بااینحال زمانیکه کریتوس ضربه خورده است و آترئوس با خشم به سمت فریا یورش میبرد، کریتوس جلوی پسر را میگیرد و از این همسر سابق اودین بهعنوان یک دوست یاد میکند. رفتار کریتوس باعث نرمی فریا میشود و او تصمیم میگیرد با کمک کریتوس به ونههایم، محل زندگی خدایان ونیر برود؛ به هدف باطل کردن طلسمی از اودین که جلوی حرکت آزادانهی او بین قلمروها را میگیرد.
در یک نبرد سرشار از رعد و برق، کریتوس در مقابل تور میایسته و شکستش میدهد. اما تمایلی به کشتن تور ندارد و بیشازپیش باعث میشود که او بفهمه دشمن واقعیاش اودینه. اما قبل از اینکه کاری از ایزد رعد سر بزنه، اودین پسر خودش را میکشه.
در ادامهی همراهی تیر با کریتوس و آترئوس، آنها میخواهند به درک عمیقتری از پیشگوییهای جاینتها و اتفاقات کلیدی زمان وقوع رگناروک برسند. پس به الفهایم میروند تا یک تابلوی خاص را ببینند. با مشاهدهی این تابلو، آترئوس متوجه میشود که برخلاف تصورات پیشین نیازی نیست که رگناروک کل ۹ قلمرو نورس را نابود کند، بلکه فقط آزگارد یا همان محل زندگی اودین را از بین میبرد. فقط خدایان ایسیر در خطر قرار دارند و ساکنین ۸ قلمرو دیگر میتوانند از رگناروک جان سالم به در ببرند. ظاهرا رخ دادن درست اتفاق، در گرو این است که یک قهرمان به اسم لوکی نقش خود در داستان بزرگ را به درستی ایفا کند.
آترئوس پس از همراه شدن با انگربودا فرصت نگاه کردن به تابلوهای کشیدهشده برای پیشگویی زندگی خود را بهدست میآورد. پسر بالاخره تصویری را میبیند که پدر در اواخر داستان بازی God of War سال ۲۰۱۸ دیده بود؛ تصویر جنازهی کریتوس در آغوش آترئوس. همین اتفاق باعث میشود که آترئوس بالاخره مثل کریتوس، با مقداری شک و تردید به پیشگوییها نگاه کند و کورکورانه مشتاق پیروی از آنها نباشد.
آترئوس که سرخورده شده، ماسک ناقص و شمشیر اینگرید را به اودین پس میدهد تا نزد پدر بازگردد. اودین به او میگوید هر وقت خواست دوباره به آزگارد برود، کافی است وارد خانهی کریتوس در میدگارد شود و از زاغ درخواست کمک کند.
تور با ضربهی چکش میولنیر، مار عظیمالجثه به اسم یورمونگاند را به گذشته میفرسته تا بفهمیم چهطور او چند روز قبل در جنگل آیرنوود توسط آترئوس به وجود اومد، ولی چند سال قبل با کریتوس و آترئوس ملاقات کرد. انگربودا سوار فنریر بزرگ از راه میرسه و در نبرد نقش دارد. مادر ترود یعنی سیف هم با دیدن اینکه اودین از آدمهای میدگاردی بهعنوان سپر انسانی برای دیوار خودش استفاده کرده، به ترود میگوید که به دوست جدیدش آترئوس اعتماد کند و با او همراه بشه.
در ونههایم آنها با هایمدال روبهرو میشوند و کریتوس با وجود تلاش برای نکشتن این ایزد قدرتمند، به این نتیجه میرسد که چارهای جز کشتن وی ندارد. در همین سفر به ونههایم، آترئوس ماه را دوباره به آسمان فرستاد تا اسکال و هاتی بدون مشکل مشغول تعقیب خورشید و ماه باشند.
