نقد و بررسی فیلم Knight A Romance in Revolution

شوالیه فاقد شخصیت ژوزف بولونی است و تمام ایده های او در مورد رشد شخصیت را در روایت گنجانده است. یوسف سیاه پوست است و چون نامحرم بوده چیزی به ارث نمی برد و از طرفی به دلیل قوانین کشور نمی تواند ازدواج واقعی داشته باشد. همه این ویژگی ها و بی رحمی ها مانند یک بمب ساعتی عمل می کنند و تبدیل به تعلیق برای پیشبرد گوشه ای از داستان می شوند. وقتی نماهای ضرب و شتم جوزف در مدرسه شبانه روزی با بازی اغواگرانه او در یک برش موازی در هم می آمیزد، حواس بیننده اوج می گیرد، تعلیق دراماتیکی شکل می گیرد و او به دنبال شورشی تمام عیار از شخصیت آسیب دیده است. تمام زندگیش. پلان پلان کارگردان از ابتدای فیلم، بیداد این شخصیت را پیش بینی می کند و در نقطه عطفی در آخرین شب ملکه، بیننده را به انقلاب در پایان فیلم امیدوار می کند.

یکی دیگر از شخصیت های مهم و فرعی که در این فیلم می توان به آن اشاره کرد، دوست سفیدپوست جوزف، فیلیپ است. این شخصیت با زیرمتنی که در فیلم رخ می دهد پیوند دارد. او به عنوان یکی از رهبران نهضت آزادی، جلسات انقلابی تشکیل می دهد و مردم را به قیام و تغییر فرا می خواند. همانطور که قبلاً ذکر شد، یک شخصیت ثانویه زمانی ارزشمند است که ویژگی‌های مهم و مستقلی در طرح داشته باشد. شخصیت فیلیپ از نظر خصوصیات از شخصیت مادر جوزف جلوتر است چرا که خودش صداپیشگی بخش قابل توجهی از قشرهای فیلم را بر عهده دارد. در واقع، اگر دوستی بین او و جوزف را از بین ببریم، این شخصیت هنوز داستان هایی برای ارائه دارد. حالا اگر از پایین ترین سطح ممکن به فیلیپ نگاه کنیم، او دوست وفاداری برای جوزف خواهد بود، اما شیمی این دوستی مانند رابطه عاشقانه قهرمان داستان با مری عمل نمی کند. مشخص است که این دو نمی توانند به شخص سومی غیر از یکدیگر اعتماد کنند، اما این ویژگی به درستی خروجی نمی شود. سکانس های دوستی این دو نفر فاقد هرگونه ارتباط مهمی است که عموم را به دنبال کردن رابطه بین این دو نفر تشویق کند. به عنوان مثال، جدای از نمائی که فیلیپ نامه پدر یوسف را می خواند و یوسف یادداشت های انقلاب را برای او می آورد، بیننده کیفیت این رابطه را در هیچ پلان دیگری نمی تواند ببیند.

بزرگترین و اصلی ترین نقطه ضعف شوالیه در کیفیت روابط عاشقانه اوست. مری مورد خشم شوهرش قرار می گیرد، جوزف پی او را به قتل می رساند و آنها موقعیت خود را برای بودن با یکدیگر به خطر می اندازند. عشق آنها با هنر و خطر آمیخته شده است، یکی از آن عشق های محال که در نگاه اول افکار مخاطب را درگیر می کند. اما کم کم این عشق به ظاهر دراماتیک که می توانست بستر مناسبی برای روایت داستانی زیبا از داستان های عاشقانه باشد رنگ خود را از دست می دهد و اصلاً کیمیای این دو نفر از آن بیرون نمی آید. مشکل این ایده عاشقانه نشان ندادن جزئیات رابطه این دو نفر است. در واقع همه چیز به طور تصادفی اتفاق می افتد و مردمی که برای دیدن یک عشق ممنوع آماده شده بودند، دست خالی برمی گردند.

بخوانید  شایعه: احتمال اعلام تاریخ ویترین بازی استارفیلد در آینده نزدیک

ماری در حال صحبت در فیلم شوالیه

شوالیه یک فیلم زندگی‌نامه‌ای مبتنی بر واقعیت است که به وقایع قبل از انقلاب فرانسه می‌پردازد. نمایشی پر از ایده های درهم اما با تصاویری جذاب و نفس گیر.

