بررسی سریال Ripley که Crime and Punishments را خسته کننده می داند!

نه فیلمبرداری خیره کننده و کارگردانی حساب شده مینی سریال ریپلی داستان سرایی اپیزودیک خسته کننده نیز دریچه جدیدی معنادار به دنیای رمان محبوب پاتریشیا هایسمیت نمی گشاید. بررسی یک گیمر را دنبال کنید.

مینی سریال ریپلی این عکس توسط رابرت السویت، که به خاطر همکاری عالی خود با پل توماس اندرسون در آثاری مانند خون به پا خواهد شد (خون خواهد آمد) و مگنولیا (مگنولیا) ما این را می دانیم. من مجبور شدم این مقاله را از اینجا شروع کنم! چرا که بارزترین ویژگی اقتباس جدید از رمان مهم و تحسین شده است آقای ریپلی با استعداد (آقای با استعداد ریپلی) تصاویر متمایز او. برای اولین بار سفر تصادفی و پر حادثه تام ریپلی از نیویورک به شهری زیبا در ایتالیا را سیاه و سفید می بینیم.

از نمایش افتتاحیه اپیزود اول تا نمایش نهایی قسمت پایانی سریال، با ترکیب بندی های ظریف و چشم نوازی مواجه هستیم.

از طریق این لنز، سر و شکل سریال به تاریخچه ای غنی از متضاد نور و تاریکی در تاریخ هنر مربوط می شود. از تکنیک «سایه روشن» – که شیفتگی تام ریپلی به نقاشی های کاراواجو مستقیماً به آن اشاره دارد – تا نشانه های بصری فیلم نوآر. به لطف حساسیت‌های زیبایی‌شناختی سینماگر بزرگی چون آلسویت، از نمای ابتدایی قسمت اول تا آخرین شات قسمت پایانی مجموعه، ترکیب‌بندی‌های چشم‌گیر و دقیقی به ما ارائه می‌شود. ما معمولاً انتظار چنین سیستم بصری دقیقی را در یک سریال تلویزیونی نداریم.

وقتی از سیستم بصری صحبت می کنیم، نمی توانیم به عکاسی بسنده کنیم. بخش مهمی از روایت تصویری ریپلی، از استراتژی کارگردانی استیون زیلیان نشات می گیرد. مرد آمریکایی که حرفه پربار فیلمنامه نویسی متعلق به اوست فهرست شیندلر (فهرست شیندلر) اسپیلبرگ مانی بال (Moneyball) شامل بنت میلر است، با تصمیمات کارگردانی متفکرانه خود، به کار او هدف اجرایی عالی می دهد. دوربین زایلیان تقریباً همیشه ثابت است و هرگز بدون درایو دراماتیک جدی حرکت نمی کند. او با تقسیم صحنه‌ها به مجموعه‌ای از مدخل‌ها با تمرکز بر روی اشیا و سطوح، بافت بصری اثر خود را غنی می‌کند و با معرفی و بازگرداندن نشانگرهای بصری، جغرافیای موقعیت‌ها را به خوبی روشن می‌کند و در مواقع نیاز شتاب می‌گیرد. در ریتم روایت او.

نمای سیاه و سفید بالای سر دو مرد در حال راه رفتن در کنار ماشین در سریال ریپلی به کارگردانی استیون زیلیان.

اگر سریال را تماشا کرده باشید، احتمالا کلمه ریتم در جمله قبلی توجه شما را به خود جلب کرده است! جای تعجب نیست که بیشتر نظرات در مورد ریپلی در مورد “کند” بودن او است. هیچ کلمه اشتباهی وجود ندارد بر خلاف دو فیلم اقتباس شده از رمان آقای ریپلی با استعداد یکی توسط آنتونی مینگلا با همین نام در اواخر دهه 1990 و دیگری توسط رنه کلمن با همین نام ساخته شد. پشت بنفش (ظهر بنفش) که در سال 1960 به نمایش درآمد، برداشت زیلیان از داستان های اسمیت روایت فشرده ای از جعل، قتل و فریب نیست. البته، همه رویدادهای مهم داستان سر جای خود هستند. اما فاصله بین آنها به دلیل روایت اپیزودیک تلویزیونی بیشتر شده است. علاوه بر این، فواصل بین هر «عمل» بیشتر از حد معمول در دنیای آرام ریپلی است. از فاصله زمانی بین دو جمله، تا زمانی که یک کاراکتر طول می کشد تا از یک محیط به محیط دیگر منتقل شود.