در واپسین لحظه قبل از اینکه اودین از مهلکه بگریزد، کریتوس با پرتاب نیزه ماسک را از دست او جدا میکند. بعد از این اتفاقات، دیگر همهچیز مشخص است. شخصیتها میفهمند که چارهای جز تن دادن به رگناروک و خراب شدن با تمام قوا روی سر اودین ندارند.
درحالیکه شخصیتها بهدنبال راهحل برای ازبینبردن تهدید اودین میگردند، آترئوس پیشنهاد میدهد که تا وقتی هنوز کسی نفهمیده دقیقا چه بلایی سر هایمدال آمده، مجددا وارد آزگارد شود و این بار ماسک را کامل کند؛ تا یا موفق به دیدن شکاف شود و راه جلوگیری از رگناروک را بیابد یا حداقل با دزدیدن ماسک از اودین، یک برگ برندهی بزرگ را به چنگ بیاورد.
سپس آترئوس با وجود اصرار سیندی روی بیفایده بودن این کار، سراغ فِریا میرود تا کاری کند که مادر خشمگین بالدر دیگر قصد کشتن کریتوس را نداشته باشد. فریا بعد از اینکه میفهمد در عین بسته شدن راه بین ۹ قلمرو توسط اودین، سیندری و براک روشی برای جابهجایی بین آنها پیدا کردهاند، به فکر فرو میرود. او آترئوس را از محل اقامت خود دور میکند و به پسر هشدار میدهد که اگر با کریتوس مواجه شود، انقدر رحم ندارد.
کریتوس که بهشدت نگران آترئوس شده است و نمیداند که دقیقا چهطور و کجا میتواند او را پیدا کند، همراهبا فریا نزد نورنها یا همان سه خواهر سرنوشت میرود؛ تا بلکه راهی برای نجات آترئوس پیدا کند و اطلاعات مهمی را به چنگ بیاورد. آنها هم در یکی از بهترین بخشهای قصه به او میگویند که هیچ سناریو از قبل نوشتهشدهای برای هیچکس در دنیا وجود ندارد. مطابق توضیحات آنها صرفا تصمیمات افراد مختلف معمولا انقدر قابل پیشبینی است که بسیاری از پیشگوییها درست از آب درمیآیند.
وقتی کریتوس متوجه میشود که هایمدال قرار است مطابق پیشگوییها آترئوس را بکشد، به کمک براک سراغ یک موجود خاص در قلمرو دورفها میرود تا نیزهی دروپنیر را درست کند؛ نیزهای که براساس توضیحات براک و سیندری انقدر عملکرد سریع و غیرمنتظرهای دارد که حتی قدرت پیشبینی هایمدال هم نمیتواند جلوی آسیب زدن آن به این ایزد را بگیرد.
کریتوس به پسر خود میگوید که آنها باید برای از راه رسیدن روزی آماده باشند که دیگر چارهای جز نبرد ندارند. ولی آترئوس بهعنوان یک نوجوان با مهارتهای مبارزهای بهبودیافته نسبت به قبل، صبور نیست. او عطش پیدا کردن جواب چند سؤال مهم دربارهی رگناروک را دارد.
بعد از اینکه خطر به دم در منزل آنها رسیده، کریتوس با آترئوس همراه میشود. زیرا مثل چند سال قبل میفهمد که دیگر چارهای جز شروع کردن سفر تازه ندارند. این وسط چند موضوع فکر کریتوس را مشغول میکنند؛ از حرفهایی که همسرش فِی در خواب به او میزند تا این حقیقت که اودین گفت آترئوس پشت سر پدر بهدنبال تیر میگشت.
درهرصورت فریا خبردار میشود که ونههایم بدتر از قبل مورد حمله قرار گرفته است. پس به آنجا میرود تا به فریر کمک کند. کریتوس و آترئوس هم برای کمک به هر دو آنها او را دنبال میکنند.
