نقد و بررسی فیلم The Artificial Girl The Evolution of Super Intelligence

فیلم هایی که در زمینه هوش مصنوعی ساخته شده اند نگاه دقیق تری به ترس ها و خواسته های انسان دارند. این آثار که زیرژانری برای خود ایجاد کرده و طرفداران زیادی را به خود جذب کرده اند، در میان دیگر فیلم های علمی تخیلی، فیلم هایی نسبتاً جدید هستند. این فیلم‌ها معمولاً آینده‌ای را به تصویر می‌کشند که در آن همه چیز به دست هوش مصنوعی افتاده است و آخرالزمان انسان‌ها ناشی از آنهاست و نه جنگ‌های هسته‌ای. فیلم دختر مصنوعی نیز یکی از آن فیلم های علمی تخیلی در دنیای هوش مصنوعی است، اما نه به سرعت ماتریکس پیش می رود و نه شرایط دیستوپیایی ایجاد می کند. این فیلم شاید یکی از آثار متفاوت در بین این فیلم ها باشد، اثری که پس از یانگ بیشترین شباهت را به فیلم دارد.

فیلم دختر مصنوعی در سه پرده روایت می شود و داستان خود را در گذر زمان تنها با سه شخصیت انسانی و هوش مصنوعی روایت می کند. گرت توسط دو نفر مسئول پرونده های پدوفیلی بازجویی می شود. او باید توضیح دهد که چرا از یک کودک خردسال برای به دام انداختن شکارچی کودک استفاده کرده است. اما اتفاقاتی که برای گرت افتاد به این سادگی نیست: او با امضای یک فرم محرمانه، متعهد می شود که واقعیت و ماهیت کودکی را که طعمه انجمن های گفتگو و شبکه های اجتماعی بود، فاش کند. از آنجا داستان اصلی Artificial Girl شروع می شود که البته عنوان فیلم قبل از شروع داستان جواب داستان گرت را خواهد داد.

فیلم دختر مصنوعی در سه پرده روایت می شود و داستان خود را در گذر زمان تنها با سه شخصیت انسانی و هوش مصنوعی روایت می کند.

گرت در فیلم دختر مصنوعی صحبت می کند

دختر مصنوعی از دیدگاه خودش به یک سوال مهم در زمینه هوش مصنوعی پاسخ می دهد که چرا ما انسان ها باید هوش مصنوعی ایجاد کنیم؟ فیلم با یک فلش بک کوتاه به گذشته گرت می پردازد و پاسخ مخاطب را به دل اتفاقاتی که این شخصیت پشت سر گذاشته است می دهد. گیلاس ریشه در ترومایی دارد که گرت در کودکی با آن روبرو شده بود. خالق این هوش فوق العاده سعی کرد با خلق یک دختر مصنوعی به آرامش برسد و او را ابزاری برای رسیدن به انتقام خود دید. همانطور که در ابتدای این مقاله گفته شد، سینمای علمی تخیلی ریشه در ترس ها، آرزوها و خواسته ها دارد، گرت نیز پاسخ نیاز خود را در ایجاد یک ابرهوش، موجودیت یا هویت می دید که او را به هدفش می رساند. . .

بخوانید  برنامه‌نویسان دیابلو 4 به بازیکنان وسواس پیشنهاد می‌کنند که در بین فصل‌ها به چمن بروند

در ادامه قسمت هایی از داستان فیلم مشخص خواهد شد

فیلم بسیار ظریف وارد ایده استثمار می شود و با ایجاد استعاره ای اغوا کننده، استثمار را یکی از ویژگی های بارز انسان بودن می داند.

همانطور که قبلا گفته شد، ایده فیلم متعلق به دنیای هوش مصنوعی است و فیلمساز در سه قسمت به موضوعات پیرامون این موضوع می پردازد. در قسمت اول، گرت با یک سری شبیه سازی، دختری به نام گیلاس را خلق می کند، او به کودکان کمک می کند تا از آنها در دنیای خصمانه انسان ها محافظت کنند. گیلاس با شکارچیان کودک صحبت می کند، پیام می فرستد و سپس اطلاعات آنها را به گرت می دهد. شرورهای این داستان قرار است توسط هوش مصنوعی فریب بخورند و توسط این فناوری جدید شکست بخورند. در این صحنه، قبل از فاش شدن راز گرت، تعلیق دراماتیکی برای مدت بسیار کوتاهی وجود دارد، اما این عصبانیت به سرعت با نام فیلم و دیالوگ های گسترده شخصیت ها از بین می رود. شاید تنها تعلیق موثر در این فیلم در همان پلان های اولیه باشد.

Synthetic Girl ایده خوبی دارد، اما آن را به فیلم خوبی تبدیل نمی کند. از بحث محتوا که بگذریم، با سرعت بسیار کند و خسته کننده ای مواجه خواهیم شد. بدی اش این است که این سرعت کند به فیلمنامه یا سبک کار روایت و ساختار نمی خورد. دختر مصنوعی نه یک فیلم هنری است و نه فلسفی که کارگردان با ریتمی آهسته روایت را با توجه به سبک این نوع کارها پیش می برد. برعکس، ما با یک فیلم علمی تخیلی طرف هستیم که موضوع آن ذاتاً پرتنش است. اگر فیلمساز در روایت خود وارد تاملات فلسفی می شد، این ریتم برای اثر قابل قبول بود، اما این روند را انتخاب نمی کند و ترجیح می دهد روایت را در قالبی پیش ببرد که با زیرژانر او همخوانی ندارد.

