چه میشد اگر بیبیسی یکی از آن مستندهای حیات وحشِ مشهورش را در دوران مزوزوئیک فیلمبرداری میکرد و همزمان از صدای دیوید آتنبورو بهعنوانِ گوینده هم بهره میبَرد؟ اپلتیوی برای پاسخ به این سؤالِ هیجانانگیز پیشقدم شده است. مستند پنج اپیزودی «سیارهی ماقبلتاریخ» سفری به حیاتِ وحشِ ۶۵ میلیون سال قبل، به دورانِ فرمانروایی دایناسورها بر زمین، است. طبیعتا از آنجایی که در آن دوران هیچ گروه فیلمبرداریای برای تصویربرداری وجود نداشته است، پس این مستند برای مُجسم کردنِ جانوران بزرگ و کوچکِ آن دوران از جلوههای کامپیوتریِ بسیار گرانقیمتی استفاده میکند که نمونهاش فقط در پُرخرجترین بلاکباسترهای هالیوود یافت میشود و نتیجه بهطرز غافلگیرکنندهای واقعگرایانه است.
اگر پرسنل رستوران بتوانند خودشان را با سیستمِ جدیدِ کارمن وفق بدهند، کارشان سریعتر و راحتتر پیش خواهد رفت، اما سیستمِ قبلی بهشکلی نهادینه شده است که تصورِ ترک کردن آن وحشتزدهشان میکند. به این ترتیب، تلاش این کاراکترها برای کنار آمدن با شرایط جدید آشپزخانه به استعارهای از تلاششان برای غلبه کردن بر آسیبهای روانیِ شخصیشان که به تحمل کردنِ آنها عادت کردهاند، بدل میشود. در دورانی که تلویزیون پُر از سریالهایی است که در عین بهره بُردن از تمام مواد اولیهی لازم، فاقدِ مهارتِ لازم برای درهمآمیختنِ صحیحِ آنها هستند، «خرس» یک نمونهی کمیاب است: این سریال بلافاصله از همان اپیزود اول از یک لوکیشنِ زنده و ملموس بهره میبَرد و دارای کشمکشها و قوسهای شخصیتی واضح و مشخص است. مهمتر از همه، سریال از دنبال کردنِ دستورالعملِ قابلپیشبینی سریالهای همتیروطایفهاش پرهیز میکند؛ مثلا گرچه کارمن در نگاه اول همچون یک نابغهی ترومازدهی تیپیکال به نظر میرسد، اما نویسندگان او را نه بهعنوان یک عوضیِ کاریزماتیک، بلکه بهعنوان یک انزواگرا که از ارتباط احساسی با دیگران دوری میکند، ترسیم میکنند.
شاید تلویزیون ۲۰۲۲ باید به خاطر اینکه سال خیلی خیلی خوبی بود، به خاطر سپرده شود؛ چون هر ۱۰ سریال برترِ این فهرست لیاقتِ قرار گرفتن در جایگاهِ نخست را دارند. یا شاید هم تلویزیونِ ۲۰۲۲ باید بهعنوانِ سالی که دلایلِ زیادی برای به خاطر سپردنِ آن داشتیم، به خاطر سپرده شود. خلاصه اینکه در بین سریالهای بیشماری که تلویزیونِ ۲۰۲۲ را به دلایل مختلف قبضه کرده بودند، گزینههای پیشرو مهمترینهایشان هستند:
بهترین سریال های ۲۰۲۲
۳- سریال Severance
تفکیک سازی
- ژانر: تریلر، علمیتخیلی
- شبکه: اپلتیویپلاس
- بازیگران: آدام اسکات، پاتریشیا آرکت، بریت لوئر
- تعداد قسمتها: ۹
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال Severance در IMDB: ۸/۷
۱۶- سریال What We Do in the Shadows (فصل چهارم)
آنچه در سایهها انجام میدهیم
- ژانر: کمدی، وحشت، ماکیومنتری
- شبکه: اِفایکس
- بازیگران: کیوان نوآک، مت بری، ناتاشا دِمتریو
- تعداد قسمتها: ۴۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل چهارم
- میانگین امتیازات سریال What We Do in the Shadows در IMDB: ۸/۶
پیش از اینکه دونالد گلاور یکی از بامزهترین بازیگرانِ سریال «کامیونیتی» (Community) باشد، او یکی از دقیقترین نویسندگانِ «۳۰ راک» (30Rock) بود. او در ادامه دنیای سیتکامها را برای تمرکز روی حرفهی خوانندگیاش ترک کرد، اما فقط برای اینکه بتواند از این به بعد بهجای اینکه بهعنوانِ جزیی از سریالِ دیگران فعالیت کند، متریالِ خودش را بنویسد. نتیجه «آتلانتا»، کمدی غافلگیرکنندهی شبکهی افایکس از آب در آمد. او در این سریال نقش اِرن مارکس را بازی میکند؛ یک جوانِ بیخانمان که سعی میکند ازطریقِ تبدیل شدن به مدیربرنامههای پسرعمویش آلفرد که بهتازگی بهعنوان رپری به اسم «پیپر بوی» معروف شده، از فقرش فرار کند. «آتلانتا» بیش از هر سریالِ دیگری در این فهرست دربرابرِ تعریف شدن مقاومت میکند؛ یک اپیزود به ماجراهای اسلپاستیکِ آلفرد در تلاش برای آرام کردن آرایشگرِ وراجش اختصاص دارد و در اپیزودی که داریوس (کیت استنفیلد) در یک خانهی گوتیکِ جنزده گرفتار شده و به هدفِ یک قاتلِ دیوانه بدل میشود، به یک داستانِ ترسناکِ تمامعیار پوست میاندازد. در یک اپیزود با جاستین بیبرِ سیاهپوست آشنا میشویم و یک اپیزود هم با زیر گرفته شدنِ چند نفر توسط یک ماشینِ نامرئی به پایان میرسد! «آتلانتا» سورئالیسم را در غلیظترین حالتِ ممکنش تعریف میکند.