بخوانید  پیش‌سفارش‌های قدیمی هاگوارتز در حال حاضر تخفیف دارند

کندی سریال، از زاویه ای خاص، بخشی طبیعی از «رویکرد» جدید سازنده آن است. در رمان محو زیلیان، تام، مارج و دیکی بیست و چند ساله هیجان زده نیستند، بلکه میانسال هستند. تمایل دیکی برای رهایی از محدودیت های زندگی خانوادگی اش بیشتر به دلیل بی توجهی اوست تا بی پروایی و جسارت. سرگرمی های دو نفره تام و دیکی به بازدید از موزه و تماشای اجراهای موسیقی سنگین تبدیل شد. مارج به جای اینکه خونگرم، سرسخت و ساده دل باشد، فردی سرد، باهوش و شکاک است. تام نیازی ندارد خیلی تخیلی باشد یا حتی از توانایی معروف خود برای تقلید از حرکات دیگران برای جلب لطف زوج ثروتمند استفاده کند.

جانی فلین در یک عکس سیاه و سفید از سریال ریپلی کارگردان استیون زیلیان نشسته است.

تام ریپلی Xylian اصلا برای کسی دوست داشتنی نیست. درست مانند فردی مایلز، به جای مرد میانسال خوش اخلاق و باهوشی که فیلیپ سیمور هافمن در فیلم مینگلا به تصویر می کشد، با حضور مرموز و سرگردان الیوت سامر زندگی می کند. اینجا دنیایی است که آدم ها از راه دور حرف می زنند، از ته دل نمی خندند و به ندرت صدایشان را بلند می کنند!

لحن بسیار کنترل شده سریال یکی از تمهیدات زایلیان برای شکل دادن به دنیایی خشک و سرد است. دنیایی که شبیه یک فیلم نوآر تلخ و تلخ یا یک درام جنایی وحشتناک و وحشیانه است. به همین دلیل تازه است و از اواسط سریال توانایی های دید زیلیان را به شکلی موثر احساس می کنیم. درست است، رمان از کجا آمده است؟ ریپلیاو به تظاهرات خشونت آمیز اقدامات ضد قهرمان خود تمایل دارد. بهترین قسمت سریالی مثل این باید قسمتی مثل قسمت پنجم باشد. تمام ویژگی های سبکی و روایی اثر، کارکردی هدفمند دراماتیک پیدا می کند.

در این تصویر سیاه و سفید از سریال ریپلی استیون زیلیان، اندرو اسکات با سایه بزرگش پشت سرش از پله ها بالا می رود.

رویکرد زایلیان در خلق یک فیلم جنایی تاریک و واقع گرایانه بسیار موفق است

در قسمت پنجم، از روایت کسل کننده و سرعت آهسته سریال برای معرفی زیبای جغرافیای جدید (آپارتمان تام در رم) استفاده می شود که گوشه آن به صحنه جنایت تبدیل می شود. لحن کنترل شده و بافت غنی تصاویر کمک می کند تا جزییات عمل هولناک شخصیت و رویارویی او با عواقب آن مشخص شود و سنگینی جنایت کاراکتر را به قدری منتقل کند که اقتباس های قبلی در مقایسه با آثار کودکانه شبیه شود! در واقع، رویکرد زایلیان در خلق یک تریلر جنایی تاریک و واقع گرایانه کاملاً موفق است. در اثری از این مختصات، شخصیتی مانند بازرس رافینی به خوبی با حضور کاریزماتیک مائوریتزیو لومباردی همخوانی دارد.

