نقد و بررسی فیلم «مادر». فرشته ای با صلیب روی شانه اش

اولین مشکل قابل مشاهده در این سکانس که بعداً در بیشتر دقایق فیلم ظاهر می شود، مشکل تدوین است. تدوین فیلم بسیار عجولانه و ناقص است. در سکانس های دیالوگ مانند سکانس مورد بحث، تدوین از فضاسازی جلوگیری می کند و در سکانس های پرتنش دیگر مانند سکانس های تعقیب و گریز، تدوین ضعیف فیلم به حس تداوم لطمه می زند. این دو مشکل مستقیم هستند و عمدتاً از کوتاه بودن پلان های فیلم ناشی می شوند. قابل درک است که بسیاری از صحنه ها زود کات شده اند و همین موضوع باعث می شود حال و هوای شخصیت های سکانس های دیالوگ به درستی و مد برای مخاطب شکل نگیرد. در سکانس های تعقیب و گریز، تداوم لازم فیلم های ژانر به کلی از بین می رود.

جنیفر لوپز در فیلم مادر

مادر که تنها با این نام شناخته می شود (با بازی لوپز)، یک تک تیرانداز بسیار ماهر است. حضور او در جنگ افغانستان و آموزش های نظامی که گذراند او را به یک ماشین کشتار بسیار دقیق و حرفه ای تبدیل کرد. در برخی از دیالوگ ها او را فردی معرفی می کنند که دلش را ساکت کرده است. اما بارداری و مادر شدن ویژگی دیگری را در او ایجاد کرد و این یکی از موضوعات ضمنی فیلم است. شخصیت قاتل که یک مادر است، هم لطافت و عشق مادری را به همراه دارد و هم بی عاطفی و بی رحمی یک قاتل.

حتی می توانید این مشکل را به شکل دیگری مشاهده کنید. در طول فیلم و در دو سکانس اصلی درگیری فیلم، یکی در افتتاحیه و دیگری در کوبا (که بسیار یادآور صحنه های تعقیب و گریز است و از آن وام گرفته شده است. زمانی برای مردن نیست است)، این ویلیام است که هر بار زخمی می شود و مادرش او را شفا می دهد. ویلیام که در سکانس تصادف نیز بسیار رویایی و بی خیال رفتار می کند. در حالی که بسیار منطقی و محتمل است که خطر همچنان در کمین است و باید اسکورت های FBI برای ماشین او در نظر گرفته می شد.

این فیلم در واقع شباهتی را بین مادر و گرگ در سکانس ها ایجاد می کند. حیوان زیبایی که باید از بچه هایش مراقبت کند و در این راه جلوی هیچ چیز خشونت آمیزی نمی گیرد.

بخوانید  سرعت فروش PS5 در آمریکا: ۱۰۰ هزار کنسول در هر ۱۷.۵ ساعت

مشکل دیگر انتخاب آب و هوای برفی و کوهستانی آلاسکا به عنوان مکان مادر است که به شدت با محل زندگی زویی (و همچنین محل زندگی هکتور با آن رنگ های گرم) تضاد دارد. استفاده زیباشناختی فیلمساز از این تفاوت ظاهری (صحنه های متضاد فیلم در این منطقه به نظر می رسد که مستقیماً خارج از سکانس برفی در ایجاد آمد)، به غیر از تاکید بر شباهت فضای کوهستانی و برفی به شخصیت مادر، ستودنی است. مادری در تصویر مجسمه ای که در یکی از آخرین پلان های فیلم می بینیم، جایی که زوئه را به خانواده اش می دهد: فرشته ای که صلیب را حمل می کند. او همچنین یک مادر فرشته وار است که به خاطر گذشته اش همیشه بار سنگینی را به دوش می کشد.

فیلم مادر داستان مادری است که برای نجات جان دخترش باید از دست دخترش دور شود. اما سرنوشت او را مجبور می‌کند تا بار دیگر وارد زندگی دخترش شود و در آن دخالت کند. باز هم برای نجات جانش.

داستان فیلم از آنجا شروع می شود که او مجبور می شود دخترش را به ماموران اف بی آی بسپارد و از او دور بماند. کاری که به نظر می رسد باید برای نجات جان دختر انجام دهد. اف بی آی دختر را به خانواده دیگری تحویل داد و تنها عکس و اخبار وضعیت و سلامت او را برای مادر ارسال کرد. تا اینکه نقشه ربودن دختر را برملا می کنند و آن وقت است که پای مادر به ماجرا باز می شود.

اما سوال مهمتر که یکی از اصلی ترین درگیری های فیلم تا پایان است، منطق روایی این سکانس است. نمی دانیم این سکانس چه جایگاهی در دل داستان دارد. چرا چنین ملاقاتی بین ماموران FBI و این مخبر وجود دارد؟ اشاره شد که اطلاعات رد و بدل شده خود در وهله اول بسیار ابتدایی است و به نظر نمی رسد کاربرد زیادی داشته باشد. ثانیاً، اگر خبرچین می‌داند خانه امن لو رفته و جان همه در خطر است – با اینکه می‌داند باردار است – چرا از اول به چنین جلسه‌ای آمد و قرار را لغو نکرد یا نقل مکان نکرد. آن را به جای دیگری؟ فیلم قایدتن پاسخی به این سوالات ندارد و با افزودن چاشنی خشونت و افزایش آدرنالین ناشی از درگیری، سعی کرده حواس مخاطب را از این موضوع منحرف کند.

