ویم وندرس بدون شک یکی از استادان فیلم جاده ای است و در Kings of the Road نشان می دهد که چگونه دو نفر می توانند مبدا و مقصد متفاوتی داشته باشند، اما با هم در دل جاده سفر کنند. آنها افراد بسیار متفاوتی هستند و قرار نیست همراهی ناگهانی مسیرهای زندگی آنها را هماهنگ کند. اما در پایان این سواری، شاید این دو آماده باشند تا بیشتر و بهتر از قبل از زندگی لذت ببرند.
درباره اشمیت (2002)
بنابراین، قصه گو شروع به گفتن داستان می کند. پسر داستان ها را می شنود و ما هم. چون پدربزرگ می خواهد این داستان ها را زنده کند. زیرا می خواهد نوه اش بداند که هر چقدر هم پیش برود به ریشه هایش نیاز خواهد داشت.
فیلمهایی که شخصیتهایشان قلب جاده را تحت تأثیر قرار دادند. از Kings of the Road به کارگردانی ویم وندرس تا اثری با محوریت اعضای یک باند سیبری که با جسد یخ زده یکی از اعضای سابق باند سفر می کنند.
این مقاله مقدماتی فیلم تنها به سینمای آمریکا محدود نمی شود و آثاری از فنلاند و آلمان را نیز در بر می گیرد. اگر به دنبال فیلمهایی هستید که خودشان را خیلی جدی نمیگیرند، اما در عین حال اغلب چیزهای جدی زیادی برای گفتن دارند، احتمالاً حداقل دو فیلم از چهار فیلم زیر شما را راضی میکنند.
پادشاهان جاده (1976)
جک نیکلسون او با نقش آفرینی بسیار عالی و جلب توجه به یکی از عادی ترین و باورپذیرترین افراد فیلم درباره اشمیت تبدیل می شود. فردی که سنش بالای 60 سال بود، به بازنشستگی رسید و متوجه شد که ممکن است تاثیر زیادی بر دنیا نداشته باشد. بنابراین، وقتی احساس می کند که با زندگی خود غریبه است، به جاده می زند تا به حرکت خود ادامه دهد و در یک نقطه توقف نکند.
شماره 290 از سری مقالات “اخر این هفته چه فیلمی ببینیم؟” رسانه یک گیمر پر از فیلم هایی است که شخصیت هایشان در دل جاده ها تغییر می کند. چه داستان پیرمردی که میخواهد احساس کند روی دنیا تأثیر دارد یا داستان ملاقات یک تعمیرکار پروژکتور تئاتر با یک پزشک اطفال. جاده ها آنها را به آنها نزدیک می کند و ما در کنار آنها.
گاهی اوقات فیلمهای درام آنقدر طنز سیاه دارند که برای برخی افراد ارتباط با آن دشوار است. اما این نوع فیلم ها نیز موفق می شوند مخاطب خاص خود را پیدا کنند. زیرا کمتر بیننده ای وجود دارد که معتقد است به تصویر کشیدن درست دنیای عجیب و غریب اطرافمان تنها با این روایت های گزاف و عجیب امکان پذیر است.
Leningrad Cowboys Go America، علاوه بر نشان دادن ماجراجویی گروهی عجیب از شخصیتها در سفرشان به قاره آمریکا، درباره تغییراتی است که ما در مسیر رسیدن به بلوغ بیشتر تجربه میکنیم. این فیلم درباره یک گروه است و موسیقی اعضای آن به مرور زمان تغییر می کند. زیرا صدای افراد بیشتری را می شنوند و دنیای بزرگ تری را می بینند. آیا این تلاش برای انطباق و عقب نماندن موسیقی واقعی آنها را از بین می برد یا آثارشان را غنی می کند؟
در حالی که بسیاری از فیلمهای جادهای میخواهند به مخاطبان خود یادآوری کنند که باید ادامه دهند و اهمیت گذراندن زمانهای مختلف را یادآوری میکنند، DreamKeeper میخواهد شخصیت اصلی خود گذشته را به یاد بیاورد. داستان در مورد پسری است که با پدربزرگش راهی یک سفر جاده ای معمولی می شود. پدربزرگ قصه گو است. راوی داستان آدم هایی که فرهنگ و جهان بینی شان روز به روز در جهان کم رنگ می شود.
می گویند جوانان امروز، رزمندگان فردا هستند. من به شما نگاه می کنم و می گویم که ما در دردسر بزرگی هستیم.”
نگهبان رویاها (2003)
“میدونی [بابابزرگ؟] “گاهی اوقات شما می توانید یک پیرمرد پست باشید.”
کابوی های لنینگراد به آمریکا می روند (1989)
هدف او از این سفر رسیدن به دختری است که سال ها از نظر عاطفی با او دور شده بود. حالا پدر می خواهد روی زندگی دخترش تاثیر بگذارد. نه لزوماً برای نشان دادن محبت به او، بلکه برای لمس احساس «تأثیرگذار بودن». نتیجه چنین تلاشی چیزی جز ایجاد موقعیت های دردناک برای بسیاری از افراد نیست. چون انسان اول باید تکلیفش را با خودش روشن کند. او ابتدا باید بفهمد که از زندگی چه می خواسته و اکنون از زندگی چه می خواهد. ارتباط با چنین داستانی کار سختی نیست. به خصوص اگر کسی فکر کند که چند بار دنیا بدون او تغییر می کند.
جاده ها در سینما نقش شاعرانه دارند. حرکت انسان ها به هر وسیله و به هر شکل در کنار جاده ها می تواند نماد تلاش ما برای حرکت به جلو یا حتی عقب در زندگی واقعی باشد. در این جاده ها مردم گاهی گفتگو پیدا می کنند، گاهی احساس تنهایی می کنند و گاهی فرصتی برای خودشناسی پیدا می کنند.
تحریریه مجله بازی یک گیمر