رویکرد نسبتا مینیمالیستی آدری دیوان، هم در مورد فیلمنامه و هم نسبت به کارگردان، از منظر دیگری قابل بررسی است. این یک تصمیم آگاهانه توسط فیلمساز است. این نیز با داستانی روبرو می شود که به طور خودکار تنش های زیادی را نشان می دهد. اینکه دیوان با استفاده از میزانسن های متحرک بیشتر یا برش های بیشتر در کارگردانی یا طراحی وقایع بیشتر در فیلمنامه از افزایش تنش در داستان پرهیز می کند، اقدامی است که او فکر می کرد تا مخاطب را بر تنش درونی و آنچه که برای آنی می افتد احساس کند.
از طرفی فیلمنامه سعی می کند پیچش هایی در داستان خود داشته باشد. در حالی که پیچش ها کوچک هستند، موفقیت ها هستند که فیلم را به جلو می برند. مثل داستان اولین دکتر و دارویی که برای آنی تجویز کرد. چیزی که هم در داستان غافلگیرکننده است و هم تنهایی آنی را در این سفر به تصویر می کشد. این تنهایی در رابطه او با دوستانش نیز منعکس می شود. دوستانی که پس از کشف ماجرا او را ترک می کنند.
موضوع رویداد این باعث می شود که مقایسه ای اجتناب ناپذیر در اذهان عمومی ایجاد شود. موضوع سال گذشته نیز با فیلم هرگز، به ندرت، گاهی اوقات، همیشه (الیزا هیتمن، 2020) سال ها پیش در فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن مورد بحث قرار گرفت. چهار ماه و سه هفته و دو روز (کریستین مونگیو، 2007)، نشان داده شده است. نکته جالب اینجاست رویداد شباهت هایی به هر یک از این دو فیلم دارد. داستان سرزنش اولین دکتر آنی در این فیلم بسیار شبیه به داستانی است که برای اتم (شخصیت اصلی فیلم هیتمن) اتفاق افتاد که در آن به او در مورد مدتی که از بارداریش گذشته بود به دروغ گفته شد.
سپس داستان فیلم مشخص خواهد شد.
البته قبل از آن، سکانس داخل اتاق خوابگاه نیز به شکل دیگری نشان داده شده است. در دیالوگ هایی که پیش از این درباره این موضوع بین این سه رد و بدل شده است. حتی پسری که با او در ارتباط است نمی تواند یک همراه کامل با آنی باشد. آنی نیز در این منطقه تنهاست. شاید بتوان گفت تصمیم کارگردان برای استفاده زیاد از کلوزآپ و نشان دادن شخصیت آنی در کادر نیز جلوه بصری این تنهایی است. مسیری را که شخصیت باید به تنهایی طی کند را مشخص کنید.
دیوان در ساخت فیلم خود از برش و صحنه سازی استفاده می کند که نمونه های زیادی از آن را می توان در فیلم های اروپایی یا به اصطلاح هنری مشاهده کرد. صحنهسازی کاملاً متمرکز بر شخصیت اصلی، در حالی که تمام فریمها برای نشان دادن او بسته شدهاند، با لانگ شاتها و کاتهای کم. در اینجا ما عکس فوری را در تمام تصاویر می بینیم. یا دوربین از او دورتر است – در این لحظات قسمت هایی از فیلم را می بینیم که انتقال “اطلاعات” در آن مهم است – یا او را از جلو یا از سه طرف نزدیکتر نشان می دهد – این که اینجا با “ما” با احساسات او سر و کار داریم به همین دلیل است که در این فیلم کلوزآپ های زیادی از آنی می بینیم. زیرا قرار است بیشتر با احساسات او رفتار کنیم. برش تصویر نیز با توجه به زمان داستان انتخاب می شود. اتفاق می افتد، 4:3 برای ایجاد احساس پیری.
آدری دیوان، فیلمساز زن فرانسوی و لبنانی الاصل، توانست با دومین فیلم بلند خود برنده شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز در سال ۲۰۲۱ شود. فیلمی که فیلمنامه آن اقتباسی از کتاب آن آرنو نویسنده فرانسوی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2022 است. رویداد در سال 2000 منتشر شد و دیوان فیلمنامه فیلم خود را بر اساس آن با بازی مارسیا رومانو آماده کرد.
چالش اصلی که دیوان تصمیم گرفت در فیلمش با آن روبرو شود، نمایش احساسات آنی است. فیلم در کلیت داستانش، نمایی چندانی ندارد. داستان ساده و سرراست دختر جوان با استعدادی است که در حال تحصیل در رشته ادبیات و آماده رفتن به دانشگاه است که استادش امید زیادی به او و آینده اش دارد و ناگهان با این حاملگی ناخواسته مواجه می شود و تمام آینده احتمالی او را تغییر می دهد. ویرانی و تنها یک راه برای جلوگیری از وقوع آن دارد.