بخوانید  تریلر بازی Star Wars Jedi: Survivor Official Final Gameplay

در ادامه متن داستان فیلم مشخص خواهد شد.

فیلم در نگاه اول خلاصه ای جذاب را به مخاطب ارائه می کند: یک مادر، کهنه سربازی که از جنگ افغانستان برگشته و در زندان گوانتانامو خدمت کرده است، در شرایطی قرار می گیرد که باید دخترش را به دست کسی بسپارد. دیگر برای نجات جانش از این خلاصه دو خطی می توان دریافت که فیلم به مفاهیم جالب و جذابی می پردازد که می تواند از آنها بسیار استفاده کند. اما باید دید مادر چقدر در این کار موفق است و تا کجا می خواهد با این مفاهیم بازی کند.

منطق پشت این داستان چیست که وقتی ماموران FBI متوجه می شوند که مردان هکتور می خواهند زوئی را ربودند، خودشان هیچ کاری نمی کنند و برای خنثی کردن نقشه به دیدن مادر می آیند؟

صحنه ای از فیلم مادر

با وجود تمام این ایرادات که تا حد زیادی باعث بی اعتباری فیلم می شود، یکی دو ویژگی جالب در فیلم وجود دارد که قابل ذکر است. یکی از این اقدامات، رابطه مادر و گرگ سفید در فیلم است. این فیلم در واقع شباهتی را بین آنها در سکانس های ملاقاتشان ایجاد می کند. حیوان زیبایی که باید مراقب بچه هایش باشد و در این راه دست از هیچ خشونت و کاری برنمی دارد. موقعیتی که مادر در آن قرار می گیرد و حتی خود را موظف می داند که زویی را به آنجا بیاورد تا بتواند تا حدودی خودش را مرتب کند.

فیلم خیلی کوتاه است بسیاری از صحنه ها زود قطع شدند و همین موضوع باعث می شود حال و هوای شخصیت ها در سکانس های دیالوگ به درستی شکل نگیرد و تداوم در سکانس های تعقیب و گریز از بین برود.

نیکی کارو، فیلمساز اهل نیوزلند، در آخرین تجربه کاری سینمایی خود مادر کارگردانی فیلمی محصول نتفلیکس و با بازی جنیفر لوپز در نقش اصلی. از دیگر بازیگران مشهور این فیلم می توان به گائل گارسیا برنال (در نقش کوتاه هکتور) و همچنین بازیگر جوان فیلم که می تواند یکی از استعدادهای آینده هالیوود باشد: لوسی پائز (در نقش زوئی) اشاره کرد. مادر فیلمی است که اساساً و به طور کامل در فرهنگ لغت ژانر تعریف شده است و برای پرداختن به آن نباید انتظار غافلگیری خاصی در فیلمنامه یا حتی ویژگی های خاص در جنبه های زیبایی شناختی اثر داشت.

بخوانید  کلیپ انیمیشن Kung Fu Panda 4; دعوای بو در مهمانسرا

جنیفر لوپز و لوسی پائز در فیلم مادر

دومین مشکل بزرگ فیلم نیز از همین جا ناشی می شود. مشکلی که در طول فیلم دیده می شود، اما در این مورد به شکل عجیبی به نظر می رسد. ماموران FBI – یکی از مخوف ترین و جدی ترین سازمان های اطلاعاتی و عملیاتی جهان – در این فیلم تا حد زیادی کم هوش و دست و پا چلفتی هستند. اونایی که کاری از دستشون برنمیاد چه منطقی پشت این داستان است که وقتی متوجه می شوند مردان هکتور می خواهند دختر (زویی) را بدزدند، خودشان هیچ کاری نمی کنند و به سراغ مادر می آیند تا نقشه را خنثی کنند؟ مگه قرار نبود از زویی دور بمونه؟ و بعداً وقتی زوئی دزدیده می شود، چرا فقط یک مامور (ویلیام) مادر را همراهی می کند تا بتوانند زوئی را با این همه دیوانگی نجات دهند؟ باز هم فیلم به این سوالات پاسخ نمی دهد. زیرا در واقعیت هیچ منطق درست و قابل اعتمادی پشت وقایع چیده شده فیلم وجود ندارد.

سکانس آغازین فیلم تقریباً شامل همه چیزهایی است که می تواند پایان مواجهه مخاطب با فیلم را مشخص کند. هم از منظر منطق روایی و هم از منظر برخی ویژگی های فنی و زیبایی شناختی. در یکی از مخفیگاه های FBI، دو مامور مشغول هستند و اطلاعاتی را از یک مخبر به دست می آورند. خبرچین (همان مادری که شخصیت اصلی فیلم است) علاوه بر اطلاعاتی که در مورد دو شخصیت دیگر به نام های هکتور و آدرین می دهد – که اطلاعات بسیار ابتدایی است – از رفتن به این مخفیگاه و زندگی این دو می گوید. عوامل در خطر اینجاست که تیراندازی ها شروع می شود و افسران کشته می شوند و پس از فراز و نشیب های فراوان، خود مادر می تواند زنده بماند.

تحریریه مجله بازی یک گیمر