بنابراین «اندور» با انتظارات و سروصدای رسانهای نسبتا کمی پخش شد. واقعیت اما این است که «اندور» آن شکستِ دوبارهای که طرفداران به آن عادت کردهاند نبود. اتفاقا برعکس؛ نهتنها «اندور» از لحاظ دراماتیک و تماتیک بالغترین، جاهطلبانهترین و باهویتترین جنگ ستارگانی است که این مجموعه از زمانِ سهگانهی اورجینال به خودش دیده است، بلکه این سریال تحت هدایتِ تونی گیلروی پتانسیلهای دستنخوردهی کشمکشِ تکراری انقلابیون علیه امپراتوری را بهشکلی استخراج میکند که آن مثل روز اول تازه احساس میشود و با جدیت و ظرافتِ بیسابقهای مولفهها و تمهای همیشگی مجموعه را پرداخت کرده و غنی میکند. «اندور» نخستین پروژهی «جنگ ستارگان» است که گویی بهطور ویژهای برای مخاطبانِ بزرگسال ساخته شده است؛ سریالی که نهتنها قهرمانانش بیوقفه مجبور میشوند تا تصمیماتِ اخلاقیِ سؤالبرانگیزی بگیرند، بلکه از مقیاسِ واقعیِ ترفندهای شرورانهی امپراتوری برای سرکوب مخالفانش نیز پرده برمیدارد. پس از سالها که «جنگ ستارگان» به نوعِ شدیدی از نوستالژیزدگی مُبتلا بود، «اندور» اُمید تازهای برای این مجموعه است و به نقطه عطفِ جدیدی در تاریخِ مخلوق جُرج لوکاس بدل میشود که کیفیتِ آثارِ آیندهی «جنگ ستارگان» در مقایسه با آن سنجیده خواهد شد.
۲۳- سریال Star Trek: Strange New Worlds
استار ترک: دنیاهای عجیب جدید
- ژانر: علمیتخیلی
- شبکه: پارامونتپلاس
- بازیگران: انسون مونت، ایتن پِک، جِس بوش
- تعداد قسمتها: ۱۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال Star Trek: Strange New Worlds در IMDB: ۸/۲
اکنون شبکهی ایامسی بهوسیلهی بازنگری شخصیتهای مشهورِ آنا رایسِ فقید اُمیدوار است تا این داستان حماسی را به یک مجموعهِ جدید بدل کند. گرچه منتقدان و طرفداران قبل از پخش سریال نسبت به آن بدبین بودند، اما نتیجه همه را بهطرز دلپذیری غافلگیر کرده است. داستان با ژورنالیستِ کارکُشتهای به اسم دنیل مولوی آغاز میشود که بستهی مرموزی را در پشتِ درِ خانهاش پیدا میکند. این بسته از طرفِ فردی به اسم لویی دو پونت دو لاک است که قبلا در سال ۱۹۷۳ با او مصاحبه کرده بود و حاویِ نوارهای مصاحبهشان است. لویی دوباره میخواهد داستانش را در جایی که خودش انتخاب میکند، برای مولوی تعریف کند. گرچه مولوی به بیماری پارکینسون مُبتلا است، اما او به دوبی پرواز میکند؛ جایی که این خونآشامِ ثروتمند در پنتهاوس تاریک و بزرگِ یکی از آسمانخراشهای شهر زندگی میکند. وقتی آنها برای مصاحبه مینشینند، مولوی از لویی میپُرسد: «خب، چند وقت از مرگت میگذره؟».
۱۳- سریال Bad Sisters
خواهران بد
- ژانر: تریلر، کمدی سیاه، معمایی
- شبکه: اپلتیویپلاس
- بازیگران: شارون هورگان، آن-ماری داف، اِوا برتیستل
- تعداد قسمتها: ۱۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال Bad Sisters در IMDB: ۸/۳
از بین سریالهایی که همزمان با شروع به کارِ پلتفرم استریمینگِ اپلتیوی پخش شدند، «برای تمام بشریت»، به تدریج (بهویژه در طولِ دومین فصلش) به محبوبترینشان در بین منتقدان و مخاطبان بدل شد. مخلوق رونالد مور که بیش از هر چیزی به خاطر کار روی سریالهای علمیتخیلی کلاسیکی مثل «استار ترک ناین» و «ناوبر فضایی گالاکتیکا» شناخته میشود، به ژانرِ ادبیاتِ گمانهزن تعلق دارد؛ این سریال که در یک دنیای موازی اتفاق میاُفتد، با یک سناریوی کنجکاویبرانگیز آغاز میشود: در نخستین دقایقِ سریال مردم را میبینیم که ازطریق تلویزیونهایشان مشغول تماشای تصاویرِ فرود انسان روی سطح ماه هستند. این تصاویر که در بینِ دیدهشدهترین ویدیوهای تاریخ بشر جای میگیرند، برای همه آشنا هستند. اما در انتهای این سکانس، با یک تفاوت کلیدی مواجه میشویم: در دنیای این سریال نخستین کسانی که قدم روی سطح ماه میگذارند نه آمریکایی، که روسی هستند.
اما اجازه ندهید این حرفها گمراهتان کنند: «سگهای رزرویشن» یک درام تراژدی پُراشک و آه نیست. اتفاقا برعکس؛ سریال بیوقفه از لحاظ داستانگویی خندهدار و لحاظ بصری نهایتِ استفاده را از زیباییِ طبیعی لوکیشنهایش میکند. فقط نکته این است که حس شوخطبعیاش حاوی تهمزهی تند و تیزی از جنسِ اندوه، دلتنگی و افسردگی است. «سگهای رزرویشن» اما بیش از هر چیز دیگری در مقایسه با سریالهای همژانرش یگانه است: آخه، «سگهای رزرویشن» نخستین سریالِ آمریکایی است که گروه نویسندگان و کارگردانانش کاملا از بومیانِ سراسر آمریکای شمالی تشکیل شده است و دومین سریالِ آمریکایی با خالق سرخپوست است (اولی «روثرفورد فالز» است که اوایل ۲۰۲۱ از پیکاک پخش شد).
«تنها قتلهای ساختمان» در آن واحد تیزهوش، ترسناک و غمانگیز است. ژانر جرایم واقعی بارها به خاطر جنبهی سوءاستفادهگرِ ذاتیاش که از درد و رنجِ سوژههای قربانیاش برای تفریح و لذتِ تماشاگرانشان بهره میگیرد، مورد نقد قرار گرفته است. کاری که «تنها قتلهای ساختمان» انجام میدهد این است که نهتنها به وسیلهی زبان تُند و تیزش این جنبهی بحثبرانگیز این ژانر را هجو میکند، بلکه همزمان روایتگر یک داستان معمایی درجهیک است و از شیرجه زدن به درونِ زندگی درونیِ پُرغم و اندوهِ شخصیتهایش غافل نمیشود. نتیجه سریالی است که فقط به کار آسانِ نقد کردن کلیشههای بدِ جرایم واقعی اکتفا نمیکند، بلکه خود سعی میکند به نمونهی خوبی از همان چیزی که نقد میکند بدل شود. استیو مارتین یک بازیگرِ نیمهبازنشستهی منزوی و بیزار از عالم و آدم است که در دوران اوجِ شهرتش، در یک سریال کاراگاهیِ درپیت نقشآفرینی میکرده. مارتین شورت یک کارگردانِ تئاتر برادوی است که در شرایط مالی بدی به سر میبَرد و سلنا گومز هم زن جوانی است که روی نوسازی واحد آپارتمانِ خالهاش کار میکند.
