به فرانک، که در یکی از تلههایی که بیل در اطراف شهر تقریباً متروکه لینکلن، ماساچوست راه انداخته، افتاده است تا از آن در برابر هر کسی که آنقدر احمق است محافظت کند. او قصد داشت فقط او را به راهش بفرستد، اما پس از صرف یک غذای گرم، شراب و دو اجرای لیندا رونشتات “Long, Long Time”، مشخص شد که چیزی عمیقتر بین آنها وجود دارد.
محصولات مورد بحث در اینجا به طور مستقل توسط ویراستاران ما انتخاب شده اند. در صورت خرید چیزی که در سایت ما مشخص شده است، GameSpot ممکن است سهمی از درآمد را دریافت کند.
پس از تماشای داستان عاشقانه آنها، شاهد سکته های گسترده و نازک رابطه پایدار بیل و فرانک، به امروز می رسیم، جایی که یک فرانک بیمار لاعلاج به عشق زندگی خود می گوید که دوست دارد می امروز آخرین روز زندگی اش باشد.
تا زمانی که رژیمهای سرکوبگر جهان از بین رفتند و زامبیهای کنگره از بین رفتند، «برنامهی عجیب و غریب» فرانک و بیل را میتوان فهمید که واقعاً چیست: دو نفر که عشق خود را بدون نگرانی، ممانعت یا انتقاد ابراز میکنند. برای بسیاری از مردم، آنها قبلاً اینگونه ابراز عشق می کنند، اما برای بیل و فرانک، سیستم های اساسی ظلم و قضاوت ظالمانه باید از هم می پاشید تا به آنها اجازه دهد همدیگر را پیدا کنند و رابطه آنها در زمین دوباره شکوفا شود.
“زمان طولانی” داستان دو مرد را روایت می کند که هنوز برای حق داشتن عشقی سازش ناپذیر در واقعیت ما مبارزه می کنند، واقعیتی که امروز همچنان گرفتار تعصب است. اما در دنیای پسا آخرالزمانی که بیل و فرانک در آن قرار می گیرند، هیچ دولت فاشیستی وجود ندارد که بخواهد وقت خود را با هم به هیزم برای قدرت بیشتر تبدیل کند – تا عشقشان را به یک بحث سیاسی تبدیل کند.
تصور اینکه بیل با فرانک در باغی در دنیا همانطور که بود بخندد سخت است. اما در دنیایی بدون اسکناسهای همجنسگرا هراسی و سر و صدای رسانههای اصلی، بیل را میتوان در حال برخورد با فرانک، قبل از لذت بردن از توتفرنگیهای تازه رسیده در کنارش یافت. در این دنیا افرادی مانند بیل و فرانک اجازه دارند با هم پیر شوند. به عنوان یک زن ترنس عجیب و غریب که ترجیح می دهد قبل از تغییر وضعیت اجتماعی یا پزشکی به زندگی خود پایان دهد، چیزی شرایط منو کشورمصمم به نظر می رسد، داستان بیل و فرانک در من بسیار طنین انداز شد. این دو دهه با هم زندگی می کنند و زندگی کامل و سازش ناپذیری دارند. این بدان معنا نیست که رابطه یا زندگی آنها عالی است. هنوز اختلافات و مشاجرات وجود دارد، اما آنها تا آخر با هم کار می کنند.
با این حال، در یک پیچ کنایه آمیز و تلخ، پایان جهان آغازی شد برای آنها. با شروع همهگیری The Last of Us، مانعی حتی بزرگتر از قانونی بودن برداشته شد: ممانعتهای نقابدار، مرتبط با دسیسههای سیاسی و جنگهای فرهنگی، که در درون بیل زندگی میکرد، کسی که هرگز با مردی نبوده و واقعاً دوستش نداشته است تا زمانی که فقط او نبود. و یکی دیگر.
