بررسی سری نوت بوک هفت قسمت اول


سریال نوت بوک این یک کمدی است که با استفاده از یک توطئه جنایی سعی در ایجاد فضا و فضای کمیک دارد. یک تلاش گاهی اوقات موفق. با یک گیمر همراه باشید.

سریال دوم آن توسط کیارش اسدی زاده در شبکه نمایش خانگی به صورت همزمان پخش می شود. نوت بوک این سریال اولین حضور رضا عطاران در یکی از محصولات شبکه نمایش خانگی است. رضا عطاران در این سریال نقش ایرج را بازی می کند. یک افسر کهنه کار پلیس که البته مدتی است از مشکل مغزی رنج می برد و در خانه سالمندان زندگی می کند. اما به دلیل فوت خواهرش (آزیتا حاجیان) و با کمک یکی از دوستانش به نام حمید (حسن معجونی) خانه سالمندان را ترک می کند. کاظم سیاحی، مینا ساداتی، داریوش کاردان، بیژن بنفسه خواه و الهام پاوه نژاد دیگر بازیگران سرشناسی هستند که در این سریال به ایفای نقش پرداختند.

برای بررسی هفت قسمت منتشر شده این سریال، به جزئیاتی از داستان پرداخته می شود. بنابراین اگر هنوز سریال را ندیده اید، بقیه متن ممکن است داستان را برای شما خراب کند. فقط بدانید که ما با یک سریال قابل قبول طرف هستیم.

جزئیات بیشتر در مورد این سریال فاش خواهد شد

مینا ساداتی در دفترچه

باید گفت خاکباز نویسنده سریال تا حد قابل قبولی در ایجاد فضایی متناسب با فضای داستان و ایده های کمیک آن موفق بوده است.

اینکه ایرج خانه سالمندان را ترک می کند و به سراغ خواهر مرحومش (سیمین یا اکرم) می رود، سرآغاز سرنخ های کوچکی است که او به تدریج به مرگ خواهرش مشکوک می شود و بدتر از آن، اتفاقاتی که در ساختمان رخ داده است. . اتفاقاتی که پرونده قاتل زنجیره ای سابق را در زندگی ایرج باز می کند. قاتلی که به احتمال زیاد مال سیمین هم هست. برای جست‌وجوی این سرنخ‌ها و روشن‌تر شدن اوضاع، حمید هم‌نشین همیشگی ایرج است و کم کم نازنین (سوگل خلیق) یکی از همسایه‌ها نیز به تیم آن‌ها اضافه می‌شود و این سه نفر تحقیقات بیشتری را با یکدیگر هدایت می‌کنند. کمک.

این سریال یکی از اولین تجربه های مسعود خاکباز در مقام نویسنده است و با توجه به هفت قسمتی که تاکنون منتشر شده است. نوت بوک باید گفت خاکباز در ایجاد فضایی متناسب با فضای داستان و ایده های کمیک آن تا حد قابل قبولی موفق شد. اگرچه بسیاری از لحظات اضافه یا از دست رفته را نیز می توان شناسایی کرد. اما باید گفت این سریال نسبت به دیگر سریال های اسدی زاده در شبکه نمایش خانگی بسیار موفق تر است.هفت) پیشرفت کرده است و با یک مقایسه ساده می توان به اهمیت نویسنده در این موضوع پی برد.

بخوانید  انیمه Frieren: Beyond Journey's End ادامه دارد

ایده های جذاب و جذابی در سریال به کار رفته است و البته برخی مسائل داستانی همچنان مبهم است و باید دید سریال به آنها پاسخ می دهد یا خیر. بیایید با نکات جالب شروع کنیم: ایده استفاده از یک کارآگاه فراموشی در خود عنصر خاصی از کمدی دارد. یادداشت برداری او از رویدادها و اطلاعات، و همچنین عکس های او از افرادی که می بیند، مستقیماً از آنها می آید یادگاری (کریستوفر نولان، 2000) حذف شده است. آنجا شخصی که فراموش کرده بود دنبال قاتل همسرش می گشت و ایرج اینجا هم به دنبال قاتل بود. [البته احتمالیِ] خواهرش برمی گردد.

مشکی و بنفش در دفترچه یادداشت

لازم به ذکر است که از نظر طراحی صحنه، این دو محیط شباهت های زیادی بین خود دارند. تاکید بر صحنه سازی راهروها و اتاق ها چه در محیط آسایشگاه و چه در محیط مجتمع مسکونی از همین مشکل ناشی می شود.

استفاده از منیر (مینا ساداتی) هم به عنوان مدیر آسایشگاه و هم به عنوان مدیر ساختمان – هم به دلیل ماهیت فرماندهی او و هم ازدواجش با بیژن (کاردان) – نیز مشابهت جالبی بین هر دو فضا ایجاد می کند که بر مالیخولیا و خاص بودن فضا تأکید می کند. و تاریخ افزایش می یابد. فلش بک خواستگاری او از بیژن یکی از صحنه های خوش نوشته سریال بود. ضمناً لازم به ذکر است که از نظر طراحی صحنه، این دو محیط شباهت های زیادی بین خود دارند. تاکید بر صحنه سازی راهروها و اتاق ها چه در محیط آسایشگاه و چه در محیط مجتمع مسکونی از همین مشکل ناشی می شود.