۷- سریال House of the Dragon
خاندان اژدها
- ژانر: درام، فانتزی
- شبکه: اچبیاُ
- بازیگران: اِما دارسی، اُلیویا کوک، پَدی کانسیداین
- تعداد قسمتها: ۱۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال House of the Dragon در IMDB: ۸/۵
«جنگ ستارگان» اخیرا در شرایط خوبی نبوده است. دیزنی پس از شکست تجاریِ فاجعهبارِ «ظهور اسکایواکر» در سال ۲۰۱۹، هنوز زمان اکرانِ فیلمِ سینمایی بعدی مجموعه را اعلام نکرده است. همچنین، گرچه «مندلورین» هیجانِ طرفداران برای کهکشان خیلی خیلی دور را مجددا احیا کرد، اما هردوی «کتاب بوبافت» و «اوبی وان کنوبی» چه از لحاظ پروداکشن و چه از لحاظ داستانگویی بهحدی شلخته، عقباُفتاده، نوستالژیزده، ملالآور و بیکیفیت بودند (سکانس تعقیبوگریزِ پرنسس لیای کوچک و رُبایندگانش را بهعنوانِ مُشت نمونهی خروار به خاطر بیاورید) که طرفداران را دربارهی یک چیز به یقین رساندند: «جنگ ستارگان» دچار ورشکستیِ خلاقیت شده است. این ناامیدیهای سلسلهوار بهطرز قابلدرکی خوشبینبودن نسبت به «اندور» (پیشدرآمدِ فیلم «روگ وان») را تقریبا غیرممکن کرده بود: بالاخره ایدهی ساختنِ یک سریالِ پیشدرآمد برای فیلمی که خودش پیشدرآمدِ یک فیلم دیگر بود، همچون یک پروژهی محافظهکارانهی دیگر که میخواهد از ارتباط صرفش با فیلمهای مجموعه برای جذبِ بیننده سوءاستفاده کند، به نظر میرسید.
این سریال اقتباسی از کتابِ خاطرات دکتر آدام کِی است؛ کسی که در طولِ دههی گذشته بهعنوان نویسندهی سریالهای تلویزیونی فعالیت میکند و تکتک اپیزودهای «قراره درد داشته باشد» را هم خودش نوشته است. آدام کارمندِ بخش زایمانِ بیمارستانی در لندن است و دارد برای بدل شدن به دکتر متخصص زنان و زایمان آموزش میبیند. او با خستگی ناشی از اضافهکاری دستوپنجه نرم میکند، حقوق کافی دریافت نمیکند و درحالی که در پارکینگِ بیمارستان در ماشینش خوابیده است، معرفی میشود (چون خستهتر از آن است که تا خانه رانندگی کند). در همین حین، او با زنی درحال زایمان مواجه میشود که برای ورود به ساختمان پشت یک درِ اشتباهی گرفتار شده است؛ آدام به کمکش میشتابد و او را برای جلوگیری از بیرون آمدنِ اشتباهی نوزادش تا اتاق عمل همراهی میکند. چند سکانس بعدتر، آدام مجددا در بخش زایمان با آن زن و نوزادِ سالمش که به زایمانش کمک کرده بود، مواجه میشود. گرچه سر آدام شلوغ است، اما او مکث میکند و برای مدتِ نسبتا درازمدتی به این صحنه خیره میشود؛ انگار او برای تمام کردنِ شیفتاش به این تصویرِ انگیزهبخش نیاز دارد.
درواقع حتی وقتی هم که سریال از کتاب فاصله میگیرد، نتیجه قوانین و فلسفهی دنیای مارتین را زیر پا نمیگذارد، بلکه همیشه به افزایش غنای دراماتیک و تماتیکِ متنِ اصلی منجر میشود (مارتین شخصا به پَدی کانسیداین پیام داده بود که ویسریسِ او ویسریس بهتری در مقایسه با ویسریسِ خودش است). به این ترتیب، «خاندان اژدها» مجددا لذتِ تماشای جروبحثِ اعضای شورای کوچک دربارهی اُمور مملکت و دسیسهچینی سیاستمداران در پشتِ درهای بستهی قلعه را در وجودمان زنده کرد. گرچه وستروس پُر از آدمهای افتضاح است، اما همهی آنها چنان ابعادِ متناقض و انگیزههای پیچیدهای دارند و بهگونهای بردهی شرایط تحمیلشدهی اجتماعی دنیایشان هستند که بهراحتی در قالب قهرمان یا تبهکار طبقهبندی نمیشوند. درنهایت، تمام تصمیماتِ سریال در پشت و جلوی دوربین در خدمتِ ترسیم پُرترهی پُرجزییاتِ انسانهای تراژیکی هستند که یک سرزمین را به سوی جنگی اجتنابناپذیر هدایت میکنند.
۲۲- سریال The English
انگلیسی
- ژانر: وسترن
- شبکه: آمازون
- بازیگران: امیلی بلانت، چاسک اسپنسر، ریف اسپال
- تعداد قسمتها: ۶
- وضعیت سریال: به اتمام رسیده
- میانگین امتیازات سریال The English در IMDB: ۸
آیا تا حالا یک وسترن از نقطه نظرِ یک اشرافزادهی اروپایی که از غربِ وحشی دیدن میکند، روایت شده است؟ احتمالا بله، اما تعدادشان آنقدر زیاد نبوده که به یک الگوی رایج بدل شود. این ایده چیزی است که مینیسریالِ شش اپیزودیِ «انگلیسی» را کنجکاویبرانگیز میکند. علاوهبر این، صحبت از سریالِ جدید هیوگو بلیک است که بهعنوانِ خالق «زن محترم»، یکی از تحسینشدهترین مینیسریالهای تاریخ تلویزیون، شناخته میشود. آیا هنوز برای تماشای این سریال متقاعد نشدهاید؟ خب، نقشآفرینی کاریزماتیکِ اِمیلی بلانت در قامتِ ستارهی اصلیاش که در این سریال هم طبق معمول نمیتوان از او چشم برداشت، یکی دیگر از نقاط قوتش است. «انگلیسی» در سال ۱۹۸۰ آغاز میشود: چند سربازِ ارتش ایالات متحده با انگیزهی انتقامجویی از یکی از کُشتهشدگانِ خودشان، یکی از سرخپوستانِ قبیلهی پاونی را به قتل رساندهاند.
