چه فیلم هایی را در این آخر هفته تماشا کنیم: از Umberto D تا The Natural

طبیعی در مورد حرکت به جلو، گیر نکردن در تاریکی، حرکت به جلو و از طریق تونل تاریک برای رسیدن به نور گرم و خوشایند است که در انتهای تونل منتظر می‌ماند.

The Natural درباره یک تیم بیسبال است که با به خدمت گرفتن یک بازیکن میانسال به طور ناگهانی در رده بندی بالا می رود. هر گاه موفقیتی حاصل می شود، افرادی هستند که آماده حسادت هستند، عده ای حاضرند به دنبال منفعت بروند و گروهی درگیر نفرت هستند. در نتیجه برای مدتی همه چیز مثل قبل پیش نمی رود و زندگی هابز با نقش آفرینی رابرت ردفوردگمراه شده است.

روایت دردناک این اتفاق را در فیلم اومبرتو دی یکی از آثار سینمای نئورئالیستی ایتالیا به زیبایی و تلخی می بینیم. پیرمردی که به شرایط تحمیل شده معترض است با مشکلات مختلفی از جمله شرایط بد مالی مواجه است. او که خود را بزرگتر از گدایی می داند، حتی حاضر نیست برای پول به سراغ آشنایان قدیمی برود. تنها چیزی که او دارد مبلغ کمی است که ماهانه به عنوان مستمری پرداخت می شود و مرد باید با آن زندگی کند. در حالی که او باید بیشتر این پول را به زنی که صاحب خانه کوچکش است بپردازد.

پسری با کراوات در فیلم درام ایتالیایی Mamma Roma محصول 1962

مامان روما (1962)

پیرمرد و سگش در فیلم اومبرتو دی ساخته سال 1952

اومبرتو دی (1952)

داستان درباره دو برادر است که وقتی پدرشان در موقعیت عجیبی قرار می گیرد وارد عمارت خانوادگی می شوند. علاوه بر اطلاعات دراماتیکی که در طول زمان به بیننده ارائه می شود، کارگردان از همان ابتدا به خوبی به برخی از تناقضات اشاره می کند.

یک گیمر در مقاله شماره 264 از مجموعه “آخر این هفته چه فیلمی ببینیم؟” به آثاری می پردازد که نقش گذشته انسان را در زندگی او با روایتی واقع گرایانه نشان می دهد. چه داستان پیرمردی باشد که نمی‌خواهد به عقب برگردد و در عین حال پس‌اندازی هم ندارد، یا می‌توان داستان ورزشکاری را دید که سال‌ها به نوعی به بیراهه می‌رود و همچنان می‌خواهد عشقش به بیسبال را حفظ کند.

بخوانید  استفاده از فناوری Cool Dialogue در Marvel's Spider-Man 2

اقتباسی سینمایی از گربه روی شیروانی داغ بر اساس نمایشنامه تنسی ویلیامز

گربه روی سقف داغ (1958)

ما نمی خواهیم درد را به عزیزانمان منتقل کنیم. معمولاً وقتی فردی صادقانه و برای هدفی خوب به سراغ مشاوره دیگری می رود، در واقع اشتباهات و مشکلات زندگی خود را مرور می کند. مردم به تلخ ترین وقایع و قسمت های زندگی خود نگاه می کنند و سعی می کنند از روش های مختلف برای جلوگیری از مواجهه عزیزانشان با آن لحظات تلخ استفاده کنند.

بزرگ‌ترین چالشی که شخصیت اصلی اومبرتو دی با آن مواجه است کهولت سن است. زندگی انسان هر چقدر هم که مرفه یا دردناک باشد، عمر طولانی مساوی است با رسیدن به سن پیری. البته این افزایش سن برای افراد مختلف می تواند منجر به تجربیات متفاوتی شود. اما شکی نیست که بالا رفتن سن محدودیت هایی برای زندگی همه ایجاد می کند.

یکی از برادرها بیشتر سالهای اخیر را با حسرت سپری کرده است. او قدر شرایط فعلی را نمی داند، علاقه خاصی به تجارت پدرش ندارد، فرزندی نداشته و از روزهای خوب گذشته دور است. در سوی دیگر برادری را می بینیم که انگار تمام عمرش را تا این لحظه برای رسیدن به هدف کسب و کار پدرش صرف کرده است. او با داشتن پنج فرزند، از بسیاری جهات برعکس برادرش است.

این شخصیت ها دائماً با تصمیماتی دست و پنجه نرم می کنند که آنها را به این نقطه از زندگی رسانده است. در حالی که آنها برای تعیین مسیر سال های آینده خود نیز با چالش هایی روبرو هستند.