فریا که یکی از طلسمهای اودین (Odin) را باطل کرد و دوباره توانایی مبارزه را بهدست آورده، همچنان میخواهد انتقام بالدر را از کریتوس بگیرد. آترئوس آراموقرار ندارد و وقتی یک گرگ به اسم فنریر را از دست میدهد، ناآرامتر میشود.
آترئوس که بسیاری از تابلوهای پیشگوییهای جاینتها را در ماجراجوییهای مخفیانه با سیندری دیده، باز هم با این دورف سراغ ماجراجویی مخفیانه میرود. او از خانهی سیندری و براک خارج میشود تا یورمونگاند، مار جهان را ببیند و از او در رابطه با اوضاع فعلی سؤال کند. در همین سفر کوتاه، سیندری به آترئوس میگوید که وقتی مدتها قبل براک را به زندگی برگرداند، موفق به پیدا کردن یکی از ۴ بخش روح وی نشد. به همین خاطر براک هیچوقت بهصورت کامل به این دنیا برنگشت.
در آن طرف ماجرا آترئوس موفق به پیدا کردن آخرین تکهی ماسک نشده است. او در هلهایم، دوستی خود با ترود را عمیقتر از قبل میبیند و بیشازپیش از هایمدال متنفر میشود. آترئوس به اشتباه و با اعتماد کردن بیش از اندازه به احساسات، گرگ خطرناک و بدون روحی به اسم گارم را آزاد میکند که توانایی باز کردن پورتال بین هلهایم و قلمروهای دیگر را دارد. فرزند کریتوس باعث میشود که لشگریان جهنم قدم به قلمروهای مختلف بگذارند و آسیبهای زیادی به دنیا بزنند.
آترئوس که از این همه بیاعتمادی خسته شده، فرار میکند و به محل زندگی فریا در میدگارد میرسد؛ جایی که با یکی از زاغهای اودین قدم به آزگارد میگذارد.
زمان خداحافظیهای مهم از راه میرسد. بسیاری از کاراکترها دیگر میخواهند کموبیش با فاصله از دیگران، ماجراجوییهای شخصی خود را دنبال کنند؛ از جمله آترئوس که از پدر خداحافظی میکند تا سراغ مأموریت شخصی برای پیدا کردن همهی ارواح باقیماندهی جاینتها و احتمالا زندگی بخشیدن دوباره به آنها برود.
افزون بر کسب اطلاعات فراوان راجع به رگناروک، آترئوس و کریتوس طی گشتوگذار نهچندان طولانی در الفهایم درک کردند که کشتن فرماندهی دارک الفها در جریان اتفاقات بازی قبلی، کار بیاشکالی نبود. زیرا خدای جنگ سابق یونان با به قتل رساندن Svartáljǫfurr در جنگی دخالت کرد که درک کاملی از آن نداشت. نتیجهی دخالت آنها هم این است که حالا یک نبرد شدید و مداوم بین دارک الفها و لایت الفها جریان دارد.
آترئوس متوجه میشود که بزرگترین خواستهی اودین از مدتها قبل، نگاه کردن به یک شکاف عجیب بوده است؛ شکافی که خدای خدایان نورس باور دارد اگر به درستی بتواند طرف دیگر آن را ببیند، به تمام رازهای جهان پی میبرد و به کاملترین دانش ممکن میرسد. او حتی یک چشم خود را با نگاه کردن به این شکاف از دست داده است. پس از آترئوس میخواهد که در مأموریتهای مختلف با تور و ترود، دنبال قطعات مختلف ماسکی بگردد که اگر آن را روی صورت بگذارد، بالاخره میتواند بدون از دست دادن چشم به شکاف نگاه کند.
طی آخرین مأموریت در آزگارد، آترئوس اول به ترود برای درآوردن تور از شرایط بد کمک میکند و بعد در Niflheim موفق به پیدا کردن آخرین تکهی ماسک میشود. در همین لحظه، همسر تور به یاد او میآورد که اودین چهقدر وی را به بازی گرفت. با تاکید سیف روی کشته شدن مگنی و مودی توسط آترئوس و کریتوس، تور میخواهد آترئوس را بزند.