بنابراین سؤالِ کنجکاویبرانگیزی که این سریال با آن کار دارد این است: آنها چرا اعتراف کرده بودند و مقتول دقیقا چگونه به قتل رسیده بود؟ مسئله این است که این شش نفر ادعا میکنند به خاطر میآورند که در صحنهی قتل ویلسون حضور داشتهاند و خاطراتِ وحشتناکشان از آن اتفاق را تا به امروز نتوانستهاند از سرشان بیرون کنند. اما مشخص میشود که این شش نفر بهوسیلهی روانشناسِ پلیس متقاعد شده بودند که خاطراتشان از شبِ قتل را سرکوب کردهاند. بنابراین سؤالِ مهمتری که مستند پیرامونِ آن میچرخد این است: اصلا آیا در دادگاه میتوان به خاطراتِ متهمان استناد کرد؟ اینها فقط برخی از مسائلی هستند که وانگ در مستندی که خیلی پیچیدهتر و بحثبرانگیزتر از آثارِ رقیبش است، به آنها میپردازد.
۲۶- سریال Evil (فصل سوم)
شرور
- ژانر: درام ماوراطبیعه، کاراگاهی
- شبکه: سیبیاِس
- بازیگران: کاتیا هربرس، مایک کولتر، آصف مَندوی
- تعداد قسمتها: ۳۶
- وضعیت سریال: اتمام فصل سوم
- میانگین امتیازات سریال Evil در IMDB: ۷/۷
۸- سریال The White Lotus (فصل دوم)
سریال نیلوفر سفید
- ژانر: کمدی/درام، معمایی
- شبکه: اچبیاُ
- بازیگران: سیدنی سوئینی، الکساندرا داداریو، موری بارتلت
- تعداد قسمتها: ۱۳
- وضعیت سریال: اتمام فصل دوم
- میانگین امتیازات سریال The White Lotus در IMDB: ۷/۷
خالقِ مذکور استرلین هارجو نام دارد که آن را همراهبا تایکا وایتیتی خودمان (که خودش از تبارِ قوم مائوریهای نیوزیلند است) ساخته است (وایتیتی از نفوذ و قدرت فزایندهاش در صنعتِ سرگرمی برای تسهیل کردنِ تولید این سریال استفاده کرده است؛ او که تهیهکننده و کارگردان دوتا از اپیزودهای سریالِ «آنچه در سایهها انجام میدهیم» است، رابطهی نزدیکی با شبکهی اِفایکس دارد). با وجود نام شناختهشدهترِ وایتیتی، اما «سگهای رزرویشن» محصولِ چشمانداز شخصِ استرلین هارجو است؛ چه از این نظر که عدم شتابزدگیاش در دنبال کردن پرسهزنیهای بیهدفِ شخصیتهایش در شهر کوچکشان به این معنی است که بهطور عامدانه مکث میکند و وقتکُشی میکند و چه از این نظر که نویسندگان هرگز سعی نمیکنند با ترجمه کردن سریالشان برای مخاطبانِ غیرسرخپوست، از اصالت و هویت چشماندازشان بکاهند.
جین اسمارت در این سریال نقش یک استندآپ کُمدین به اسم دبرا وَنس را ایفا میکند. گرچه او به درجهای از موفقیت رسیده که میتواند برای تبلیغاتِ برند جواهراتش با جت شخصیاش از لاس وگاس به لس آنجلس سفر کند و دوباره به عمارتِ عظیمش در وگاس بازگردد، اما او کماکان به کار کردن ادامه میدهد؛ ثروت اشتهایش برای روی استیج رفتن را کور نکرده است. دبرا اما درست قبل از ۲ هزار و ۵۰۰مینِ برنامهاش از زبانِ صاحب هتلِ محلِ اجراهایش میشنود که او میخواهد کُمدینهای جوانتری را برای روزهای جمعه و شنبه رزرو کند که باعث عصبانیتِ دبرا میشود. در همین حین، در آنسوی دیگر داستان یک نویسندهی کمدی جوان به اسم اِوا به خاطر یک توییتِ نابهجا «کنسل» شده است و جیمی، مدیربرنامهاش هم نمیتواند هیچ کاری برای او جور کند. درست در این شرایط است که دبرا، بزرگترین مشتری جیمی، با او تماس میگیرد و دربارهی تصمیمِ صاحب هتل برای پایان دادن به همکاریاش با او گله و شکایت میکند. در این لحظه یک فکرِ بکر به ذهنِ جیمی خطور میکند: جیمی میداند که دبرا تنها در صورتی میتواند دوام بیاورد که قادر به جلبِ توجهی مخاطبانِ جوانتر باشد. پس، او به اِوا پیشنهاد میکند بهعنوان نویسندهی دبرا (که تاکنون همیشه متریالهای خودش را مینوشته) به استخدام او در بیاید.
مارتین فریمن در «امدادگر» یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهاش را به نمایش میگذارد. او در این سریال نقش کریس کارسون، یک افسرِ پلیس لیورپولی را ایفا میکند که در حین رسیدگی به تماسهای اورژانسیِ مختلف، با افسردگی و خشمِ شدیدش دستوپنجه نرم میکند و سپس سعی میکند با کمکِ روانکاوش بر مشکلاتِ روانیاش غلبه کند. «امدادگر» به هیچکدام از درامهای جناییِ بریتانیاییِ بیشماری که دیدهاید شباهت ندارد: این سریال دربارهی تلاش پلیس برای دستگیری یک قاتلِ سریالی یا تحقیقاتِ کاراگاهان درخصوص یک معمای قتل نیست؛ درعوض، «امدادگر» دربارهی روتینِ روزمرهی طاقتفرسای یک افسر پلیسِ تنها است و بهلطفِ نویسندگی تونی شوماخر که قبل از نویسنده شدن، یک پلیس بوده است، از جزییاتِ واقعگرایانهای بهره میبَرد.
برخی از اپیزودهای فصل چهارم بهشکلی غیرضروری طولانی بودند، برخی اپیزودها در نتیجهی جدا کردنِ کاراکترها از یکدیگر فاقدِ انسجام روایی بودند و خط داستانی نجاتِ هارپر که به عقبنشینی کردنِ سازندگان از تصمیمشان برای کُشتن او در پایان فصل قبل اختصاص داشت، همچون تافتهی جدابافته احساس میشد، اما با وجودِ همهی این ضعفها، خونِ تازهای که تهدیدِ وِکنا به رگهای مُردهی سریال تزریق کرد و نحوهی دور هم جمع کردن مجدد کاراکترها در اپیزودِ آخر که به زمینهچینی نبردِ نهاییِ پیشرو در فصل پنجم و آخرِ سریال منجر شد، هیجانانگیز بودند.