بسیاری از همسایهها و غریبههای بیل و فرانک، در اطراف خانهشان و در سرتاسر کشور، در پناه خودشان از همهگیریهای قارچی، اجازه نمیدادند این دو چنین زندگی کامل و سازش ناپذیری داشته باشند. گذشته از خیرهها و خیرههایی که این دو بدون شک دریافت خواهند کرد، ازدواج همجنسگرایان تا ژوئن 2015 در ایالات متحده در سطح فدرال غیرقانونی باقی ماند، تقریباً دوازده سال پس از روز اپیدمی. Last of Us در سال 2003. حتی در ایالت با این حال، تا سال 2004 بود که ایالت ماساچوست، جایی که بیل و فرانک در آن زندگی می کنند، ازدواج همجنس گرایان را قانونی کرد.
هشدار: موارد زیر حاوی اسپویلرهای قسمت سوم سریال The Last of Us شبکه HBO است. اگر گرفتار نشدید، برای انجام این کار به HBO Max بروید.
چیزی که در سال 2013 در The Last of Us به خاک سپرده شد، فراموش نشده است – به هر حال نه کاملاً. در عوض، پایان تلخ رابطه بیل و فرانک در بازی اصلی Naughty Dog به یکی از بهترین داستان های عاشقانه روی پرده تبدیل شد. و در حالی که فقدان داستان های عاشقانه عجیب و غریب در رسانه ها بدون شک به موفقیت اپیزود مستقل کمک کرد، داستان بیل و فرانک در قسمت سوم لایو اکشن سریال HBO The Last of Us بسیار قدرتمند شد، به همین دلیل به خوش بینی تزلزل ناپذیر آن نیاز داشتیم.
و آن وقت است که می آموزیم چرا بیل در پایان دنیا چنین نفس راحتی کشید. او مردی عجیب و غریب بود که در دنیایی زندگی می کرد که قطعا او را تنها به همین دلیل طرد می کرد. اما حالا، بیل در شهر آرام خود با او و مردی که دوستش دارد، آزاد بود تا فرانک را بدون تمسخر دوست داشته باشد. هر فرد حاشیهنشینی میداند که در شهری مانند بیل از امنیت برخوردار است. این چیزی است که بسیاری از ما آرزویش را داشته ایم.
در آخرین روزی که با هم بودند، این دو به زمان مشترکشان فکر می کنند. فرانک به بیل می گوید که با وجود روزهای بدی که آن دو نیز با هم داشته اند، بیش از هر کس دیگری روزهای خوبی را با او سپری کرده است. ما می بینیم که این دو قبل از اینکه داوطلبانه به زندگی خود پایان دهند آخرین وعده غذایی خود را با هم تقسیم می کنند.
دیدن شکوفایی رابطه بیل و فرانک در هر نقطه از داستان بسیار مهم است، اما دیدن آن در حال حاضر بسیار مهم است. شاهد داستانی از عشق عجیب و غریب خالص و تزلزل ناپذیر باشید وقتی خیلی از جهان به نظر می رسد خیلی مخالفجامعه LGBTQIA+دقیقاً نشان می دهد که عشق عجیب و غریب قادر به چه چیزی است، حتی در زمانی که احساس می کنیم همه چیز در اطراف ما در حال فروپاشی است.
داستان بیل به عنوان یک آماده کننده روز قیامت آغاز می شود، که پارانویایش با وقوع آخرالزمان در سال 2003 نتیجه داد. او با اشتیاق دیوار دوربین های امنیتی خود را تماشا کرد که ارتش تمام شهرش را تخلیه کرد. و سپس برای اولین بار نفسش را حبس نکرد و زندگی را در آغوش گرفت.
یک شهر خالی به بیل و فرانک این آزادی را داد که در دنیایی زندگی کنند که آنها را بر اساس جنسیتشان تعریف نمی کرد – عاشق یکدیگر و ایجاد دنیایی که می خواستند. این دو 16 سال را بدون نگاه های قضاوت آمیز همسایه ها با هم گذراندند و به آنها اجازه دادند آزادانه راه بروند و یکدیگر را دوست داشته باشند. در حالی که راهزنان و افراد آلوده گاهی اوقات میتوانستند در خارج از محیط جامد خود کمین کنند، به نظر میرسید که بیل برای مقابله با چنین تهدیدهایی مجهز بود. دردهای قبل از آخرالزمان او ماهیت متفاوتی داشتند و زمانی که به او و فرانک آزادی عمل و آرامش نسبی داده شد تا به عنوان خودشان زندگی کنند دیگر موضوعیتی نداشت.