Wars Jedi: Survivor's Latest Gameplay امروز منتشر شد

هر کسی که عاشق فیلم های ورزشی است به هر حال از تماشای مرد سیندرلا پشیمان نخواهد شد. مزیت اصلی کار ران هاوارد در این است که او به خوبی نشان می دهد که شجاعت جیمز از کجا می آید. در یکی از بهترین سکانس های فیلم، تدوین دقیقاً روی همین موضوع متمرکز است. از بیرون، مردم فقط یک مرد را می بینند که ضربه می زند و ضربه می خورد، اما هاوارد به ما اجازه می دهد تصاویر را در ذهنش ببینیم. تا ترس اصلی این مرد را به یاد بیاوریم و در نتیجه بفهمیم که چرا هیچ ضربه ای او را به زمین نمی اندازد.

مبارزه با یک وسیله عجیب در فیلم ستاره بیابانی شهر سیارک به کارگردانی وس اندرسون

شهر سیارکی (2023)

فیلمسازان مختلف فیلم را یکسان نمی سازند، اما متأسفانه بسیاری از تماشاگران با انتظارات خاص و محدود به فیلم های مختلف امتیاز می دهند.

البته عموم مردم همچنان مجازند اثر را به دلخواه خود بسنجند. تا بگوید آیا ارزش چند ساعت وقتش را داشت یا نه. اما دیکته بسیاری از این انتظارات باعث شده است که کمتر قدر سینما را بدانیم یا بسیاری از زیبایی های هنر سینما را نبینیم.

سیارک شهر یک اثر کامل نیست. اما آیا می توان چنین فیلمی را بدون توجه به طراحی صحنه درخشان، تنظیمات منحصر به فرد و برخی استعاره های عالی تماشا کرد؟ چه زمانی وس اندرسون او بارها و بارها توانسته تجارب خاص سینمایی را به مخاطبان ارائه دهد، آیا نباید منتظر دیدن این نقاط قوت ثابت در کار جدید او باشیم؟ آیا قضاوت درباره فقدان احساسی بخش‌های خاصی از فیلمنامه، اشتباه نیست؟

مردم می توانند معیارهای خود را داشته باشند و آثاری را که می خواهند ببینند. با این حال، وقتی جلوه زیبای قطار زرد رنگ را دیدم که در بیابان در حال حرکت است، یا کاملاً غرق در یک سکانس با بازی عالی برخی از ستارگان فیلم شدم، یادم افتاد که چه شرم آور است اگر برخی از کاستی های شهر سیارک مانع از لذت کامل من از آن شود. خود فیلم داستان را در جایی روایت می کند که مردم مشغول برگزاری مراسمی سالانه برای جشن گرفتن رویدادی هستند که پنج هزار سال پیش رخ داده است. به نظر می رسد که فیلمساز وسواس تکراری ما را مسخره می کند.

بخوانید  آستین باتلر در فیلم ترسناک جدید دارن آرونوفسکی، کارگردان فیلم بازی می کند

فیلم تلویزیونی خداحافظ، خداحافظ و آمین (آخرین قسمت از سریال MASH)

خداحافظ، خداحافظ و آمین (1983)

فیلم تلویزیونی نزدیک به دو ساعت خداحافظ، خداحافظ و آمین به عنوان آخرین قسمت سریال M*A*S*H پخش شد; سریالی آوانگارد که هم فضای آثار ضد جنگ و هم تلویزیون آمریکا را به طور جدی تحت تاثیر قرار داد.

سریال MASH به گروهی از پزشکان و پرستاران در طول جنگ کره می پردازد و این رویداد خونین و وحشتناک در تاریخ معاصر را به شکلی خاص به تصویر می کشد. با نشان دادن تلاش مردم برای پوشاندن درد و وحشت جنگ.

سازندگان MASH، همانطور که در Goodbye, Farewell و Amen دیده می شود، متوجه شدند که اجتناب از واقع گرایی و جدیت همیشه به کار ضد جنگ لطمه نمی زند. شوخی‌های ظاهری و تلاش شخصیت‌ها برای مدفون کردن درد خود و دیگران به سریال کمک کرد تا در به تصویر کشیدن تاریکی جنگ مؤثرتر به نظر برسد.

حتی اگر هرگز نمی خواهید کل سریال را تماشا کنید، خداحافظ، خداحافظ و آمین ارزش دیدن را دارد و چشمگیر به نظر می رسد. زیرا می بینیم که حتی یک جانباز چگونه دروغ می گوید تا درد خود را فریاد نزند. می بینیم که چگونه مردم برای دقایقی می خندند و بعد ناگهان با صدای بمبی که می توانست به زندگی آنها پایان دهد به خود می آیند. می بینیم که چگونه یک تانک همه را به وحشت می اندازد، سپس به طرز مضحکی دو قسمت از یک اقامتگاه را ویران می کند و در نهایت یک سرباز زخمی و رنج کشیده را بیرون می کشد.

خداحافظ، خداحافظی و آمین به این است که چگونه می توانیم در هر موقعیتی که دوست داریم انسان های دیگر با ما رفتار کنند، رفتار کنیم. اما در عین حال گاهی وحشت موجود در این دنیا به حدی است که چاره ای جز رفتن زیر میز و آرزوی ادامه زندگی نیست.

تحریریه مجله بازی یک گیمر