حدود سه سال بعد از پخش شدن خاکستر فِی، همسر کریتوس در قلهی بلندترین کوه ۹ قلمرو نورس، گاد آو وار رگناروک آغاز میشود. خدای جنگ سابق یونان و پسر او آترئوس درحالیکه فیمبلوینتر از راه رسیده است، در میدگاردِ پوشیده از برف مشغول مخفی شدن، شکار و تمرین هستند.
کریتوس و آترئوس با کسب موفقیت از این سفر کوتاه برمیگردند؛ درحالیکه کریتوس تصمیم میگیرد رفتاری متفاوت با گذشته داشته باشد. او میگوید علاقهای به خداکشی ندارد و نمیخواهد عامدانه مقابل هایمدال بایستد. اما رفتار صلحآمیز و شاید بیش از حد خوشبینانهی او آنچنان به مذاق کاراکترهای دیگر خوش نمیآید.
آترئوس بعد از اینکه روح یک جاینت را به جنازهی یک مارِ مرده انتقال میدهد، متوجه میشود که توانایی زندگی بخشیدن دوباره به روح با قرار دادن آن در جسم مناسب را دارد. راستی همین مار که به سرعت بزرگ و بزرگتر خواهد شد، همان یورمونگاند است؛ کاراکتر مهمی در داستان سری بازی گاد آو وار که آترئوس را به سوی آیرنوود راهنمایی کرد.
کریتوس و آترئوس یک موجود آتشین ویژه به اسم Surtr را پیدا میکنند که اگر با یک غول یخی به اسم Sinmara ترکیب شود، هر دو بهنوعی از بین میروند تا هیولای رگناروک به وجود بیاید. اما او که میخواهد آسیبی به این معشوقهی یخی وارد نشود، بدون قربانی کردن او و به کمک تیغههای آشوبِ کریتوس پروسهی تبدیل شدن به هیولای رگناروک را طی میکند.
در آخر آنها با ازبینبردن بخشی از ریشههای ایگدراسیل و نابود کردن نیدهاگ که وظیفهی حفاظت از درخت را بر عهده دارد، طلسم را باطل میکنند و فریا آزاد میشود. فریا همچنان داغدار پسر خود است و کریتوس این خشم و غم پایانناپذیر را درک میکند. ولی با اینکه هنوز تمام احساسات منفی از بین نرفتهاند، برای فریا واضح میشود که کریتوس دشمن او نیست. پس با هم دست دوستی و همکاری میدهند.
در آخرین لحظه آترئوس بهلطف وسیلهای که از سیندری گرفته بود، از آنجا میگریزد. این وسط ناگهان مشخص میشود که تیر تمام این مدت نه خود تیر بلکه اودین بوده است. وقتی براک با فشار آوردن به اودین باعث میشود که او از ظاهر تیر بیرون بیاید و هویت واقعی خود را نشان دهد، خدای خدایان نورس با یک خنجر این دورف آبیرنگ و کاربلد را میکشد. براک که قبلا یک بار مرگ را تجربه کرده است و اکنون میداند که در آن زمان تکهای از روحش در دنیای دیگر جا ماند، در آغوش برادر خود به او میگوید که دیگر نباید به زندگی برگردد.
نتیجهی این گشتوگذار کوتاه و دور از چشم کریتوس، بیدار کردن یورمونگاند است؛ مار عظیم که در پاسخ به پرسشهای آترئوس فقط یک اسم را به زبان میآورد: آیرنوود (Ironwood). آترئوس که متوجه منظور یورمونگاند نشده، اصلا از کمک او راضی نیست و احساس میکند که وقت خود را هدر داده است.