۱۷- سریال Interview With the Vampire
مصاحبه با خونآشام
- ژانر: درام، وحشت، فانتزی
- شبکه: ایامسی
- بازیگران: جیکوب اندرسون، سم رید، اِریک بوگوسیان
- تعداد قسمتها: ۷
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال Interview With the Vampire در IMDB: ۷
۲۵- سریال For All Mankind (فصل سوم)
سریال برای تمام بشریت
- ژانر: درام، ادبیاتِ گمانهزن، علمیتخیلی
- شبکه: اپلتیوی
- بازیگران: جول کینهمن، مایکل دورمن، سارا جونز
- تعداد قسمتها: ۳۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل سوم
- میانگین امتیازات سریال For All Mankind در IMDB: ۸
روی کاغذ «تفکیکسازی» در ژانر «جعبهی معما» جای میگیرد و لبریز از سوالاتِ ریز و درشت است (صنایع لومن دقیقا چه کار میکند؟ قضیهی آن شمارههای شناور چیست؟ چرا یک بُز در راهروهای شرکت پرسه میزند؟). اما سریال با هوشمندی از خطراتِ رایج این ژانر دوری میکند. ما هیچوقت این سریال را صرفا برای پاسخ گرفتن سوالاتمان تماشا نمیکنیم و مخاطب هیچوقت احساس نمیکند که معما بر شخصیت اولویت پیدا کرده است. سریال هرگز از مسدود کردنِ جریان هدفمند و طبیعی اطلاعات به منظورِ قایمباشکبازی کردن با مخاطب و به درازا کشاندنِ غیرضروریِ خودش استفاده نمیکند (اصلا هم قصد طعنه زدن به «وستورلد» را ندارم!). درعوض، چیزی که سرگرممان میکند سازوکار کنجکاویبرانگیزِ صنایعِ لومن (مثل اتاق استراحت)، طراحی صحنهی مینیمالیستیِ مجذوبکنندهاش، کشمکشهای درونیِ کارمندانِ تفکیکشده و دغدغههای تماتیک و اخلاقیِ تاملبرانگیزِ سریال هستند. گرچه سریال تئوریپردازیهای بینندگانش را تشویق میکند، اما درونِ معماپردازیهایش گم نمیشود.
داستانِ لویی در سال ۱۹۱۰ در ایالتِ نیواُورلئان آغاز میشود. در پنج سالی که از مرگِ پدرِ لویی گذشته، او مسئولیتِ کاروکاسبیهای پدرش را برعهده گرفته است. در همین حین یک بیماری جدید در شهر گسترش یافته است که قربانیانش یک خصوصیتِ مشترک دارند: جسدِ آنها درحالی که خونِ بدنشان تخلیه شده، پیدا میشود. یک شب وقتی لویی برای دیدنِ دختر دلخواهاش به روسپیخانه میرود، با غریبهای به اسم لستات دو لاینکورت آشنا میشود. برادر لویی که اصرار دارد بصیرت مذهبی دارد، پس از یک نزاع وحشتناک با لویی میمیرد. لویی خود را به خاطر مرگ برادرش سرزنش میکند و آرزوی مرگ خود را برای آزادی روحش دارد، اما شجاعت خودکشی را ندارد. در این شرایط لستات افشا میکند که یک خونآشام است و زندگی جدیدی را برای جایگزینی با زندگی ناامیدانه و بیمعنای کنونی لویی، به او پیشنهاد میکند.
مایک وایت کشمکشهای بینشخصیتی هرکدام از این گروهها را در چارچوبِ مستقلِ خودشان جذاب میکند، اما سریال به محض اینکه این گروهها شروع به درهمآمیخته شدن با یکدیگر و پرنسلِ هتل میکنند، جذابتر میشود. تکتکِ اعضای گروه کاراکترهای سریال به خودی خود درگیرکننده هستند، بنابراین زمانیکه آنها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، تلاقی پیدا میکنند یا دچار تداخل میشوند، نتیجه به همجوشیهای گوناگونی که تقریبا همهی آنها شگفتانگیز هستند، منجر میشود. در همین حین، سکانسِ فلشفورواردِ افتتاحیه، یکجور حس اضطرابِ فراگیر در طول سریال گسترانده است. در جریانِ شش اپیزودِ آینده مخاطبان برای شک کردن به اینکه هرکدام از کاراکترها میتوانند قربانی (یا دلیلِ مرگِ آن شخص ناشناس) باشند، سرنخ دارند. محصولِ نهایی سریالی مجهز به سناریویی چندلایه است که بهلطف گروه بازیگرانش که برخی از ظریفترین و غافلگیرکنندهترین نقشآفرینیهای کارنامهشان را به نمایش میگذارند (علیالخصوص الکساندرا دادریو)، به درجهای متعالیتر ارتقا پیدا میکند.
همین خلاصهقصه بهمان میگوید که این سریال مخلوطِ جذابی از درگیریهای تیپیکالِ هماتاقیها، خصوصیاتِ معرف خونآشامها در تلاقی با دنیای مُدرن و کشمکشهای بینشخصیتیِ این چهار نفر است که گرچه قرنها از عمرشان میگذرد، اما هنوز چیز زیادی دربارهی دنیا یاد نگرفتهاند. ناندور یک خونآشامِ تنومند اما خوشقلب است که قبلا یک جنگجو بوده است؛ لازلو برای اینکه به خفاش تغییرشکل بدهد حتما باید واژهی «خفاش» را بلند فریاد بزند؛ ناجا شاید باهوشترین فرد جمع باشد، اما دمدمیمزاج و ازخودراضی است و درنهایت، کالین رابینسون یک خونآشامِ نامتعارف است که نه خون قربانیانش، بلکه انرژیِ آنها را میمکد؛ بهشکلی که آدمهای اطرافش را بدون اینکه آنها دلیلش را بدانند بسیار خسته و کسل میکند؛ او پاسخی به این سؤال است: چه میشد اگر یکی از کارمندانِ سریال آفیس یک خونآشام میبود؟ آنها درکنار یکدیگر یک مُشت جانورِ نامیرای رقتانگیز را تشکیل میدهند که از شستن لباس چرکهای خودشان عاجز هستند، اینترنت را درک نمیکنند، هیچ ایدهای از نحوهی استفاده از سیستم حملونقلِ عمومی ندارند و بیوقفه سر چیزهای پیشپااُفتاده با یکدیگر بگومگو میکنند.
