نقد فیلم کات شماره شش (2021) | یک اودیسه زمینی

این فیلم علاوه بر کارکرد عادی در فیلم، از عنصر «قطار» در معنایی معنایی نیز استفاده می کند. قطار چیزی است که همیشه با صفحه سینما مقایسه شده است، زیرا پنجره ثابتی دارد که مناظر متفاوت و متغیری را به مسافران ارائه می دهد. پرده ای نیز ثابت است، اما تصاویری جذاب و زودگذر از زندگی ها و فضاهای مختلف به بیننده ارائه می دهد. این قیاس همیشه در تاریخ سینما استفاده شده است. شاید یکی از بارزترین نمونه های آن باشد قبل از سحر (ریچارد لینکلیتر، 1995) می دانست. داستان عاشقانه ای که در قطار شروع می شود و بعد ادامه می یابد. AT کوپه شماره شش ما نیز با چنین استفاده ای از عنصر قطار مواجه هستیم. سفری که قرار است لورا را به شخص دیگری تبدیل کند با قطار انجام می شود. جدا از شباهت سینما به پنجره قطار، آیا خود سینما و تماشای فیلم چیزی غیر از سفر نیست؟ سفری به قلب یک داستان جدید با افراد جدید و تجربیات جدید.

در صحنه اول فیلم به وضوح می بینیم که لورا چقدر اطرافش را کمی می شناسد. نویسندگان با طراحی سکانس مهمانی به درستی و زیبایی «نشان می دهند» که لورا یک ناشناخته است. بدون اشاره به مهاجر بودن یا فنلاندی بودن او در فضای روسیه، با استفاده از دیالوگ ها و کنش های شخصیت های حاضر در مهمانی به عجیب بودن لورا پی می بریم. مثلاً درک اشتباه او از تلفظ صحیح نام آنا آخماتووا نشان می دهد که او اهل آن زبان و فرهنگ نیست. گوشه گیری او و رفتن به اتاق خالی از دیگر جلوه های این وضعیت است.

شخصیت لورا در کوپه شماره شش

کوپه شماره شش، دومین فیلم بلند جوهو کوسمانن، فیلمساز جوان فنلاندی، سال گذشته به طور مشترک با قهرمان اصغر فرهادی توانست جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن را از آن خود کند. این فیلم در فهرست نهایی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان قرار گرفت اما نامزد دریافت جایزه نشد. کوسمانن قبلاً با فیلم کوتاه فارغ التحصیلی خود توانسته بود این کار را انجام دهد. فروشندگان رنگبرنده جایزه اول بخش Sinne Foundation جشنواره فیلم کن.

سفری که قرار است لورا را به شخص دیگری تبدیل کند در یک “قطار” اتفاق می افتد. جدا از شباهت سینما به پنجره قطار، آیا خود سینما و تماشای فیلم چیزی غیر از سفر نیست؟ سفری در یک داستان جدید با افراد جدید و تجربیات جدید

بخوانید  تاریخ انتشار گلادیاتور 2 نوامبر 2024 است

لورا و لیوخا در کوپه شماره شش

در یک صحنه دقیق و حساب شده، پس از اینکه لورا متوجه دزدیده شدن دوربینش می شود، با یک نما بسیار آشکار و شگفت انگیز روبرو می شویم. یک طرح بسیار ساده، اما بسیار گویا. تصویر ایستگاهی را نشان می دهد که قطار در حال دور شدن از آن است. نورها به تدریج محو می شوند و تاریکی کادر را می پوشاند. در همان زمان، دیالوگ لورا و لیوخا را می شنویم که در مورد “مسکو روی نوار” صحبت می کنند. گویی آنچه در عکس می بینیم دارد دورتر و دورتر می شود، همان تصویری است که لورا از مسکو دارد.

در ادامه متن، داستان فیلم پیش می‌رود.

همان گذشته ای که به آن چسبیده بود. آنچه اکنون دارد ناپدید می شود. البته پاسخ های سرد ایرینا در تلفن نیز به شکستن گذشته کمک می کند. گویی لورا قرار بود کشف کند که عشق و گذشته خود را به طور کامل در مسکو از دست داده است.

شخصیت لیوخا در کوپه شماره شش

بعد از حدود نیم ساعت فیلمبرداری، من و لورا کم کم با لیوخا آشنا می شویم. تاکنون تصویر یک جوان مست و بی پروا در ذهن لیوخا شکل گرفته است، اما در سکانس گفتگوی آنها در رستوران قطار، این فرد کم کم برای ما تبدیل به یک شخصیت می شود. فردی که بیشتر و بهتر می شناسیم، رفتار او را درک می کنیم. بعدها با یک سفر کوتاه به خانه مادربزرگ و اتفاقات پس از سرقت دوربین و دیالوگ های او با لورا، این تصویر کاملتر و دقیق تر می شود. تصویری که کاملا با سورپرایز نهایی فیلم مطابقت دارد. جایی که لورا متوجه می شود به دلیل سرما و برف نمی تواند برود سنگ نگاره ها را ببیند (این همچنین نشان می دهد که ایرینا می خواست لورا را با فرستادن او به سفر در آن زمان خراب کند).

در این سکانس پایانی دیدنی که این دو در کنار هم می نشینند و در یک کولاک بزرگ بازی می کنند، اشاره صحیح به tainatik خواهد بود در تایتانیک (جیمز کامرون، 1997) ما نیز با فداکاری و از خودگذشتگی جک مواجه شدیم که باعث شد رز از زندگی ناخواسته خود دست بکشد. در اینجا نیز این لئوخا است که به لورا کمک می کند تا با واقعیت های جدید روبرو شود. کاری که او فداکارانه انجام می دهد (پیچاندن مین گذاری و صاف کردن آن سفر عجیب و دشوار به سمت سنگ نگاره ها). و خوب است که در این ادیسه تایتانیک و زمین جدید، این بار جک و رز از داستان هر دو سالم به زندگی خود بازگردند.