درحالیکه پدر و پسر گرفتار بحث هستند، یک والکری قدرتمند از راه میرسد و آنها را به چالش میکشد. باتوجهبه اتفاقات رخداده طی مبارزات کریتوس با والکریها در بازی خدای جنگ سال ۲۰۱۸، آنها نمیدانند که اکنون دقیقا چه کسی مقابلشان قرار گرفته است؛ تا اینکه میفهمند زن شخصی نیست جز فریا که میخواهد با داشتن ظاهر متفاوت و حملات پیاپی، کریتوس و آترئوس را وادار به نبرد کند.
شخصیتها برای مردم قلمروهای مختلف پیام میفرستن و از آنها درخواست کمک برای ایستادن دربرابر اودین را دارن. کریتوس، قاتل خدایان یونان قبل از حمله وقتی درکنار پسرش به خواب فرو میره، باز هم همسرش را میبینه؛ در قالب خاطرهای که حرفهاش به همین الآنِ زندگی کریتوس هم مربوطه. فِی به کریتوس میگوید: «نقطهی اوج عشقورزی، غصه خوردن برای از دست دادن عزیزه». کریتوس هم درحالیکه بیشتر از هر زمانی برای فداکاری، از دست رفتن و حتی از دست دادن آماده است، بهعنوان فرماندهی ارتش قلمروهای مختلف میره که مقابل اودین بایسته.
کریتوس و آترئوس اول وارد بخشی خاص از ایگدراسیل، درخت جهان در اساطیر اسکاندیناوی میشوند تا در خانه و محل کار جدید سیندری و بِراک امنیت داشته باشند. آنها در ادامه برای پیدا کردن تیر قدم به قلمرو دورفها میگذارند. پدر و پسر بالاخره بعد از مبارزه با موجودات مختلف و گشتوگذار در یک معدن بزرگ، خدای جنگ نورس را پیدا میکنند؛ خدای جنگی که بسیار ضعیفتر از تصورات آترئوس به نظر میرسد و هیچ تمایلی به مبارزه حتی با یک نفر ندارد. اما تیر میگوید که اگر آترئوس و کریتوس به همین شکل او را بپذیرند، میتواند مشاورههای ارزشمندی به آنها بدهد.
آترئوس بیشتر با انگربودا و زندگی او آشنا میشود؛ تا جایی که مادربزرگ غولپیکر این دختر را هم میبیند و ابزار پیرزن خشمگین برای تجربهی بیرحمانهی خاطرات حیوانات جنگل را از بین میبرد.
از اونجایی که هیولای رگناروک نه بهصورت درست، بلکه بدون ترکیب غول آتشین با همسر یخیاش به وجود اومد، کاملا از کنترل خارج میشود و دارد به همهچیز و همهکس در آزگارد آسیب میزند. شخصیتهای اصلی قصه هم بهلطف فداکاری فریر در آخرین لحظه موفق به گریختن از آزگارد میشن.
کریتوس که آنچنان دوست ندارد مشغول اجرای دقیق پیشگوییها شود و به استقبال جنگ عظیم با آزگارد برود، تیر و آترئوس را به خانهی سیندری بازمیگرداند. در این بین، سفر آنها به Álfheimr باعث شد که کریتوس بیشازپیش به خاطر صداهای بیرونآمده از نور الفها، همسر خود را به یاد بیاورد.
فریا، آترئوس و کریتوس با هم وارد خانهی سیندری میشوند. وقتی کریتوس تلاش میکند که واقعیت دربارهی دلیل غیب شدن آترئوس در دو روز گذشته را از زیر زبان این نوجوان بیرون بکشد، سایر شخصیتها هم با او همراهی میکنند. آترئوس که احساس میکند همه علیه او هستند، عصبی میشود و در قالب یک خرس از آنجا درمیرود.