دیگر کاراکترهای سریال نیکول (کانی بریتون)، مدیرعاملِ یک وبسایتِ مشهور در حوزهی سبک زندگی و همسرش مارک هستند. آنها دو فرزند نوجوان به اسم اُلیویا و کوئین دارند و پاوئلا، دوست اُلیویا هم آنها را در سفرشان دنبال میکند. درنهایت، زنی به اسم تانیا هم طی سفر انفرادیاش به جزیره آمده است تا خاکسترِ مادرش را پخش کند. وقتی آنها به جزیره میرسند توسط آرموند، مدیر تفریحگاه مورد خوشآمدگویی قرار میگیرند؛ آرموند کمی قبلتر به لانی، خدمتکارِ تازهکارِ هتل گفته بود که هدف آنها فراهم کردن بهترین تجربهی ممکن برای مشتریان در عینِ محو شدن در پسزمینه است. سپس، او به لانی میگوید که سینیِ حاوی حولههای گرمش را کمی بالاتر بگیرد تا لکهی روی پیراهنش دیده نشود!
وقتی سلیمان برای دیدنِ خانوادهاش به خانه میرود بیشتر از همه از دیدنِ مادربزرگش خوشحال میشود. اگر گفتید مادربزرگش کیست؟ بله، سونجا. از این جا به بعد سریال به منظور ترسیم پُرترهی گستردهای از سرگذشتِ این خانواده، مرتبا بینِ گذشتهی سونجا و زندگیِ فعلیِ سلیمان رفتوآمد میکند. گرچه «پاچینکو» لبریز از نقشآفرینیهای درخشان است، اما ستارهی سربال یون یو-جونگ (بازیگر برندهی اُسکارِ فیلم «میناری») است که در قامتِ نسخهی پیرتر و خردمندترِ سونجا حضورِ مجذوبکنندهای دارد؛ او بهعنوانِ کسی که تحتسلطهی یک کشورِ اشغالگر زندگی کرده است، بهتر از پسر و نوهاش میداند که گرچه چندین دهه از پایان اشغالِ کره توسط ژاپن گذشته است، اما آنها هنوز در ژاپن شهروندانِ درجهدو محسوب میشوند. اپیزود نخستِ سریال را کوگونادا، فیلمساز صاحبسبکی که او را با «کلومبوس» و «پس از یانگ» میشناسیم، کارگردانی کرده است و کار او در غوطهور کردنِ تماشاگران در برهههای زمانی مختلف عالی است.
«تمرین» یکی از آن سریالهای انعطافپذیر و نادری است که دربرابر تعریف شدن و طبقهبندی شدن مقاومت میکند. «تمرین» دقیقا چه چیزی است: یک مستند؟ یک نوع پژوهشِ اجتماعی؟ یک کمدیِ سیاه؟ یا یک درامِ انسانیِ درگیرکننده؟ حداقل یک چیز را بهطور قطع میتوان مشخص کرد: «تمرین» به هیچکدام از برنامههای تلویزیونیای که تاکنون دیدهاید، شباهت ندارد. «تمرین» پروژهی جاهطلبانهی جدیدِ نیتن فیلدر است که پیش از آن با ساختِ مستند/کمدی «نیتن برای تو» (Nathan for You) شناخته میشد (تمام تعریف و تمجیدهای بالا دربارهی آن نیز صادق هستند). اینبار نیتن به مردم عادی کمک میکند تا مکالماتِ دشوار یا موقعیتهای اجتماعیِ سختِ زندگیشان را در مکانها و بهوسیلهی بازیگرانی که برای بازسازی موقعیتهای واقعی استخدام شدهاند، تمرین کنند. نیتن تمام حالتهای احتمالی و کوچکترین جزییاتِ هر موقعیت را آنقدر با فردِ موردنظر تمرین میکند تا او روی نسخهی واقعیِ آن موقعیت به تسلط کامل دست پیدا کند.
شاید تلویزیونِ ۲۰۲۲ باید با خداحافظیهایش به خاطر سپرده شود؛ چراکه ۲۰۲۲ سالی بود که سهتا از بهترین سریالهای تاریخِ این مدیوم به سرانجامی زیبا و شایسته رسیدند («بهتره با ساول تماس بگیری»، «آتلانتا»، «چیزهای بهتر»). شاید تلویزیون ۲۰۲۲ باید با سلامهایش به خاطر سپرده شود؛ چراکه در طول ۲۰۲۲ شاهد آغاز سریالهای حیرتانگیزِ جدیدی بودیم که برای تماشای فصلهای بعدیشان مشتاق هستیم («تفکیکسازی»، «خرس»، «خاندان اژدها»). شاید تلویزیونِ ۲۰۲۲ باید بهعنوانِ سالِ تحولِ فرنچایزهای شناختهشدهی قدیمی به خاطر سپرده شود؛ چراکه در طول ۲۰۲۲ «اندور» چهرهی بکر و تازهای از «جنگ ستارگان» را افشا کرد و «دنیاهای عجیبِ جدید» هم با بازگشت به ریشههای کلاسیکِ «استار ترک»، خودش را از خواهرانِ مُدرنش متمایز کرد.
۳۲- سریال Prehistoric Planet
سیارهی ماقبلتاریخ
- ژانر: مستند حیات وحش
- شبکه: اپلتیوی
- تعداد قسمتها: ۵
- وضعیت سریال: به اتمام رسیده
- میانگین امتیازات سریال Prehistoric Planet در IMDB: ۸/۵
۶- سریال Reservation Dogs (فصل دوم)
سگهای رزرویشن
- ژانر: کمدی/درام
- شبکه: اِفایکس/هولو
- بازیگران: دِوِری جیکوبز، لِین فَکتور، پاولینا الکسیس
- تعداد قسمتها: ۱۸
- وضعیت سریال: اتمام فصل دوم
- میانگین امتیازات سریال Reservation Dogs در IMDB: ۸/۱
پس از غیبتِ چهار سالهی «آتلانتا» (به علتِ برنامههای شلوغ گلاور و تاخیرهای ناشی از شیوع کرونا)، این سریال بالاخره در سال ۲۰۲۲ بازگشت و تصمیم گرفت ناراحتیِ طرفداران از غیبتِ طولانیاش را از دلشان دربیاورد. چگونه؟ فصل سوم و چهارم (و آخرش) سریال در فاصلهی شش ماه از یکدیگر پخش شدند. فصل سوم با واکنش نه چندان مثبتِ طرفداران و منتقدان مواجه شد؛ چون تقریبا نیمی از اپیزودهای این فصل به روایتِ داستانهای مستقلی که هیچکدام از شخصیتهای محبوبِ اصلی در آنها حضور نداشتند، اختصاص داشتند. با این وجود، فصل سوم هنوز حاوی لحظاتِ درخشانِ متعددی بود؛ مثل سکانسِ گفتگوی غیرمنتظرهی آلفرد با لیام نیسون در خیابانهای آمستردام. اما سریال در جریانِ فصل چهارم دوباره به ساختارِ سابقش بازگشت و تقریبا کاملا روی دارودستهی اِرن، آلفرد، داریوس و وَن تمرکز کرد. در جریانِ این فصل تمام کاراکترها و ایدههای سریال بهشکل زیبایی بدرقه شدند و همهچیز در اپیزود فینال به چنان سرانجامِ سورئالی رسید که باعث شد کُل چیزهایی را که در تمامِ طول سریال دیده بودیم زیر سؤال ببریم. شاید «آتلانتا» به پایان رسیده باشد، اما سریال با وجودِ این پایانِ ایدهآل، زندگیِ تازهای را در ذهنِ بینندگانش آغاز کرد.
