نقد و بررسی فیلم Armageddon Time A Personal Account of Coming of Age

آخرین فیلم جیمز گری داستان بزرگ شدن پسری است. داستان روی سن و رویارویی با تلخی و نابرابری. با یک گیمر همراه باشید.

پدربزرگش نیز هر بار که بحثی پیش می‌آید، از بدی‌های نژادپرستی و مشکلاتی که ایجاد می‌کند به او می‌گوید. چه این نژادپرستی به رنگ پوست مرتبط باشد یا به مذهب یا منشأ مردم. چنانکه او و مادرش به خاطر دین و محل زندگی خود سختی های زیادی را متحمل شده بودند.

دوستی پل و جانی علت تمام اتفاقاتی است که منجر به رشد و بلوغ پل شد. از اولین باری که با هم علف می کشند (به پیشنهاد جانی) تا روزی که تصمیم می گیرند کامپیوتر مدرسه را بدزدند (این بار به پیشنهاد پل). این مسیری است که به آنها کمک می کند تا بفهمند در دنیای اطرافشان چه اتفاقی می افتد.

استراتژی اصلی زمان آرماگدونکه فیلمنامه آن نیز توسط خود گری نوشته شده است، استفاده از عنصر «تضاد» است. این فیلم برای روایت داستان خود از موضوعات بسیار آشنا استفاده می کند: پل گراف، شخصیت اصلی فیلم، پسری است که اطرافیان، در خانه و مدرسه او را درک نمی کنند. معلمش با او مشکل دارد و پدر و برادرش رفتار خوبی با او ندارند. مادرش (هاتاوی) که کمی بهتر با او رفتار می کند، دوست دارد که او مانند همه افراد به ظاهر موفق دیگر موفق شود. در میان آنها تنها پدربزرگ (هاپکینز) است که او را درک می کند و به علایق و استعدادهای او کمک می کند. پل می خواهد هنرمند شود.

با این حال، فیلم بیشتر به کلیشه ها نزدیک است و از آن تصاویر و ایده های ساده معمولی استفاده جدید و خلاقانه ای نمی کند. فیلم جیمز گری بیشتر برای مخاطبان کمتر جدی یا جوان‌تر مناسب است. کسانی که آشنایی چندانی با این ایده ها و تصاویر ندارند در نمونه های دیگر (برای این منظور می توانید فیلم را با دیزی مقایسه و پیچیدگی ها و پیچش های آن و تأثیری که در نهایت بر مخاطب می گذارد). گاهی فیلم زیاد پخش می شود و به خوانندگی نزدیک می شود. برای درک بهتر این شعارزدگی علاوه بر تمامی موارد ذکر شده می توان به موضوع نژادپرستی در فیلم نیز توجه کرد و برای درک آن مراجعه به صحنه ای از فیلم ضروری و کافی به نظر می رسد: جایی که جانی در اتاق روبروی خانه پل نشسته است و صحنه خداحافظی، مادربزرگش را به یاد می آورد. فلاش بک ها از یک سو بسیار نامتناسب با شرایط کنونی و از سوی دیگر به بی ظرافت ترین و ناشیانه ترین شکل ممکن طراحی و اجرا می شوند.

بخوانید  نسخه محدود اورئوهای سوپر ماریو اکنون در دسترس هستند

در ادامه متن، داستان فیلم پیش می‌رود.

فیلم جیمز گری بیشتر برای مخاطبان کمتر جدی یا جوان‌تر مناسب است. کسانی که با این ایده ها و تصاویر در نمونه های دیگر آشنا نیستند

همه دوست دارند پل مسیر را در یکی از شاخه های شناخته شده و آزمایش شده دنبال کند و در زندگی آینده خود به ثبات مالی دست یابد. «موفقیت» برای شخصیت های فیلم با همین ثبات و توانایی مالی برابر بوده است.

نقاشی می کشد و البته به موشک و اینها هم علاقه دارد. چندین بار در طول فیلم، او به وضوح نشان می دهد که می خواهد هنرمند شود. اما چه کسی جز پدربزرگش این موضوع را جدی می گیرد؟ همه دوست دارند او در یکی از شاخه های شناخته شده و آزمایش شده ادامه دهد و در زندگی آینده خود به ثبات مالی برسد. «موفقیت» برای شخصیت های فیلم با همین ثبات و توانایی مالی برابر بوده است. اما آن تصاویری که ساخته شده بودند در کل تبدیل به کلیشه شدند. جیمز گری نیز از آن در راه های جدید یا خلاقانه استفاده نمی کند.

پل و جانی در زمان هارماگدون

البته جانی زود تسلیم شد. او می داند که وقتی پول و خانواده ای برای حمایت از او نداشته باشد و همچنین وقتی سیاه پوست باشد، شانس چندانی ندارد و مورد تبعیض و محرومیت قرار می گیرد. همانطور که پلیس از پل می پرسد که آیا او به کمک نیاز دارد، اما از جانی نپرسید. اما پولس به همه این رویدادها نیاز دارد تا رشد کند و بفهمد جهان چگونه کار می کند. او که در ابتدای فیلم وقتی به دفتر کارگردان می رود به جانی می گوید: «اگر اتفاق بدتری بیفتد، من پشت سرت خواهم بود». اما درست در بزنگاه، جایی که جانی را دستگیر می‌کنند، شروع به فرار می‌کند و فقط در آنجا برمی‌گردد که او نیز دستگیر می‌شود. اما در هر صورت دستگیری و دیدن جزییات این حادثه دید واقع بینانه تری به اطرافش می دهد. همچنین رابطه او با پدرش را کمی بهبود می بخشد.