یکی دیگر از مشکلات اصلی این فیلم شخصیت های فرعی آن است. طبق تعریفی که ما از شخصیت‌های همراه و شخصیت‌های فرعی داریم، برای اینکه سربار قهرمان داستان نباشند، باید ویژگی‌هایی را تحمل کنند که خود به خود بدرخشند و بدون حضور آنها داستان ادامه پیدا نکند. مادر جوزف را به یاد بیاورید، چرا این درام نیاز به نمایش او داشت؟ ورود این شخصیت به زندگی قهرمان فیلم چه کمکی به پیشبرد داستان کرد؟ مادر یوسف چه ویژگی مهمی برای تأثیرگذاری بر پیرنگ داشت؟ آیا بعد از پایان فیلم چیز خاصی از او به یاد داریم؟ رابطه جوزف و مادرش یکی از آن روابط خامی است که باید با آن رفتار کهن الگویی صورت می گرفت. چرا که پدرش یوسف را از خانواده جدا کرد و قهرمان داستان از اینکه مادرش نیز او را رها کرد، ناله کرد.

شوالیه فیلمی مبتنی بر واقعیت است که به زندگی یکی از مهمترین موسیقیدانان قرن هجدهم می پردازد. بولون یکی از محرک های اصلی انقلاب فرانسه بود که منجر به اعتراضات خیابانی علیه بی عدالتی های اجتماعی و نژادی شد. داستان واقعی جوزف بولونی آنقدر جذاب و دراماتیک است که به نظر می رسد از ذهن یک نویسنده چیره دست بیرون آمده و پشتوانه سینمایی دارد. شوالیه یکی از معدود فیلم های مبتنی بر واقعیت است که نمی توان به خاطر تک بعدی بودن آن ایراد گرفت. اگرچه فیلمساز در این داستان تعلیق مناسبی پیدا نکرده است، اما تماشاگر همچنان می تواند تعلیق ظریفی را که از منبع الهام اصلی ناشی می شود احساس کند.

موتزارت و جوزف در حال نواختن ویولن در Le Chevalier

شوالیه در هسته مرکزی خود به ایده عاشقانه وفادار است و انقلاب فرانسه مانند یک زیرمتن از آن عبور می کند. جوزف در گروه خود با خواننده با استعداد ماری آشنا می شود. او متاهل است اما این ازدواج چیزی نیست که جلوی عشق این دو را بگیرد. با پیشروی داستان، رابطه بین این دو نیز قوی تر می شود، اما یک ضد قهرمان بین این دو شکل می گیرد که در ابتدا به عنوان یک خطر بالقوه برای جوزف معرفی می شود. مارکوس، شوهر ماری، فردی سلطه جو و وفادار به ملکه است که در ابتدا جوزف را با حرکت استعاری پرتاب توپ جنگی تهدید می کند، سکانسی دراماتیک که در آن بیننده انتظار دارد این ضدقهرمان تبدیل به یک تهدید تحریک کننده شود. بحرانی برای جوزف در فیلم آینده. .

بخوانید  میشل یو در ویدیوی جدید The Witcher: Blood Origin مهارت های مبارزه خود را نشان می دهد.

شوالیه در مقدمه آغازین خود به عنوان پیشرو انقلاب فرانسه معرفی شده است. پس از این توضیحات به سمت سالن اپرا می رویم، فردی مقابل گروه ارکستر می ایستد و می نوازد که ناگهان سیاه پوستی نزدیک می شود و درخواست نوازندگی می کند. تماشاگران مات و مبهوت اجرای مرد سیاهپوست را تشویق می کنند. این جوزف بولونی، شوالیه سنت جورج است که در مقابل موتزارت، مردم را شگفت زده می کند. پس از نشان دادن خشم موتزارت از اجرای خیره کننده موتزارت سیاه، به گذشته جوزف بلونی، پسر یک فرانسوی ثروتمند سفیدپوست که به مدرسه شبانه روزی فرستاده می شود نگاه می کنیم تا همه را با استعداد خود خیره کند. در دقایق ابتدایی فیلم و در میان این پلان ها، فیلمساز ما را با یک سری ایده های شخصیت پردازی هدایت می کند و از همان ابتدا توضیح می دهد که مخاطب با چه نوع شخصیتی سروکار دارد.

بزرگترین و اصلی ترین نقطه ضعف شوالیه در کیفیت روابط عاشقانه اوست.