گرچه آدام به شغلش اهمیت میدهد، اما چالشهای کمرشکناش آنقدر زیاد هستند که از به یاد آوردن و لذت بُردن از بخشهای خوبش عاجز است. «قراره درد داشته باشد» که به سمت یک کمدیِ سیاه متمایل میشود، از موقعیتهای ابسورد و خندهدار برای قابلتحملتر کردنِ فشار روانی خُردکنندهای که شغلِ آدام به او و همکارانش وارد میکند، استفاده میکند. برای مثال در اپیزود اول تریسی، یک مامای کارکشته، در یک سمینار شرکت میکند؛ این سمینار دربارهی زبانِ جدیدی است که پرسنل بیمارستان باید از آن در سر کار استفاده کنند (مثلا بیماران باید «مشتری» خطاب شوند). تریسی شکایت میکند که آنها درحالی فاقدِ بودجهی کافی برای جایگزین کردنِ تجیهزاتِ حیاتیشان هستند که بیمارستان پولش را خرج این جور سمینارها میکند (رهبر سمینار از درکِ شکایتِ او عاجز است). یا مثلا آدام برای اضافهکاری موقتا در یک بیمارستانِ خصوصی مشغول میشود و از دیدنِ اینکه آنجا در مقایسه با محلِ کارِ خودش همچون یک هتلِ لوکس است، شوکه میشود. خیلی وقت است که جای خالی یک درامِ پزشکی قابلاعتنا در تلویزیون احساس میشد؛ «قراره درد داشته باشد» بدونشک این کمبود را برطرف میکند.
یکی از اهدافِ بونت غارتِ یک کشتی بزرگ است. اتفاقا او با یک کشتی بزرگ در افق روبهرو میشود، اما وقتی آنها به آن نزدیک میشوند، میفهمند که آن یک کشتی جنگیِ بریتانیایی است. خوشبختانه نایجل بدمینتون، ناخدای کشتیِ بریتانیایی، بونت را از دورانِ مدرسه به خاطر میآورد و او را به صرف شام به عرشهی کشتیاش دعوت میکند. در جریان شام، بدمینتون دربارهی اینکه چگونه بونت را در دوران مدرسه دست میانداختند، صحبت میکند. بونت اما این دست انداختنها را نه بهعنوان شوخیهای بیآزار، بلکه بهعنوانِ قلدریهایی که زندگیاش را جهنم کرده بودند، به خاطر میآورد. خلاصه اینکه وقتی افسرانِ کشتی بدمینتون شکل و قیافهی افرادِ بونت را به سخره میگیرند (آنها لباسها و کلاهگیسهای بونت را پوشیدهاند)، افرادِ بونت به افسران حمله میکنند و بونت هم در هرجومرجِ ناشی از آن، ناخدا بدمینتون را تصادفی به قتل میرساند و ناگهان به خودش میآید و میبیند او بالاخره جسارتِ دزد دریاییبودن را در درونش کشف کرده است.
«پرچم ما یعنی مرگ» پاسخی به این سؤالِ هیجانانگیز است: نسخهی دزد دریاییمحورِ «تد لاسو» چه شکلی میبود؟ این سریال اقتباسی آزاد از روی سرگذشتِ یک دزد دریایی واقعی به اسم استید بونت است که به او لقب «جنتلمن» را داده بودند. چیزی که این دزد دریایی را از اکثر همکارانش متمایز میکند این است که او قبل از اینکه دزد دریایی شود، یک اشرافزادهی انگلیسیِ ثروتمند بود. او پس از اینکه ازدواجِ فرمایشی و بدونِ عشقش به طلاق میانجامد، در سال ۱۷۱۷ یک کشتی میخرد، اسمش را «انتقام» میگذارد، ماجراجوییهایش را بهعنوانِ دزد دریایی آغاز میکند و در ناسائو (پایتختِ بندری باهاما در آمریکای مرکزی) پناهگاهی برای دزدان دریایی میسازد. «پرچم ما یعنی مرگ» از این خلاصهقصهی عجیب برای خلق یک کمدی/رُمانتیکِ دیوانهوار و خندهدار استفاده کرده است. استید بونت در آغاز فعالیتش بهعنوان دزد دریایی با یک دزد دریایی مخوف و بدنام به اسم «ریش سیاه» برخورد میکند که نقشش را تایکا وایتیتی (کارگردان «ثور: رگناروک» و «جوجو خرگوشه») ایفا میکند (همچنین وایتیتی یکی از تهیهکنندگانِ اجرایی سریال است).
اِوا با اکراه با این ایده موافقت میکند. وقتی بالاخره دبرا و اِوا با هم دیدار میکنند، آنها خیلی زود به مکملِ یکدیگر تبدیل میشوند. از یک طرف یک کُمدینِ زن میانسال که همیشه برای فتحِ قلههای موفقیت جنگیده بوده و همچنان به جنگیدن ادامه میدهد، برای بهروز ماندن به یک نویسندهی جوان نیاز دارد و از طرف دیگر، این نویسندهی زنِ جوان که همیشه به اشتباه فکر میکرد، موفقیت دو دستی تقدیمش خواهد شد، در نتیجهی همکاری با کُمدینِ کهنهکار متوجه میشود که دوام آوردن در این حرفه نیازمندِ سگدو زدن است. بازی حیرتانگیزِ جین اسمارت در لحظاتِ کوچکی که خودش را در آینه نگاه میکند یا تنها همراهبا سگهایش غذا میخورد، قویترین تاثیرِ عاطفیاش را میگذارد. در این لحظات میتوان احساس کرد گرچه او تا لحظهی آخر به جنگیدن برای حفظِ جایگاهش ادامه خواهد داد، اما در آن واحد، این نبردها در حال از نفس انداختنش هستند. شوهر سابقش که مرگش در اپیزودِ اول شوکهاش میکند، او را برای ازدواج با خواهرِ خودِ جیمی ترک کرده بود؛ تنها دوستان نزدیکش خدمتکارانش هستند و تنها نگرانیاش درحال قدم زدن در عمارتِ پُرزرقوبرقش به فکر کردن به شوخی یا اجرای بعدیاش خلاصه شده است. به ندرت چنین شخصیتهایی در تلویزیون یافت میشوند و جین اسمارت در به نمایش گذاشتنِ انگیزه و اندوهی که دبرا را تعریف میکند، در خال میزند.