بخوانید  نمایش مبارزات و جهان بازی Sonic Frontiers شرکت سگا در تریلر تازه

فیلم کوپه شماره شش مثل فیلم قبلی اش زیباترین روز زندگی اول ماکی (2016)، یک فیلم اقتباسی است. فیلمنامه این فیلم از رمانی به همین نام نوشته رزا لیکسوم اقتباس شده است و کوسمانن آن را با دو فیلمنامه نویس دیگر نوشته است.

برنده جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن 2021 فیلمی درباره یک سفر است. سفری برای دیدن آثار باستانی روسی که در نهایت شخصیت اصلی فیلم را به درک جدیدی از خود و روابط انسانی می رساند. با نقد برش شماره شش از فیلم همراه باشید.

کوسمانن در این فیلم از موتیف های آشنا استفاده می کند. عنصر «سفر» به طور کلی عنصری است که بارها در فیلم های مختلف و به شیوه های مختلف استفاده شده است. سفر، به عنوان فردی که مرزهای آشنا را ترک می‌کند و وارد ماجراجویی می‌شود، عنصری است که منجر به تغییر می‌شود، هم در اسطوره‌شناسی و هم بعداً در ادبیات و سینما. حال این تغییر در روند عادی زندگی رخ می دهد و نظم قبلی را به هم می زند و نظمی جایگزین را مطرح می کند و یا در نواحی بالاتر و عمیق تر باعث اصلاح شخصیت مسافر می شود. نمودار خط داستانی سفر قهرمان نیز منشأ خود را در همین عنصر پیدا می کند. کوسمانن نیز شخصیت اصلی خود را به سفر می فرستد. یک سفر از شهری به شهر دیگر، در یک کشور پهناور، به طوری که خود این سفر چندین روز طول می کشد. آن هم در سرزمینی عجیب برای شخصیت اصلی.

در میانه این سفر چیزی که همیشه لورا را به مسکو و ایرینا و دنیای آشنای او وصل می کند دوربین است (یک اشاره کوچک و زیبا دیگر به طبیعت سینما). او علاوه بر ضبط تصاویر و صداهای جدید، از دوربین به روش های دیگری نیز استفاده می کند، یعنی گاهی به آن پناه می برد. به فیلمی که قبلا ضبط کرده بود. عملی که در ابتدا عاشقانه به نظر می رسد (اشاره به ایرینا)، اما این دو مانند پیوندی هستند که او را به منطقه امن خود متصل می کند. از دست دادن دوربین، توسط یکی از هموطنانش و نه توسط لیوخا، ضربه ای است که او را کاملا از گذشته جدا می کند و چشم اندازی تازه می یابد. این پرواز او را به لیوخا نزدیک می کند و رابطه اش را با گذشته قطع می کند تا بهتر بتواند تجربه جدید را بپذیرد.

بخوانید  Call Of Duty Mobile فصل 11 دارای رویدادهای زمستانی است، به بازیکنان اجازه می دهد درختان تعطیلات بکارند

در تایتانیک با ایثار و از خودگذشتگی جک مواجه شدیم که باعث شد رز از زندگی ناخواسته خود دست بکشد. در اینجا نیز این لئوخا است که به لورا کمک می کند تا با واقعیت های جدید روبرو شود. کاری که با نوع دوستی انجام می دهد

برای لورا، این سفر او را به جدایی از معشوقش، ایرینا، سوق می دهد. جدایی که در ابتدا فقط فیزیکی است. حالا او با موقعیتی مواجه است که به شدت با شرایط قبلی اش در تناقض است. سفر به منطقه ای ناشناخته، با فردی ناشناخته و مردانه و با رفتاری عجیب! این اولین چالش لورا است.

یکی دیگر از موتیف های آشنای مورد استفاده در فیلم رقابت منتهی به دوستی است. البته رقابت به معنای مبارزه نیست. بلکه به این معناست که شخصی از دیگری خوشش نمی آید و نمی خواهد با او روبرو شود و با او صحبت کند. در اینجا نیز لورا مجبور می شود با مرد عجیب و غریب روسی به نام لیوخا (با بازی یوری بوریسوف) هم اتاقی شود. رابطه ای که ابتدا با رفتار عجیب و مستانه لیوخا به ورطه ای وحشتناک نزدیک می شود. اما با گذشت زمان فیلم و با تغییر حال و هوای لیوخا و اصرارها و لجبازی های خنده دار او برای نزدیک شدن به لورا و اتفاقات دیگر، شکل کاملاً تغییر می کند و تبدیل به یک دوستی ناب و دلنشین می شود.

کوسمانن در این فیلم از موتیف های آشنا استفاده می کند. عنصر «سفر» بارها در فیلم های مختلف و به شیوه های مختلف به کار رفته است. سفر به معنای خارج شدن از محیط آشنا و شروع ماجراجویی است

این فیلم داستان یک دختر فنلاندی را روایت می کند که اکنون در روسیه زندگی می کند. دختری به نام لورا با بازی سادی هارلا. او تصمیم می گیرد برای دیدن سنگ نگاره های مورمانسک به سفر برود. سفر از مسکو به مورمانسک. سفری طولانی با قطار که در ابتدا برای او عذابی طولانی به نظر می رسد، اما در نهایت برای او نتیجه شگفت انگیزی به همراه دارد.

تحریریه مجله بازی یک گیمر