شوالیه اثری است با محوریت محتوا و شعار. شوالیه قصد دارد هر آنچه در ذهن خالقش در مورد انقلاب می گذرد را بدون توجه منسجم به آن بازگو کند. مخاطب در این فیلم با مواد و ایده های زیادی مواجه می شود که کارگردان دوست دارد همه آنها را در یک تقاطع به هم متصل کند و در نقطه ای همپوشانی آنها را مشاهده کند. در ابتدا گفته می شد که شخصیت جوزف به خوبی پرداخت می شد و مخاطبان انتظار داشتند جرقه هایی در درون او ایجاد شود تا شورشی علیه ملکه و سیستم تبعیض آمیز فرانسه شکل بگیرد. در همین حال، جوزف به ملکه پشت می کند، شعارهای خیابانی را سازماندهی می کند و از هنر به عنوان اهرمی برای اعتراض استفاده می کند. اما ایده سیاسی فیلم مانند ایده رمانتیک اثر متعالی حرکت نمی کند. پس از اینکه ملکه جورج را اخراج می کند، غمگین می شود و تصمیم می گیرد به انقلابیون بپیوندد. این تمام چیزی است که به قهرمان داستان انگیزه می دهد. در واقع این نقطه عطف چیزی نیست که بتوان روی آن حساب کرد و به عنوان پرداختی برای شروع انقلاب تلقی کرد.

بخوانید  پلی استیشن 5 پس از افزایش 116 درصدی فروش، به جایگاه اول پرفروش ترین کنسول های اروپا بازگشت.

اما مارکوس یکی از آن ضد قهرمانان منفعل است که خطر چندانی برای قهرمان داستان ندارد. نه از نظر تهدیدها و ایده های شخصیتش بحران ایجاد می کند و نه به قد جوزف می رسد تا قدرت قهرمان داستان را نشان دهد. این کم توجهی تا جایی ادامه می یابد که مخاطب آن را فراموش کند و دیگر خطری از آن احساس نکند. وقتی مری به جوزف می آید تا اعلام کند که برای شرکت در اپرا آماده است، با توجه به کاشتنی که در سکانس های قبلی انجام شد، باید یک سری ناراحتی دراماتیک برای مخاطب ایجاد کرد و مخاطب دائماً نگران است که مارکوس این کار را انجام دهد. بلافاصله نرسید اما اتفاقی که در آن نماها می افتد هرگز تماشاگر را به آن پاداش تعلیق انگیز نمی رساند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود.

همه این ضعف ها و کاستی ها دست به دست هم می دهند تا ساختار را بشکنند و فیلمی با ایده های خام بسازند. در نهایت مشکل اصلی فیلم را می توان به تضاد فضای رمانتیک و سیاسی نسبت داد. مثل این است که دو داستان مجزا از دو فیلم مختلف به طور همزمان روایت شوند. قهرمان داستان از یک سو با معشوقش درگیر است و از سوی دیگر می خواهد به انقلابیون بپیوندد. نایت اگرچه از نظر طراحی سبک بصری اثری چشم نواز است، اما فاقد پرداختن به سناریوی داستانی است و نمی تواند به مفهوم انقلاب دست یابد و تصویر رمانتیک آن را جاودانه کند.

همانطور که گفته شد، شوالیه می توانست در میان آثار مبتنی بر واقعیت فیلم متفاوتی باشد، اما فیلمساز به راحتی این شانس را از دست داد و اثر ضعیفی تولید کرد. در نهایت، آنچه باقی می ماند ناشی از رویدادهای واقعی است که در گذشته رخ داده است. حساب کنید چه نوع داستان هیجان انگیزی می تواند از داستان یک مرد سیاهپوست بیرون بیاید که در طبقه سفید پوستان قرار می گیرد و عشق و دوستی ملکه را دارد و به رابطه با یک زن اشرافی ختم می شود؟ ! شوالیه تنها به دلیل صحنه‌ها، لباس‌ها، نورپردازی و طراحی فرانسه قرن هجدهم شاهکار است، وگرنه از هیچ نکته‌ای سینمایی خالی است.

نایت اگرچه از نظر طراحی سبک بصری اثری چشم نواز است، اما فاقد پرداختن به سناریوی داستانی است و نمی تواند به مفهوم انقلاب دست یابد و تصویر رمانتیک آن را جاودانه کند.

جورج در حال صحبت با ملکه در شوالیه

شوالیه در هسته خود به ایده عاشقانه و انقلاب فرانسه به عنوان زیرمتن آن صادق است.

تحریریه مجله بازی یک گیمر