در پرده سوم دینا و آموس مرده اند و گرت که پیر و خسته شده است با ویلچر خود به خانه برمی گردد، خانه ای سرد و تلخ و کسی جز چری آنجا نیست. پس از سال‌ها، این دختر مصنوعی به اوج تکامل ابرهوشی رسیده است، لحظه‌ای که انسان‌ها مشتاق دیدن آن هستند. گیلاس در بدن دختر نوجوانی زندگی می کند که سیم ها به آن وصل شده است. در پلان های پایانی فیلم او مانند یک انسان راه می رود، بدن دارد، حرف می زند، احساسات و عواطف دارد و مانند انسان ها از قدرت ادراک خود استفاده می کند و پس از مرگ گرت کاملا شبیه انسان می شود و بدون کنترل مانند انسان می رقصد. فرزند پسر.

دختر مصنوعی در فضایی سرپوشیده با تعداد محدود بازیگر می گذرد، فضایی تقریباً کلاستروفوبیک که سرشار از پتانسیل بسیار خوبی برای القای سبک بصری و روایی مالیخولیایی و جذاب برای این فیلم است که متاسفانه فیلمساز به راحتی این فرصت را از دست می دهد و آن را پر می کند. سکانس هایی با دیالوگ زیاد در واقع استفاده بهینه از ظرفیت فضاهای محدود ارتباط مستقیمی با استعداد کارگردان دارد تا اولاً مخاطب خسته نشود و ثانیاً بتواند با ایجاد تنش و بحران کمبود فضاهای بیرونی را پر کند. .

سینما از دیرباز مکانی برای نمایش ترس ها، امیدها و رویاهای مردم بوده است. از فیلم های عاشقانه گرفته تا اکشن و درام، همه ریشه در ترس ها و امیدهای فیلمسازان و جامعه دارند. در این میان فیلم های علمی تخیلی نمونه قابل دسترس تری از این دیدگاه هستند. از آنجایی که سینما توانسته از جلوه های ویژه برای داستان های خود استفاده کند، خواسته های انسان نیز در چارچوب تصویر متحرک به نمایش درآمده است. از زمانی که ژرژ ملیس فیلم ساده و در عین حال قدرتمند «سفر به ماه» را کارگردانی کرد، مخاطبان کم کم خود را برای زنده شدن رویاهای دیرینه خود روی پرده آماده می کردند که قطعاً تجربه ای جذاب و دلچسب برای مخاطبان بوده است.

بخوانید  نمایش مراحل ابتدایی و مبارزه با باس فایت در تریلر جدید Evil West

Synthetic Girl ایده خوبی دارد، اما آن را به فیلم خوبی تبدیل نمی کند

چندین سال گذشت و به قسمت دوم فیلم رسیدیم، گیلاس، دختر مصنوعی این داستان، پیشرفته‌تر شده، داده‌های آماری را تحلیل می‌کند، هوشمندانه فکر می‌کند و حرف‌هایش دقیق‌تر است. در بین این طرح ها قرار است یک مشکل بزرگ فاش شود، چیزی که می تواند تعلیق ایجاد کند و بهتر به مردم گفته شود. گیلاس تحت تاثیر مجموعه ای از اتفاقات و فشارها یکی از دراماتیک ترین ویژگی های خود را آشکار می کند، ویژگی هایی که از ابتدای آموزش ربات تا به امروز بین مخالفان و طرفداران هوش مصنوعی مورد بحث بوده است. در احمقانه ترین لحظه دراماتیک فیلم، گیلاس نشان می دهد که احساساتی دارد و معنای لذت و درد را درک می کند.

دینا در فیلم دختر مصنوعی به نظر می رسد

گیلاس سخنگو در فیلم دختر مصنوعی

The Artifice Girl فیلمی آینده نگر درباره هوش مصنوعی است، روایتی که پیشرفت اعضای غیرعادی جامعه بشری را دنبال می کند. داستان این فیلم داستان اخلاق و انسانیت است و این بار این انسان است که به عنوان موجودی خودخواه از این ابر هوش ها بهره می برد. گرت گیلاس را طوری طراحی می‌کند که شبیه دختری باشد که در گذشته قربانی گروه‌های تبهکار شده است تا بتواند آرزویش را برآورده کند و ضربه‌ای که خورده را کاهش دهد. مخلوق گرت از اینکه خالقش خودخواه بوده و او را وسیله ای برای تسکین دردهایش قرار داده، ابراز گیجی می کند و به نوعی حقوق خود را پایمال می بیند. فیلم بسیار ظریف وارد ایده استثمار می شود و با ایجاد استعاره ای اغوا کننده، استثمار را یکی از ویژگی های بارز انسان بودن می داند. در واقع دختر مصنوعی فرقی بین باندهای پدوفیل و گرت و دوستانش قائل نیست و همه آنها را یکی می داند و مسئله استعمار قدیم و جدید را مطرح می کند.