من فیلم در جستجوی گذشته را نقد نمی کنم


آخرین ساخته علی مصفا یکی از بهترین فیلم های سینمای ایران در سال های اخیر است. داستان جست‌وجوی گذشته‌ای گم‌شده و تحریف‌شده که به حقایق جدیدی منتهی می‌شود. با یک گیمر همراه باشید.

نبودن این سومین فیلم بلند علی مصفا است. مصفا را بیشتر به عنوان بازیگر سینمای ایران به یاد داریم اما حالا با سومین فیلمش باید گفت یکی از مهم ترین و بهترین فیلمسازان معاصر سینمای ایران است. زودتر صورت زنی در دوردست (1384) و آخرین مرحله (1390) مصفا را دیده بودیم و حالا و با نبودنبه طور قطع می توان گفت که عنصر «گذشته» و تا حدی نوستالژی یکی از عناصر ثابت آثار اوست. نبودن البته در سال 2019 تولید شده و محصول مشترک ایران، اسلواکی و جمهوری چک محسوب می شود. اما بنا به دلایلی نتوانست برای عموم نمایش داده شود و اکنون پس از سه سال در پلتفرم های نمایش خانگی به صورت آنلاین اکران می شود. مصفا خود نقش اول فیلم را بر عهده دارد و لیلا حاتمی نیز نقش کوتاهی در این فیلم دارد.

در ادامه متن داستان فیلم فاش می شود.

غیبت داستان روزبه کیانی (با بازی مصفا) را روایت می کند که برای بررسی زندگی پدرش به پراگ می آید. اینجاست که عنصر ثابت فیلم های مصفا مطرح می شود: گذشته. گذشته چیزی است که گم شده است و ما اکنون به دنبال یافتن دوباره آن هستیم. چیزی که مسئله «فقدان» را نیز در تاریخ باز می کند. در غیبت چیزهای زیادی هست که ما را به یاد غیبت می اندازد: پدر، زن، فرزند و برادر. به نظر می رسد همه روابط خانوادگی از بین رفته است. او نمی تواند با همسر و فرزند خود رابطه مناسبی برقرار کند. هم به خاطر معلولیت خودش و هم اینترنت. از طرفی پدرش هم از بیماری آلزایمر رنج می برد و نه تنها نمی شنود و به درستی به خاطر می آورد، حتی صدایش هم قطع می شود. نشانه دیگری از گذشته گمشده و کشف نشدنی.

افتادن از پنجره در فیلم نیست

پدر روزبه از بیماری آلزایمر رنج می برد و نه تنها به درستی نمی شنود و به یاد می آورد، بلکه حتی صدایش نیز قطع می شود. نشانه دیگری از گذشته گمشده و غیرقابل ردیابی

اما روزبه در طول این جست و جوی گذشته به واقعیت جدیدی در مورد زمان حال پی می برد. کشف وجود برادرش که سال ها از او بی خبر بود، مقدمه ای برای این تحول است. مقدمه ای که باعث می شود او با پدرش و ریشه هایش بیشتر آشنا شود و رابطه جدیدی بین او و پدرش شکل بگیرد. در این رابطه جدید، پدر دیگر قهرمان زندگی پسر نیست. اما هنوز هم می توانید او را به خاطر اشتباهاتش ببخشید و دوستش داشته باشید. در همان زمان، رابطه ای بین روزبه و برادر نامرئی اش (ولادیمیر) شکل می گیرد.

فیلم از ابتدا سعی دارد با استفاده از تمهیدات کارگردانی، ظاهر دو برادر را در ذهن مخاطب شکل دهد. از ابتدای فیلم چهره ولادیمیر را نمی بینیم. تصمیمی از سوی فیلمساز برای اینکه تصویری از ولادیمیر از ابتدا در ذهن مردم شکل نگیرد. بعداً، وقتی ولادیمیر از پنجره می افتد، یک تنظیم بسیار مهم وجود دارد: دوربین به آرامی به سمت پنجره باز حرکت می کند، از آن عبور می کند و سپس پایین می آید. در پیاده رو، بر خلاف همه انتظارات، جسد ولادیمیر را نمی بینیم که روی زمین افتاده و اطرافش را افراد دیگر احاطه کرده اند. در عوض روزبه را می بینیم که چمدانی در دست دارد به اطراف نگاه می کند. به جای جسد، مسافر را می بینیم. روزبه به جای ولادیمیر. تمهیدی که اتحاد این دو برادر را از ابتدا برقرار می‌کند و بار «تدفین» را بر دوش «مسافر» تاریخ می‌اندازد تا او در سفر سنگین‌تر و سنگین‌تر از همیشه باشد.