اما این سبک تلخ و جدی بیشتر لحظات سه قسمت اول سریال را کسل کننده و کسل کننده می کند. در غیاب گرما و طنز، نحوه شکل گیری دوستی تام و دیکی غیرطبیعی به نظر می رسد و در کل تقریباً همه شخصیت های سریال منزجر کننده می شوند. جزئیات کلاهبرداری های ریز و درشت تام یا روند قانونی پیگیری پرونده جنایی، بیش از آن که برای درک صحیح مخاطب از موقعیت ها مفید باشد، گسترده تر است و به طور کلی، قسمت های مختلف اثر مملو از محتوای بی ربط است. به موضوع این دارای اهمیت دراماتیک یا خلق و خوی جذاب است.

بخوانید  استیون اسپیلبرگ: شوالیه تاریکی باید نامزد اسکار بهترین فیلم سال می شد

الیوت سامر با یک لیوان در دست در یک عکس سیاه و سفید از سریال ریپلی استیون زیلیان نشسته است.

به طور طبیعی، زیلیان از قالب طولانی‌تر داستان سرایی تلویزیونی برای افزودن جزئیات بیشتر داستان به روایت خود استفاده می‌کند. در چنین فرصتی می توان مراحل و چگونگی قتل های تام را روایت کرد. اما جدا از آن، این سریال ریپلیهمچنین حاوی مطالب اضافی و بی فایده است. برخی از آنها ترجمه تصویری وفادار از ایده های بدیع هستند که توجیه قانع کننده ای در روایت سریال پیدا نمی کنند. به عنوان مثال، در رمان به توانایی تام در تصور چیزها و افرادی که هرگز ندیده است اشاره شده است. او لحظات غیر واقعی را با جزئیات زیاد تصور می کند. زایلیان یک معادل بصری برای این ایده پیدا می کند و هر زمان که بتواند به آن بازمی گردد.

تام نامه آقای گرین لیف را می خواند. بنابراین او را در مقابل او می بینیم. تام اخطاری از بانک دریافت می کند. بنابراین دیدیم که او وکیل بانک را در مقابل خود تصور می کند. اما ما نمی فهمیم برای دیدن این تصاویر به چه چیزی نیاز داریم؟ در غیاب این تصاویر چه چیزی از روایت سریال یا درک ما از شخصیت اصلی کم می شود؟ به همین دلیل، اگرچه جزییات روایت کسل‌کننده سریال در نقاط مهم داستان مانند جنایات تام، چشم‌انداز جدیدی ایجاد می‌کند، اما در دوره‌های بین این نقاط تنها بر تصاویر و لحظاتی تأکید می‌کنند که تفاوت چندانی با یکدیگر داشته و ندارند.

اندرو اسکات در نقش تام ریپلی در فیلم پرتره سیاه و سفید ریپلی به کارگردانی استیون زیلیان

برخی از این لحظات، همانطور که اشاره کردم، ترجمه ای از ایده های داستان سرایی است. اما برخی دیگر توسط خود زیلیان به داستان اضافه شد. مانند لحظات به ظاهر کمدی اما بسیار بی مزه ای که در اپیزود اول ناتوانی تام در زبان ایتالیایی می بینیم یا مکاتباتی که فلاش بک های تاریخی سعی می کنند بین تام و کاراواجو انجام دهند. این که نمایش زمان خود را با این ایده‌های اضافی سپری کرده است وقتی متوجه می‌شویم که زایلیان، از قضا، بخش مهمی از رمان‌های اسمیت را کنار گذاشته است، عجیب‌تر می‌شود. بخشی که در روایت طولانی تر یک سریال استفاده می شد.

جزئیات بیشتر روایت کسل کننده سریال، در فواصل بین نکات مهم داستان، تنها به تأکید بر تصاویر و لحظاتی کمک می کند که تفاوت چندانی با هم داشته و ندارند.