آترئوس میخواهد بداند جاینتها که او را لوکی صدا میزنند، دقیقا چه پیشبینیهایی کردهاند و وی چه نقشی را در ماجراهای بزرگ پیش رو ایفا خواهد کرد. تازه مدتی به دور از چشم کریتوس، آترئوس مشغول پی بردن به رازهای بیشتر در پسِ تابلوهای جاینتها و حتی تلاش برای پیدا کردن تیر، خدای جنگ نورس بوده است. زیرا براساس پیشبینیِ جاینتها فهمیده که گویا تیر باید در رگناروک، لشگر دشمنان اودین را فرماندهی کند.
وقتی آترئوس از آیرنوود خارج میشود و به میدگارد بازمیگردد، به شکل ناگهانی با کریتوس عصبانی روبهرو میشود. پدر میخواهد بداند که فرزند او طی دو روز گذشته مشغول انجام چه کاری بوده است. اما آترئوس به انگربودا قول داد که اصلا راز آیرنوود را برای کسی فاش نکند و در نتیجه پاسخ درستی به کریتوس نمیدهد.
اینجا نقطهی شروع تازهترین فصل از داستان خدای جنگ است. در ویدیو اختصاصی جدید یک گیمر، قصهی اصلی بازی God of War Ragnarök استودیو سانتا مونیکا شرکت سونی را برای شما روایت کردیم.
آنها به هلهایم میروند و بارها به مبارزه با گارم میپردازند. اما در آخر آترئوس روح فنریر را به جسم گارم انتقال میدهد. حالا او یک گرگ بسیار بزرگ با روح همان گرگ دوستداشتنی خود را دارد. آترئوس باتوجهبه صحبتهای کریتوس در اوایل بازی و حرفهای انگربودا در آیرنوود فهمید که روح فنریر به خنجرش منتقل شده بود. به همین خاطر توانست روح این گرگ از دست رفته را در جسم عظیم گارم بگذارد تا بهنوعی یک فرصت تازه برای زندگی را تقدیم او کند.
در آزگارد اتفاقات زیادی رخ میدهند. آترئوس مردمی را میبیند که اودین به آنها پناه داده است، با هایمدال روبهرو میشود که توانایی پیشبینی کردن دقیق تکتک حرکات همه را دارد و آرامآرام ترود (Thrúd)، دختر تور را بهعنوان یک دوست جدید میشناسد. او یک شمشیر هوشمند دوستداشتنی به اسم اینگرید را بهدست میآورد و در همین حین میبیند که سیف (Sif)، مادر ترود و همسر تور به خاطر مرگ دو پسر خود که توسط کریتوس و آترئوس کشته شدند، از آنها کینه به دل دارد.
هنگامی که آترئوس به خانهی سیندری میرسد، متوجه میشود که سربازهای یخی جهنم به آنجا هم رسیدهاند. پس به همه میگوید که چه اتفاقی افتاده است و مورد سرزنش قرار میگیرد. اما کریتوس با جدیت میخواهد به پسر خود کمک کند تا مشکل پیشآمده، در سریعترین زمان ممکن برطرف شود.
لطفا ویدیو را در کانال یوتیوب یک گیمر تماشا کنید
در همان اوایل داستان و طی زمانیکه کریتوس داشت با تور میجنگید، اودین به آترئوس پیشنهاد آمدن به آزگارد را داد. آترئوس هم تا حدی باور کرده که اگر واقعا به آزگارد برود، راهی برای زنده نگه داشتن پدر و حتی شاید جلوگیری از رگناروک را پیدا میکند. این وسط کریتوس بهلطف میمیر از پیشنهاد اودین به آترئوس خبردار شده بود و برای همین به اشتباه شک کرد که او طی ۲ روزی که در آیرنوود بود، به آزگارد رفته است.