بخوانید  Call Of Duty 2023 Reveal در اوایل آگوست - گزارش

در اینجا، رویدادهای مهم دیگری نیز در صحنه نمایش رخ می دهد. وقتی روزبه روی تخت هتلش می نشیند و به صدای معلم زبان گوش می دهد، یکی از جمله ها این است: «از پنجره افتادم». با توجه به آنچه ما دیدیم، این چیزی است که واقعا برای ولادیمیر اتفاق افتاده است. بنابراین فیلمساز بار دیگر تاکید می‌کند که شخصیت‌های این دو شخصیت در نهایت نزدیک‌تر خواهند شد. در همین حال، در همین صحنه، رز روی تخت دراز کشیده و حوله سفید حمام را بر تن کرده است. این صحنه ولادیمیر را نشان می دهد که روی تختی که با باندهای سفید پوشیده شده دراز کشیده است.

فیلم استوک در فیلم نیست

تصاویر آرشیوی علاوه بر اینکه مطالبی از «گذشته» هستند و در نتیجه مستقیماً با داستان فیلم مرتبط هستند، بخش‌های کوچکی از داستان را نیز بیان می‌کنند.

در این جستجوی گذشته – برای یافتن هویت گمشده – یک ابزار تحریریه نیز وجود دارد. اقدامی که هایده صفی یاری در فیلم معرفی کرد: استفاده از تصاویر آرشیو. این تصاویر علاوه بر اینکه موادی از «گذشته» هستند و به همین دلیل ارتباط مستقیمی با داستان فیلم دارند، بخش‌های کوچکی از داستان را نیز روایت می‌کنند. مانند صحنه سقوط ولادیمیر از لبه پنجره که در آن به بدن پرنده ای بریده می شود و کودکی بال هایش را لمس می کند (و این تصویر در نهایت تبدیل به معادل ملاقات رزبه و ولادیمیر در بیمارستان می شود). علاوه بر این، تاریخچه عکس ها و موضوع عکاسی مخفی نیز مستقیماً با این مفهوم مرتبط است.

این مواجهه و همذات پنداری با گذشته و گذشته نیز از طریق استفاده از دیدگاه های بازتابی افزایش می یابد. مصفا در طراحی آثارش این ایده را در نظر گرفت که شخصیت اصلی را در قاب هایی قرار دهد که بازتاب او را در تصویر نشان دهد. مانند بازتابی از ولادیمیر. از همان ابتدا که می خواهد وارد هتل شود، چنین تصاویری فیلم را هم باز می کند. مهمترین این تصاویر تصویری است که رزبه برای اصلاح جلوی آینه می ایستد – معلوم است که ولادیمیر همیشه ریش خود را می تراشید. در اینجا علاوه بر کشف الماس و توسعه داستان، ابعاد جدیدی نیز به ظاهر این دو برادر داده می شود.

بخوانید  دو پرونده علامت تجاری مرتبط با OD جزئیات جالبی را در مورد بازی نشان می دهد

دو موتیف بصری نیز در سرتاسر فیلم دیده می شود که در راستای همان ایده های ارائه شده در فیلم دنبال می شوند. دو الگو که شبیه هم هستند. اولین مورد مربوط به پرده ها است. پرده هایی که جلوی پنجره های باز هستند و باد آنها را تکان می دهد. استفاده از این قاب در فیلم و نماهایی که گاه اشیاء خاصی را پشت پرده های نازک نشان می دهد، نشان می دهد که واقعیت موجود در پشت پرده نیز دیده می شود: مات و تار. تلاش روزبه نیز در همین راستا است: برداشتن پرده ها برای دسترسی به واقعیت.

الگوی دوم به حرکت آهسته دوربین به سمت یک پنجره باز مرتبط است. ویندوز در فیلم بسیار مهم است. پنجره جایی است که ولادیمیر از آن سقوط کرد، جایی که عکس پدرش در مقابل آن گرفته شد، و جایی که روزبه از آنجا به ساختمان قدیمی نگاه می کند. پس می توان گفت که این موتیف بصری همیشه همه این چیزها را تداعی می کند.

در بالا گفتیم که این جستجو برای کشف مجدد گذشته با شکستی اجتناب ناپذیر مواجه شد. علاوه بر این، چیز گمشده را نمی توان پیدا کرد و نمی توان گذشته را بازگرداند و چیز از دست رفته را جبران کرد. علاوه بر رابطه روزبه با مریم و آرش و همچنین بیماری آلزایمر پدرش که از نشانه های این موضوع است، می توان به عنصر دیگری نیز اشاره کرد که چنین نقشی را در داستان ایفا می کند: زبان. او مدام بین سه زبان به عقب و جلو می رود. فارسی، انگلیسی و چکی. به نظر می رسد این مشکل زبانی مانعی برای او باشد تا به راحتی و به سرعت تمام خواسته هایش را دنبال کند. این مشکل در ارتباط او با سایر شهروندان نیز دیده می شود. مخصوصا با پلیس.