بنفسه خواه در نقش یک لابی نیز شخصیت جالبی است که با اعلام و حضور در فضای روایی داخل مجتمع مسکونی فضا را خنده دارتر می کند و بار دیگر بر شباهت مجتمع مسکونی و خانه سالمندان تاکید می کند. این سریال در عین حال سعی دارد از ایده های صحنه پردازی متناسب با فضای کمیک خود استفاده کند و از لذت دیالوگ ها غافل نشود. اگرچه سهم دومی بیشتر است. اما از اولین نمونه های جالب می توان به شخصیت بیژن و مشکل حرکات کند او اشاره کرد. بی انصافی است که به شوخی ها و لحظات خنده دار پلیس که برای یافتن لابی به مجتمع می رود چشم پوشی کنیم. جوک های عالی اجرا شده.

بخوانید  بازیگر نقش پدر مایکل جکسون در فیلم مایکل فاش شد

روند روایی سریال تا حدی مبتنی بر کلیشه های سریال های ایرانی آن سال ها و بخشی بر اساس مدل های جنسیتی است. در ابتدای هر قسمت شاهد فلاش بک هستیم که هم گذشته یکی از شخصیت ها را توضیح می دهد و هم رابطه بین شخصیت ها را نشان می دهد. سازه ای که شباهت های زیادی با مجموعه نمایشگاه های مسکونی سال های اخیر دارد. روند افشای اطلاعات کم کم نیز از الگوهای ژانر پلیسی و ماهیت آن ناشی می شود.

در این میان، هنوز مشخص نیست که نقش قراب (صحیحی)، عامل آگاهی، در پیشبرد داستان چیست و چگونه خواهد بود؟ آیا او هم ناظر و هم راهنمای ایرج است و پس از شکست خود در حین پیگیری پرونده قتل پدرش برای یافتن قاتل زنجیره ای، با ایرج متحد شد و از حمید خواست تا او را از بین ببرد؟ این یکی از فرضیه های احتمالی است که ممکن است درست باشد; اگرچه سریال تاکنون پاسخ دقیقی به آن نداده است، اما اتفاقات ریز و درشتی بین این دو می افتد که حتی به سمت زیر پا گذاشتن این پیش می رود. بنابراین باید گفت که این ارتباط مخدوش یکی از مهم ترین مشکلاتی است که به درک عمومی از تاریخ آسیب می رساند. مشخص نیست پلیس در جریان این اتفاقات چه می کند و چرا عینک آنها به این شکل طراحی شده است؟

رضا عطاران در دفترچه

اگر ابهامات داستان سریال کم کم برطرف شود و توضیحات درست و دقیقی به مخاطب داده شود، دفتر یادداشت می تواند بهتر و جذابتر شود.

علاوه بر این، نمایش نتوانست مشکل ایرج را به صورت کامل و دقیق ارائه کند. فقط می دانیم که او برای لحظه ای همه چیز را فراموش می کند و دیگر به یاد نمی آورد کجاست و کیست. لحظاتی که کمد به او نزدیک می شود و ناگهان در کما خاطره ها فرو می رود. در طول تیتراژ پایانی نیز شاهد این کمد بودیم که حاوی یک مغز است. مغزی که انگار متعلق به ایرج است. انگار این کمد نشانه اتحاد دوباره مغز و حافظه اش بود. اما نمی دانیم این بیماری چه ابعادی دارد و بدتر از آن، تاثیر این بیماری در تاریخچه چیست؟ این لحظات فراموشی تا کنون خللی محسوس در روند داستان گویی یا تحقیق ایجاد نکرده است و وجود یا عدم وجود این بیماری تفاوت چندانی ایجاد نکرده است. مگه قرار نبود ایرج فقط بیست و چهار ساعت بیرون از آسایشگاه باشه؟ یا چرا به دنبال قاتلی که برایش اهمیتی نداشت یا اعلام کرد مرده بود رفت؟

بخوانید  زوئی سالدانا اولین بازیگری است که در چهار فیلم با فروش 2 میلیارد دلار یا بیشتر بازی می کند

اسدی زاده در کارگردانی و تدوین از برخی از تکنیک های استفاده شده در گذشته استفاده می کند. هفت ما هم دیدیم که از آن بهره برد. مانند آنجا، اینجا نیز چندان جهت یا برش فکری جدید نیست و کارگردانی متکی بر روایت صحیح داستان است. حتی اگر برای برخی از پروژه ها هنوز نمی توان توجیه منطقی یا منطقی را تصور کرد. صحنه ای که حمید و نازنین به دیدار دانیال ایرج می روند و در همین حین با یکی از افسران پلیس صحبت می کنند، چرا و به چه دلیل باید با حرکات چرخشی دوربین فیلمبرداری شود؟ صحنه ای که در معنا و جریان آن پیچیده نباشد، تغییری در جایگاه شخصیت های داستان ایجاد نمی شود. در برخی جاها نیز ممکن است بدون دلیل با شکستگی در خط فرضی مواجه شوید. اگر این اتفاق بی دلیل در فیلمی بیفتد، از منظر تدوین مستمر و فیلمسازی کلاسیک خطا محسوب می شود.

با همه این حرف ها باید گفت نوت بوک تا کنون رتبه قابل قبولی دریافت کرده است. داستان جالب است و شوخی ها در هر قسمت متنوع است و بازی ها همگی روان و به خوبی اجرا شده اند. داریوش کاردان به ویژه در نقش کوتاه خود جذاب ظاهر شد و آن را مهمتر کرد. در صورتی که ابهامات موجود در تاریخچه سریال که در بالا به آن اشاره شد به تدریج برطرف شود و توضیحات درست و دقیقی در اختیار عموم قرار گیرد. نوت بوک می تواند بهتر و جذاب تر باشد.

تحریریه مجله بازی یک گیمر