بخوانید  اطلاعات بیشتر درباره Suicide Squad: Kill The Justice League | اخبار گیم اسپات

در قسمت اول این سریال، تام زمانی که او برای سفر با قطار حرکت می کند، نامه ای به عمه داتی می نویسد. او در این نامه به انتقادی که از دوغی دریافت کرده است اشاره گذرا می کند. در کتاب های هایسمیت، این اتهامات ماهیت صریح تری دارند و رابطه شیرین تام با عمه اش زمینه ساز یک قتل بی سابقه می شود. زندگی تام با داتی چنان آزاردهنده بود که مرد تنها از کودکی آرزوی کشتن زن بدسرپرست را داشت و بارها تلاش کرد تا از چنگ او فرار کند و سرانجام در بیست سالگی موفق شد.

مائوریتزیو لومباردی در یک عکس سیاه و سفید از سریال ریپلی استیون زیلیان

عمه داتی به مردانگی و جنسیت تام به توهین آمیزترین عبارات ممکن توهین کرده است. بنابراین وقتی دیکی در ساحل، بی‌علاقه به حرکات آکروباتیک گروهی از مردان که توجه تام را به خود جلب کرده‌اند، از اصطلاح تحقیرآمیز مشابهی استفاده می‌کند، ذهن تام به تجربه آسیب‌زای قبلی‌اش با خاله داتی بازمی‌گردد. زیلیان می توانست بیشتر به رابطه تام با عمه داتی توجه کند تا فلاش بک های بلندپروازانه تاریخی با کاراواجو. اما صحنه کوتاه با دندانپزشک و اشاره مبهم به مرگ پیرزن بس است.

در سریال ریپلیما روانشناسی تام را آنقدر نمی دانیم که بدانیم آیا او انتظار عملی مانند قتل را داشت یا نه. زیلیان ترجیح می دهد بسیاری از عناصر روانشناسی شخصیت هایش را مبهم نگه دارد. بازی اندرو اسکات نیز در انتقال رمز و راز و غیرقابل پیش بینی بودن انگیزه های شخصیت موفق بود. در نتیجه، اگرچه تماشای اسکات در طول داستان جذابیت دراماتیک زیادی دارد، اما به دلیل عدم شناخت عمیق ما از شخصیت، برخی از عناصری که تام ریپلی را از هر قاتل روان‌پریشی دیگری متمایز می‌کند را از دست می‌دهیم.

داکوتا فانینگ در یک عکس سیاه و سفید از سریال ریپلی استیون زیلیان ژست گرفته است.

این مشکل به تام محدود نمی شود. بیایید به مارج فکر کنیم. اجرای داکوتا فانینگ، از اولین رویارویی مارج با تام، رنگ آگاهی، هوش و شک و تردید را به همراه دارد. اما در پایان سریال، این ویژگی شخصیتی چه می کند؟ Zailian's Marge نوید یک بلوغ و بلوغ منحصر به فرد را می دهد که با نسخه های قبلی شخصیت در اقتباس های فیلم متفاوت است. اما در نهایت تاثیری بر جریان دراماتیک وقایع نمی گذارد و هویت او به چند ژست و اشاره هوشمندانه محدود می شود.

زایلیان در قسمت پایانی سریال کیفیت جدیدی (شهوت شهرت) به مارج اضافه می کند تا عدم درک بیننده از درون مارج را جبران کند. اما این مسیر جدید دقایق بی شماری را که برای یافتن تفاوت های روانی یک شخصیت صرف کرده اید را بر نمی گرداند! تمام هویت مارج به یک نقاب جذاب تبدیل می شود که هیچ چیز در پشت آن پنهان نیست. درست مانند سریال های خسته کننده و حساب شده، شما زمان زیادی را صرف نمی کنید که چیز زیادی نگویید!

منبع

تحریریه مجله بازی یک گیمر