صحنه ای از فیلم نیستی

هر چه جلوتر می رویم، بیشتر گیج می شویم. تصویر این سردرگمی در نماهایی از قدم زدن او در شهر قابل مشاهده است. مثل یک سرگردان گم شده در خیابان ها

هر چه جلوتر می رویم، گیج کننده تر به نظر می رسد. سردرگمی او به دلیل اسناد جدید، زبان های مختلف و هویت های دوگانه است که هر بار مجبور است با استفاده از یکی از آنها بخشی از واقعیت را جستجو کند. تصویر این سردرگمی را می توان در صحنه هایی مشاهده کرد که او در حال قدم زدن در شهر است. مثل یک سرگردان گم شده در خیابان ها. در این بین یک طرح مهم نیز وجود دارد. جایی که او در مقابل چند مجسمه ایستاده است. تندیس های قامتی که از پشت به جلو می آیند کاملتر می شوند. گویی این مجسمه تصویری از پدرش – و در عین حال برادرش و خودش – بوده که کم کم کمال می شود. چیزی که کمی زودتر در پیام ارسال نشده ولادیمیر در فیس بوک می شنویم. که ای کاش او هم می ماند و به روزبه کمک می کرد تا تصویر ناقص پدرش را تکمیل کند.

بخوانید  Mario Kart 8 Deluxe از 50 میلیون فروش فراتر رفت، 10 بازی پرفروش سوییچ معرفی شدند

فیلم نبودن (غیبت) و در فیلم به «آبسنت» اشاره شده است. هم بستنی ای که روزبه با شوهر سابق ولادیمیر می خورد و هم نوشیدنی که در کافه گلوب برای او سرو کردند. می دانیم که این دو مورد توهم زا هستند و فرد را از حالت عادی خارج می کنند. بنابراین فیلمساز با پیوند این نام ها به نام فیلم و اشاره به معنای «نبود» و «نبود» این عنصر را دارای خاصیت واهی می داند که فرد را از حالت عادی خارج می کند. به پوستر رسمی فیلم هم توجه کنید. پوستری با الهام از نقاشی معروف ادوارد مونک فریاد طراحی شده. این الهام چیزهایی مانند بیگانگی، وحشت، اضطراب و عدم اطمینان را برجسته می کند.

جدای از آن، غیبت به بسیاری از فیلم‌ها نیز مربوط می‌شود و این عمدتا به دلیل هوشمندی مصفا است. جسورانه ترین مرجعی که در هر جایی می توانید ببینید مستاجر این رومن پولانسکی (1978) است. در این فیلم ساختمان و ساختار معماری اهمیت چشمگیری داشت و می توان گفت یکی از شخصیت های داستان است. این اهمیت به نوعی در فیلم مصفا وجود دارد. علاوه بر این، افتادن از پنجره و فرد کاملاً بانداژ شده در بیمارستان عناصری هستند که به نظر می‌رسد مستقیماً از فیلم پولانسکی در اینجا گرفته شده باشند. جدای از آن، فیلم پولانسکی در مورد تبدیل تدریجی مستأجر جدید به مستأجر قدیمی بود. اتفاقی که با خودکشی افتاد فیلم مصفا نیز درباره این دگرگونی و مواجهه است.

اولین باری که روزبه را در کافه نزدیک هتل می بینیم، پوستری در پس زمینه توجه ما را به خود جلب می کند. پوستری که بعداً کشف می کنیم همان تئاتری است که ویرا در آن بازی می کند. این نمایشنامه ای است که اینگمار برگمن نوشته و برای سینما اقتباس شده است. مثل توی آینه (1961) به آن دست یافت. در اینجا نیز با خانواده ای سروکار داریم که در آن با دختری اسکیزوفرنی، پدری رمان نویس و برادری از هم گسیخته سروکار داریم. عناصری که همه در فیلم مصفا وجود دارد. رابطه پدر و فرزند، به ویژه، ممکن است یکی از عناصر مشترک در هر دو فیلم باشد. جالب اینجاست که تصویر پنجره باز و پرده رقصنده نیز در فیلم برگمان دیده می شود – که موتیف بصری فیلم مصفا را نیز تشکیل می دهد. همچنین صحنه ای که روزبه در بیمارستان چیزی در گوش ولادیمیر می گوید که ما نمی شنویم در ترجمه گم شده استاین من را به یاد سوفیا کاپولا (2003) می اندازد. مصفا خود در گفت و گو با هوشنگ گلمکانی اعتراف کرد که بین فیلمنامه او و رمانی از ولادیمیر ناباکوف ارتباطی وجود دارد. زندگی واقعی سباستین نایتوجود دارد.

تحریریه مجله بازی یک گیمر