کریتوس مقاومت به خرج میدهد و زیر بار نمیرود. اما وقتی آترئوس از شدت خشم و غم تبدیل به یک خرس میشود و به جنگل و خرسی دیگر آسیب میزند، پدر بیشتر به قدرتهای او پی میبرد و هم بهتر متوجه میشود که چهقدر احساسات، پسر را درگیر کردهاند. در همین حین همانطور که چند سال قبل بالدر ناگهان مقابل در خانهی کریتوس سبز شد، سر و کلهی تور (Thor) و اودین جلوی کلبه پیدا میشود. کریتوس که به خوبی میفهمد اوضاع از چه قرار است و حالا تبدیل به فرد بافکرتری شده، اول سراغ درگیری نمیرود.
کریتوس شیپور گالارهورن را که از روی جنازهی هایمدال برداشته بود، به صدا درمیاره و رگناروک آغاز میشود. دروازههای بین قلمروها باز میشن و الفها به سمت نیروهای اودین یورش میبرن. ابزارهای ماشینی قدرتمند اودین برخی از دروازهها را داغون میکنن تا جلوی بیشتر شدن نیروها را بگیرن. در این نبرد بزرگ اتفاقات زیادی رخ میدن.
پشت تابلویی که فِی آن را با هدف مشخص در مکانی خاص قرار داده بود، کریتوس یک پیشگویی ویژه را مشاهده میکند؛ تصویری که نشان میدهد خدای جنگ سابق یونان که زئوس را به خاک و خون کشید، دیگر مشغول سلاخی کردن خدایان نیست؛ بلکه تبدیل به ایزدی شده که الهامبخش و مورد پرستش مردم سرزمین است.
طی همین سفر بیشتر با فریر (Freyr)، برادر فریا آشنا میشویم که با نفرات کم مقابل لشگر اودین ایستاده است. فریا فقط میتواند با ظاهر شاهین در مکانی خارج از میدگارد حضور داشته باشد. اما بهلطف صحبتهایی که او در همین فرم با خدای جنگ سابق یونان دارد، او و کریتوس به مراتب بیشتر از قبل یکدیگر را میشناسند. هم فریا میفهمد که فرزند کریتوس در یونان کشته شد و هم کریتوس متوجه میشود که فریا به خاطر اودین برای مدتی طولانی از زندگی باارزش و خاطرات شیرین زیادی فاصله گرفت.
انگربودا همانطور که پیشگوییها برای وی مشخص کرده بودند، گویهایی را به آترئوس میدهد که دربردارندهی ارواح جاینتها هستند. برخی از جاینتها به هدف مخفی شدن از اودین، روح خود را اینگونه حفظ کردند. در نتیجه اودین و تور از جایی به بعد نتیجه گرفتند که جاینتی برای سلاخی کردن باقی نمانده است.
آترئوس وقتی فرصت نگاه کردن به او طرف شکاف را بهدست میاره، این کار را انجام نمیدهد و ماسک را از بین میبره. دیگر همه به اوج عصبانیت از اودین رسیدن و باهاش میجنگن؛ از جمله فریا که بهلطف طناب داری که در مسیر پیدا کردن نورنها بهدست آورد، برای چند ثانیه اودین را تا مرز خفگی میبره. آخرش آنها اودین را داخل یک گوی گرفتار میکنن و ظاهرا برای نابودی کاملش تردید دادن. اما سیندری که با ابزارهاش به خراب کردن ابزارهای اودین و دیوار بزرگ آزگارد کمک کرد، برای انتقام گرفتن مرگ برادرش او گوی را هم نابود میکند تا اودین بهصورت کامل از این جهان خارج بشه.
درحالیکه این خلاصه از خط داستانی اصلی بازی God of War Ragnarok به اتمام رسید، باید بدانیم که قصههای قابلتوجه دیگری هم در گاد آو وار رگناروک وجود دارند؛ داستانهای فرعی گوناگون که هرکدام روی شاخوبرگ پیدا کردن این روایت داستانی تاثیر میگذارند؛ از مبارزهی فریا و کریتوس با Gná، ملکهی جدید والکریها تا لحظهای پراحساس برای آخرین خداحافظی چند شخصیت با یک کاراکتر خاص.