۱۱- سریال Better Things (فصل پنجم)
چیزهای بهتر
- ژانر: کمدی/درام
- شبکه: اِفایکس
- بازیگران: پاملا اَدلون، میکی مدیسون، هانا اَلیگود
- تعداد قسمتها: ۵۲
- وضعیت سریال: به اتمام رسیده
- میانگین امتیازات سریال Better Things در IMDB: ۷/۹
۲۷- سریال Only Murders in the Building (فصل دوم)
تنها قتلهای ساختمان
- ژانر: جنایی، معمایی
- شبکه: هولو
- بازیگران: استیو مارتین، مارتین شورت، سلنا گومز
- تعداد قسمتها: ۲۰
- وضعیت سریال: اتمام فصل دوم
- میانگین امتیازات سریال Only Murders in the Building در IMDB: ۸/۱
او نهتنها از هر فرصتی که گیر میآورد برای تحقیر کردن و بیاحترامی به گریس و خواهرانش استفاده میکند، بلکه بهلطفِ نقشآفرینی کلیس بنگ به چنان هیولای ملموسی بدل میشود که هر وقت جلوی دوربین حضور پیدا میکند، باعث حالت تهوعِ بیننده میشود. به بیان دیگر، ما هم به اندازهی این خواهران برای مرگِ پاول لحظهشماری میکنیم. خواهران گریس که نمیتوانند دست روی دست بگذارند و زندگی جهنمیِ خواهرشان را تماشا کنند، تصمیم میگیرند تا با همکاری یکدیگر راهکاری را برای به قتل رساندنِ شوهرخواهرشان بهشکلی که مرگش همچون یک مرگِ تصادفی به نظر برسد، ابداع کنند. اما آنها قاتلانِ حرفهای نیستند و اقداماتشان همیشه به آن شکلی که برنامهریزی کرده بودند، پیش نمیرود. درواقع آنها آنقدر از شکستهایشان کلافه میشوند که یکبار یکی از کاراکترها به شوخی میگوید که اگر میخواستند رودرانر را بُکشند، کارشان آسانتر میبود! ما میدانیم که پاول بالاخره خواهد مُرد. بنابرین سؤال این است که خواهران چگونه در ماموریتشان موفق خواهند شد؟ همچنین، آیا آنها میتوانند از تحقیقاتِ ماموران بیمه جان سالم بدر ببرند؟
۵- سریال The Bear
خرس
- ژانر: کمدی/درام
- شبکه: هولو
- بازیگران: جرمی آلن وایت، اِبن ماس-بچراک، آیو اِدِبئری
- تعداد قسمتها: ۸
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال The Bear در IMDB: ۸/۴
در دو-سه سال اخیر شاهد یک ترندِ جدید در تلویزیون بودهایم: اقتباسِ کتابهایی که همیشه به خاطر ماهیتِ غیرقابلاقتباسشان بدنام بودهاند؛ از «بنیادِ» آیزاک آسیموف و «نیروی اهمرینیِ او»ی فیلیپ پولمن گرفته تا «چرخ زمانِ» رابرت جوردن و «سیلماریلیونِ» تالکین (حتی «تلماسه»ی فرانک هربرت که قفلش با فیلمِ دنی ویلنوو شکست، بهزودی صاحبِ سریال تلویزیونیِ خودش خواهد شد). اما در بین آنها هیچکدام به اندازهی اقتباس کامیکهای «سندمن» موفق از آب در نیامدهاند. «سندمن» که بهعنوان یکی از بهترین کامیکهای تاریخ شناخته میشود، توسط نیل گیمن به نگارش درآمده است و در بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ منتشر شد. این کامیک پیرامونِ خانوادهای از موجوداتِ کیهانی میچرخد که از هر خدایی قدرتمندتر هستند و هرکدام بر یکی از جنبههای حیاتیِ زندگی بشر حکمرانی میکنند. شخصیتِ اصلیاش که به سندمن مشهور است، بهعنوانِ رویا یا مورفیس هم شناخته میشود؛ او فرمانروای تمام اتفاقاتی که در خواب سر ما میآیند و تمام قصههایی که در ساعتهای بیداریمان خیالپردازی میکنیم است.
۲- سریال The Rehearsal
تمرین
- ژانر: کمدی، مستند
- شبکه: اچبیاُ
- بازیگران: نیتن فیلدر
- تعداد قسمتها: ۶
- وضعیت سریال: اتمام فصل اول
- میانگین امتیازات سریال The Rehearsal در IMDB: ۸/۸
نقطهی مشترکِ آنها به سکونتشان در یک ساختمانِ یکسان خلاصه نمیشود. در عوض، عنصر پیونددهندهی آنها علاقهی مشترکشان به پادکستهای جرایمِ واقعی است. بنابراین وقتی یک قتلِ واقعی در ساختمانشان اتفاق میاُفتد، این سه تصمیم میگیرد با راهاندازیِ پادکستِ تحقیقاتیِ خودشان، برای کشف معمای این قتل دست به کار شوند و در این مسیر، از رازهای متنوعی پرده برمیدارند و با خطراتِ مختلفی مواجه میشوند. «تنها قتلهای ساختمان» بیش از هر چیز دیگری دربارهی معماها و اینکه معماها چرا و چگونه ما را جذب خود کرده و درونِ خودشان غرق میکنند است و در سطحی عمیقتر دربارهی احساس تنهایی و برقراری ارتباط با دیگران است. تکتک شخصیتها به یک دلیلِ اجتماعگریز هستند و قتلِ ساختمانشان به انگیزهای برای خارج شدنِ آنها از لاکِ دفاعیشان و تشکیل یک گروه بدل میشود. نتیجه سریالی است که در آن واحد وحشتناک اما آرامشبخش، خندهدار اما غمناک و هجوآمیز اما همدلیبرانگیز است.
۴- سریال Barry (فصل سوم)
بری
- ژانر: درام، کمدی سیاه، جنایی
- شبکه: اچبیاُ
- بازیگران: بیل هیدر، هنری وینکلر، آنتونی کاریگان
- تعداد قسمتها: ۲۴
- وضعیت سریال: اتمام فصل سوم
- میانگین امتیازات سریال Barry در IMDB: ۸/۴
از میان بهترین سریال های ۲۰۲۲ میتوان به سریال خرس، سریال خاندان اژدها، سریال بهتره با ساول تماس بگیری و سریال آندور اشاره کرد. فهرست کامل ۳۳ سریال جدید و خارجی را میتوانید در یک گیمر مطالعه کنید.