ویتوریو دسیکا به عنوان کارگردان و چزاره زاواتینی اومبرتو دی به عنوان نویسنده اثر موفق می شود تاریکی های زیادی را در جامعه نشان دهد. زیرا به بیننده این امکان را می دهند که این دنیای پر از مشکلات را از منظر پیرمردی ببیند که در آن باید برای زنده ماندن تلاش کند. او بدی های افراد شرور مختلف را می بیند و در این میان فقط یک سگ کوچولو و یک پیشخدمت ساده می توانند بهترین جنبه های زندگی را به او نشان دهند و گاه از آن بدی ها دوری کنند.

بخوانید  حضور اشیای تزیینی با حال و هوای Prince of Persia در نسخه Deluxe Assassin's Creed Mirage

فیلم «بیدمشک روی بام داغ» برگرفته از یک نمایشنامه با پیش دیالوگ قلم است تنسی ویلیامزنویسنده مشهور آمریکایی شد. ریچارد بروکسکارگردان آثاری مانند وسترن The Professionals در این اقتباس از قدرت بازیگری پل نیومن، بریل ایوز، جودیت اندرسون و الیزابت تیلور برای ایجاد تنش و تعلیق در چند نقطه از داستان استفاده می شود.

پیر پائولو پازولینی او در فیلم ایتالیایی Mamma Roma به نقاط تاریک زندگی اجتماعی می پردازد و دغدغه های مشابهی دارد. ما در اینجا داستان مادری را دنبال می کنیم که هنوز در سرش از گذشته می گریزد. مادر سبزی فروش با یک پسر 16 ساله. داستان زمانی پیچیده می شود که پسر متوجه می شود مادرش چه کار می کرده است. این اتفاق رفتار عجیبی را از او برمی انگیزد و تلاش های مادر را برای ساختن زندگی بهتر برای هر دو به چالش می کشد.

از سوی دیگر، حتی اگر مثلاً والدین چنین رویکردی نسبت به فرزندان خود داشته باشند، جوانان شور و شوق زیادی برای انجام تمام آزمون و خطاها دارند. گاهی فرزند خانواده، به خصوص در سنی خاص، زندگی را با همان اشتباهات، ریسک پذیری و پذیرش احتمال مواجهه با همان لحظات تلخ می بیند. با توجه به روحیه سرکشی، تلاش دیگران برای جلوگیری از رفتن فرد به سمتی می تواند علاقه او را به این کار افزایش دهد.

لبخند یک بازیکن بیسبال هنگام گذاشتن کلاه در درام ورزشی The Natural

طبیعی (1984)

بسیاری از درام های فیلم غمگین که مخاطبان مختلف را از نظر احساسی تحت تأثیر قرار می دهند با دردهای تقریباً اجتناب ناپذیر زندگی روبرو می شوند. این فیلم‌ها به‌جای تمرکز بر موقعیت‌های خاصی که بسیاری از مردم در زندگی با آن‌ها مواجه نمی‌شوند، به سادگی نسخه‌ای تاریک از یک واقعیت قابل تصور را نشان می‌دهند. به همین دلیل است که چه بخواهیم چه نخواهیم، ​​تعداد قابل توجهی از بینندگان حداقل یک بار که آنها را تماشا می کنند، از خود می پرسند که اگر اتفاقی شبیه به فاجعه ای که به شخصیت اصلی روی داد در زندگی آنها بیفتد، چه اتفاقی می افتد.

بخوانید  Helldivers 2 میزبان یک گروه جدید است

از داستانی که سینمای نئورئالیست ایتالیا درباره یک کارمند بازنشسته دولتی روایت کرده تا اقتباس ریچارد بروکس از نمایشنامه مهم تنسی ویلیامز.

چندین شخصیت کلیدی در این چهار فیلم اغلب از اشتباهات گذشته پشیمان هستند یا آرزوی روزهای بهتر را دارند. یک مادر می خواهد از تکرار بخشی از زندگی خود برای فرزندش اجتناب کند و دیگری می خواهد در نهایت یک علاقه قدیمی را به کودک منتقل کند. همه آنها به نوعی در تصمیماتی که مدتها پیش گرفته اند نقش دارند. برخی از افراد از تصمیمات قدیمی خود راضی هستند و برخی دیگر چاره ای جز مقابله با آنها ندارند.

این فیلم به کارگردانی The Natural بری لوینسون را می توان خوش بینانه ترین اثر این فهرست دانست. چون سناریوی کار از راجر تون و فیل دوزنبری این فیلم که از رمانی به همین نام اقتباس شده است، تلاش یک مرد برای عبور از روزهای تاریک و ورود به لحظات روشن زندگی را به تصویر می کشد. محور اصلی این روایت فرا رسیدن آن روزهای آفتابی است. روی لباس سفیدی که ناگهان در سفیدکننده های یک استادیوم توجه شخصیت اصلی داستان را به خود جلب می کند.