سفر جاده ای راشل و جیکوب عنصری است که باعث شد فیلم به عنوان یک زیر ژانر عمل کند و بستری برای شناخت این دو شخصیت فراهم کند و منجر به خودشناسی و پایان دادن به درگیری های روانی این دو شخصیت شود. پس از این سفر، یعقوب گذشته خود را می پذیرد، پدر و مادرش را می بخشد و عاشق می شود. بعد از اینکه راشل متوجه میشود که مادرش همیشه او را دوست داشته و او را فراموش نکرده است، ثابت میشود و او دیگر نیازی به ازدواج با کسی که بهانه میآورد نمیبیند. این سفر جاده ای یک سفر قهرمانانه به تجربیات زندگی دو شخصیت آسیب دیده است، دو شخصیتی که گذشته تلخشان لحظات ناتوان کننده ای را به وجود آورده است که ناگزیر از رها شدن از آنها بودند.
همه اینها در شرایطی اتفاق می افتد که فیلمساز هیچ ایده ای از گذشته وارد داستان نمی کند، نه یک فلاش بک دراماتیک و تاثیرگذار ما را به گذشته می برد و نه هیچ یک از شخصیت ها خاطره ای دردناک از آن ها برایمان تعریف می کنند. روزها. در واقع، مردم کیفیت رابطه بین یعقوب و مادرش را درک نمی کنند. در سطح مادرانه ماندن، به حفره بزرگی در فیلم تبدیل می شود. شکاف بزرگی که منجر به حذف لایه قابل توجهی از پیرنگ شد.
مادر و مادری یکی دیگر از ایده های شکست خورده فیلم است. این ایده به موتور نمایش تبدیل می شود و موتور نمایشی فیلم را روشن می کند. موضوعی کمدرآمد و کمدرآمد در فیلم که مانند یک موضوع فرعی رفتار میکند. جیکوب در دوران نوجوانی به دلیل مشکلات روحی مادرش خانه را ترک کرد و راشل نیز به دلیل ندیدن نوئل زندگی آشفته ای دارد. در واقع، ریشه سفر اودیسه این دو نفر، زندگی های گیج کننده ای است که مادرانشان داوطلبانه یا ناخواسته برای آنها ایجاد کرده اند.
وقتی وکیل مادرش با او تماس می گیرد، جیکوب به خانه دوران کودکی خود باز می گردد. مادر یعقوب فوت کرد و حالا او وارث خانه ای پر از خاطره است. جیکوب یک دفتر خاطرات مرموز پیدا می کند که می تواند دوستش راشل را به مادر گمشده اش برساند. ایده خاطرات کریسمس ایده ای لطیف و فریبنده است. یکی از آن فیلم هایی که قرار است همه شخصیت ها در شب سال نو به آرزوهایشان برسند و همه چیز به خوبی تمام شود. این فیلم کم کم با اندیشه آشتی با گذشته و در برابر تمام آنچه در سال های دور وجود داشته رنگ می گیرد و به راه خود ادامه می دهد.
خاطرات نوئل فیلمی است که به دلیل دکورها و طراحی های جذاب می تواند تا مدتی مخاطب را با داستان کریسمس خود نگه دارد. نمایشی که به خوبی از برف کروماکی ها جان سالم به در برد و توانست حس رستاخیز را در بیننده ایجاد کند، اما این فیلم پایان خوش فقط برای چند لحظه خوب کار می کند و بعد از تیتراژ، همه چیز تمام می شود.
دو شخصیت اصلی داستان با گذشته خود دست و پنجه نرم می کنند. جیکوب سالهاست که پدر و مادرش را ندیده و دوست ندارد خاطرات کودکیاش را زنده کند. او از گذشته خود عصبانی است، علاقه ای به دیدن پدرش ندارد و از تشییع جنازه مادرش بی خبر بود. جیکوب اگرچه نویسنده ای موفق و مشهور شده است، اما هنوز از گره های روانی و تربیتی دوران نوجوانی اش رنج می برد و فرار را به رویارویی با آن ها ترجیح می دهد. این کل ایده شخصیت جیکوب است، شخصیتی که می تواند زوایای گرداب روانشناختی بیشتری را به مخاطب خود نشان دهد، به عنوان نویسنده ای با گذشته دشوار قطعا پیرنگ چیزهای بیشتری برای ارائه دارد.
همانطور که گفته شد، خاطرات کریسمس فقط در بخش ایده کار می کند. در لایه سطحی فیلم، ایده های جالبی وجود دارد، چیزهای مربوط به روان و کهن الگوهایی مانند مادری، اما همه اینها در سطح یک فکر اساسی است و به لایه های عمیق تر نمی رسد. حتی رابطه عاشقانه جیکوب و ریچل هم زودگذر است و معلوم نیست که چگونه فردی که در تمام زندگی خود به دلیل تجربه بدی که با مادرش داشته از زنان دوری کرده است، ناگهان عاشق مردی شد که از گذشته خود اطلاعی ندارد.
خاطرات نوئل فیلمی است که به دلیل دکورها و طراحی های جذاب می تواند تا مدتی مخاطب را با داستان کریسمس خود نگه دارد.