بخوانید  گزارش‌ها حاکی از نگرانی ناشران در مورد پشتیبانی از ایکس باکس در آینده هستند
فراموش نکنیم که او قبلا پدربزرگش را از دست داده بود – تنها تکیه گاه او. خانواده نگران این بودند که او چگونه به این فقدان واکنش نشان خواهد داد. اما اتفاقاً او یک رفتار پخته نشان داده بود. داستان این دستگیری به او کمک می کند تا از نظر اجتماعی به بلوغ بیشتری برسد. داستانی که او را به یاد حرف های پدربزرگش می اندازد. جایی که پس از صحبت در مورد ماجراهای گذشته خانواده اش، به پل گفت: “هرگز گذشته خود را فراموش نکن.” بعید است که پل بتواند این داستان را فراموش کند. او اکنون یک فرد متفاوت است.

در طول تدوین، استراتژی فیلم استفاده از صداگذاری است. برای حرکت از یک سکانس به سکانس بعدی، ابتدا صدایی از سکانس بعدی را در آخرین فریم همان سکانس می شنویم و سپس انتقال فریم اتفاق می افتد.

زمان آرماگدون با توجه به موضوعی که دارد در زمره فیلم های روی سن قرار می گیرد. فیلم هایی که بر رشد شخصیت اصلی خود و گذر آنها از کودکی به بلوغ تمرکز دارند. مانند جادوگر شهر از (ویکتور فلمینگ، 1939)، دیزی (کنت لونرگان، 2011) و کفشدوزک (گرتا گرویک، 2017). از طرفی می توان فیلم را از منظر دوستی این دو بچه کوچک در زمره «فیلم های دوست» قرار داد.

هاپکینز و هاتاوی و پسر در زمان آرماگدون

پدربزرگ یک بار پس از صحبت در مورد ماجراهای گذشته خانواده اش، به پل گفت: «هرگز گذشته خود را فراموش نکن. بعید است که پل بتواند این داستان را فراموش کند

پل در مدرسه دوستی به نام جانی پیدا می کند. فردی که مانند او به درس اعتنا نمی کند و به طغیان گرایش دارد. این دو نفر اگرچه ممکن است از نظر اخلاقی و شغلی شبیه هم باشند، اما تضادهای ظاهری با یکدیگر دارند. پل سفید و دیگری سیاه است. اولی در خانواده ای ثروتمند و دومی در خانواده ای فقیر و از هم پاشیده زندگی می کند. اولی افرادی دارد که نگران او و آینده اش هستند و دومی فقط یک مادربزرگ روی تخت دراز کشیده است که هر لحظه می توان او را به خانه سالمندان برد. با این حال، دوست داشتن این دو پسر با یکدیگر، در جامعه و محیطی که برای سیاه پوستان و سفیدپوستان یکسان ارزش و احترام قائل نیست، یکی از چالش هایی است که پل با آن مواجه است. عکسی از محمد علی کلی که روی دیوار اتاق خواب پل آویزان شده است نشان می دهد که نژادپرستی در ذهن او جایی ندارد.

بخوانید  نقد و بررسی انیمیشن Mauka: انیمیشن جذاب آهنگ جنگلی اوکراینی

پوستر رسمی آرماگدون

عنصر درگیری را می توان در مدارسی که پل در طول فیلم در آن تحصیل می کند نیز مشاهده کرد. اولی مدرسه ساده ای است که هر دانش آموزی می تواند هر لباسی که می خواهد بپوشد و هیچ محدودیت خاصی یا قوانین و رسوم عجیبی در آن وجود ندارد. مدرسه دوم اما در لیگی کاملا متفاوت است. این یک مدرسه غیرانتفاعی است که ثروتمندان به آن دسترسی دارند و کسی را نمی پذیرند. لباس ها همه یکنواخت هستند – کنایه ای بصری از مفهومی که می خواهند همه یکسان به نظر برسند. ضمن اینکه این سوال در سخنرانی هایی که در سالن مدرسه انجام می شود نیز دیده می شود. جایی که ماریان ترامپ (چستین) برای دانش‌آموزان سخنرانی می‌کند و جایی در انتهای فیلم، ترامپ خودش پشت میکروفون می‌رود تا به بچه‌ها بگوید که آینده اقتصاد و مدیریت و … هستند. مدرسه ای که برخلاف ظاهر کلاسیک و سرمایه داری اش، نژادپرستی را در بین کودکان نیز تقویت می کند یا حداقل مانع آن نمی شود. مشکلی که در مدرسه قبلی پل دیده نمی شد.

زمان آرماگدون این نام جدیدترین اثر جیمز گری فیلمساز آمریکایی است. فیلمی که برای اولین بار در جشنواره فیلم کن 2022 نمایش داده شد و در فهرست نهایی نامزدهای نخل طلا قرار گرفت. هر چند در نهایت دست خالی از فرانسه برگشت. فیلمی با آنتونی هاپکینز، آن هاتاوی و جسیکا چستین. اما نقش‌های اصلی به دو پسر 11-12 ساله واگذار می‌شود که حالا و در کلاس ششم، دوستی و ماجراهایی که پشت سر می‌گذارند باعث رشد و بلوغ آنها می‌شود. این به آنها درک واقع بینانه تری از دنیایی می دهد که در آن همه چیز بر اساس حقیقت پیش نمی رود.