بچه رو رها کن در این نگاه فیلمنامه فراز و نشیب زیادی در ساختار خود ندارد. آنچه در اینجا مهم است احساسات و البته تلاش هایی است که آنی انجام می دهد. تلاش هایی که البته در بیشتر موارد به پایان می رسد. زیرا در فرانسه آن سال ها سقط جنین غیرقانونی بود و کسانی که آن را انجام می دادند به زندان محکوم می شدند. بنابراین فیلم به تنهایی مبارزه آنی را برای رسیدن به این آرزو بیان می کند. خطری که می تواند به قیمت جان او تمام شود. از این منظر فیلم مضمونی فمینیستی نیز دارد. قوانینی که زمانی مانع از فعالیت زنان می شد، چهره های تصمیم گیرنده هدف اصلی انتقاد فیلمسازان هستند.
صحنهسازی کاملاً متمرکز بر شخصیت اصلی، در حالی که تمام فریمها برای نشان دادن او بسته شدهاند، با لانگ شاتها و کاتهای کم.
فیلمی که داستان دختر جوانی را روایت میکند که در دهه 1960 در فرانسه با یک مشکل جدی روبرو میشود: بارداری ناخواسته. مشکل رویارویی با آن و در واقع مقابله با آن مستلزم انجام کارهایی است که در آن زمان در فرانسه مخالفان زیادی داشت و بزرگترین چالش آنی، شخصیت اصلی فیلم با بازی آناماری بارتولومیو (که توانست جوایز لومیر و سزار را از آن خود کند. برای عملکردش)، شنا کردن برخلاف جریان رودخانه. که البته او محکوم به انجام آن است.
ضمن اینکه رویکرد این دو فیلمساز در نزدیک شدن به شخصیت اصلی و نشان دادن رنج و تنهایی او در مسیری که در انتظارش است بسیار شبیه است. همچنین بخشی از داستان رویداد شباهت های زیادی به صحنه فیلم Mongio دارد: دختر جوانی که درس می خواند و در یک خوابگاه زندگی می کند.
از نظر مقایسه، من شخصاً فیلم مونگیو را با آن مقایسه کردم رویداد من آن را بیشتر دوست دارم – اگرچه کاملاً از تفاوت های ساختاری آنها آگاه هستم. فیلم دیوان بسیار ساده تر است. این سادگی نه تنها در اتفاقات یا پیچش های فیلمنامه، بلکه حتی در ارائه مضامین فیلم به وضوح دیده می شود. ترفندهای مورد استفاده در رویداد واضح هستند – تبدیل شخصیتی که در اولین سکانس به عنوان یک دشمن معرفی می شود به کسی که جان آنی را نجات می دهد – در حالی که در چهار ماه و… ما با رویکرد بسیار پیشرفته تر و پیچیده تری روبرو هستیم. رابطه ای که بین دو شخصیت اصلی این داستان و تجربه زیسته اوتیلیا وجود دارد بسیار عمیق تر از آنچه در فیلم دیوان می بینیم است و برای مخاطب بسیار جذاب تر است. پایانبندی این دو فیلم را نیز میتوان در نظر گرفت تا مشخص شود که وقتی از سادگی دیوان صحبت میکنیم دقیقاً از چه چیزی صحبت میکنیم.
اینکه دیوان با استفاده از میزانسن های متحرک بیشتر یا برش های بیشتر در کارگردانی یا طراحی رویدادهای بیشتر در فیلمنامه از افزایش تنش در داستان پرهیز می کند، تمهیدی است که او فکر می کرد تا مخاطب بر تنش درونی و آنچه برای آنی می افتد تمرکز کند.
ترفندهای مورد استفاده در فیلم رویداد واضح است: شخصیتی را که در همان سکانس اول به عنوان یک دشمن معرفی میشود، به فردی تبدیل کنید که جان آنی را نجات دهد. در حالی که در فیلم چهار ماه، سه هفته و دو روز با رویکردی بسیار گسترده تر و پیچیده تر مواجه بودیم.
حتی صحنه رویارویی آنی با دوست پسرش شبیه صحنه ای است که اوتیلیا (شخصیت اصلی فیلم مونگیو) در خانه دوست پسرش به رابطه خود با او پایان می دهد. علاوه بر این، در فیلم مونگیو، دوستی اوتیلیا و گابیتا یکی از ارکان اصلی فیلم است. چیزی که در فیلم دیوان نیز رکن مهمی محسوب می شود. روابط آنی با دوستانش و همچنین با دخترانی که به نظر مخالفان او هستند. چیزی که یکی از پیچیدگی های فیلم است.
اتفاق، برنده شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز، داستان دختری در فرانسه است که حاملگی ناخواسته دارد. با یک گیمر همراه باشید.
برای من، رویداد در کنار الیزا هیتمن قرار گرفته است. آنچه در این دو فیلم بیش از همه قابل توجه است، بازی بسیار خوبی است که از بازیگران اصلی فیلم می بینیم. آنجا سیدنی فلانیگان است که با اجرای باشکوه خود – به خصوص در این سکانس معروف پرسش و پاسخ – می درخشد و در آنجا نیز بازی بارتولومیو چشمگیر است. فکر می کنم نرخ بالای تحویل این دو فیلم در این دو سال به دلیل موضوع بحث برانگیز آنها باشد. موضوعی فمینیستی به خودی خود و به نقد صریح قوانین مردسالارانه و همچنین تنهایی و فشار بر دختران جوان می پردازد.