قبل از اکران انیمیشن جدید گارفیلد، بسیاری از مردم نگران کیفیت صدای کریس پرت بازیگر نقش گربه نارنجی بودند. اما با این سناریو، حتی اگر لئوناردو دی کاپریو یا دنیل دی لوئیس نقش گارفیلد را بازی کنند، هیچ آسیبی وجود نخواهد داشت.
یکی از مشکلات اصلی بسیاری از فیلمهای ریبوت در سالهای اخیر، فراموش کردن مخاطبان هدف است. از منظر خوشبینانه این مشکل به دلیل درک سطحی گروه سازنده از اثر و از دیدگاه بدبینانه به دلیل تلاش کورکورانه برای چاپ هر چه بیشتر پول به وجود می آید.
صرف نظر از علت حادثه مورد بحث، نتیجه فاجعه بار است. زیرا محصول نهایی ناگهان گروه زیادی از طرفداران قدیمی را که مدت ها منتظر آن بودند ناامید کرد. اما برخی از فیلمها اشتباه بزرگتری مرتکب میشوند: آنها نه تنها مخاطب هدف خود را فراموش میکنند، بلکه اصلاً مخاطب هدفی هم ندارند. به عبارت دیگر، واقعاً مشخص نیست که برای چه کسی ساخته شده است و در تصور سازندگان چه چیزی قرار بوده نظر بینندگان را به خود جلب کند.
این فقط به کیفیت کلی فیلم مربوط نمی شود. نکته اصلی که ما را به این نتیجه می رساند که فیلم مخاطب خاصی ندارد، تضادی است که بین لحظات مختلف آن وجود دارد.
فیلم های بدون تماشاگر لزوماً خالی از صحنه های جذاب نیستند. اتفاقا گاهی با دیدنش می خندید و گاهی با شخصیت ها همدردی کرد. اما به جای این که این تغییر احساسی به شکلی منطقی انجام شود، به نظر مخاطب در حال تماشای صحنه هایی از دو فیلم متفاوت است. دو فیلم متفاوت که احتمالا سازندگانشان از هم متنفرند.
آخرین فیلم گارفیلد اساساً با مشکلاتی که ذکر کردم دست و پنجه نرم می کند. از همان ابتدای کارتون احساس می کنیم که با یک اقدام کودکانه اغراق آمیز روبرو هستیم که واقعاً هویت گارفیلد، یکی از شخصیت های معروف کتاب های مصور را درک نمی کند. انگار سازندگان این را نمی دانند جیم دیویس با این گربه نارنجی، او با مسائل جدی که گریبانگیر بسیاری از بزرگسالان می شود مانند تنبلی، نفرت عمیق از شغل خود، چاقی و مصرف بیش از حد قهوه برخورد کرد.
برای چند دقیقه از The Garfield، سازندگان می توانستند گربه نارنجی را با هر حیوان ناطق دیگری جایگزین کنند و مشکلی وجود نداشت. زیرا آنقدر تلاش کردند تا جنبه های بزرگسالی داستان گارفیلد را حذف کنند که بخشی از هویت او را حذف کردند.
آیا او در این انیمه زیاد غذا می خورد؟ آره. آیا تنبلی، تحقیر روابط عاشقانه و بهره بردن از محبت دیگران همچنان از ویژگی هایی است که گاهی در رفتار گارفیلد دیده می شود؟ آره. اما اینجا خبری از لحن طنز آثار منبع نیست و فضای کلی آنقدر کودکانه می شود که برخی از نوجوانان از فیلم دفع می شوند.
گارفیلد حتی در فیلمهای لایو اکشن سالهای 2004 و 2006 کم و بیش در قالب یک گربه زیبا ظاهر میشود که مخاطبان جوان میتوانند آن را در آثاری بر اساس او ببینند. زیرا شکی نیست که بخش بزرگی از مخاطبان داستان های گارفیلد بزرگسالانی هستند که مفاهیم داستان را درک می کنند. در بهترین آثاری که حول محور گارفیلد متمرکز شدهاند، مخاطبان کودک به شیطنتهای گارفیلد میخندند و مخاطب بزرگسال به حسادت، مکر و طمع او میخندد که ما را به یاد رفتار بسیاری از انسانها میاندازد.
در بیشتر کارتون های جدید گارفیلد، خبری از داستان های گربه نارنجی برای مخاطبان بزرگسال نیست. همه چیز ساده تر و راحت تر شده است تا مثلاً بچه های بیشتری را با خود ببرند. اما سازندگان متوجه نشدند که حذف جنبه های بزرگسال داستان از کارتون باعث می شود گارفیلد کمتر خاطره انگیز شود.
جملاتی مانند “من گرسنه هستم. پس من هستم” و “اگر می خواهید لاغرتر به نظر برسید، از معاشرت با افراد چاق تر لذت ببرید”، آنها جای خود را فقط به دیالوگ هایی مانند “چدار یکی از 26 پنیر مورد علاقه من است” دادند. در ظاهر، به نظر می رسد فیلمنامه جدید انیمیشن گاهی با همان عناصر خاص گارفیلد سروکار دارد. اما این کار فقط به تمسخر دیالوگ های پرمعنی محدود می شود که اغلب سبک زندگی مردم امروز را به سخره می گیرند. دیالوگ های کارتون گارفیلد 2024 با هدف خنداندن اندکی مخاطب و یادآوری هر از چندگاهی بهترین نسخه های گارفیلد نوشته شده است. بدون به ارث بردن شدت و موفقیت منبع انطباق.
مارک دیندلکارگردان The Garfield تازه کار نیست و آثاری مانند Chicken Little را در کارنامه خود دارد. اما حتی تلاش های فراوان او برای افزایش بار کمدی فیلم با تصویرسازی، بیننده را بیشتر متوجه نقاط ضعف فیلمنامه می کند.
خنده دارترین سکانس های انیمه گارفیلد 2024 کاملاً بر روی کمدی اسلپ استیک تمرکز دارند. سکانس هایی با تمرکز بر چیزهای فیزیکی خنده دار و اغراق آمیز که برای شخصیت ها اتفاق می افتد. مشکل این نیست که گارفیلد را کتک می زنند تا ما را بخندانند. مشکل اینجاست که اگر به جای گارفیلد حیوان ناطق دیگری در فیلم وجود داشت، تقریباً هیچ تغییری در قدرت کمدی او ایجاد نمی شد. مشکل این است که به نظر می رسد از کمدی اسلپ استیک برای پر کردن جاهای خالی دیالوگ استفاده می شود که دیندل به خوبی می داند که اصلا خنده دار نیست.
خلق و خوی خوب اودی، سگ بامزه ای که قادر به گفتن خطوط نیست و کارگردان با استفاده به موقع از صداهای پیش پا افتاده و حیوانی واقعاً لبخند را بر لبان مخاطب می نشاند.
(سه پاراگراف زیر شامل بخشی از داستان فیلم گارفیلد خراب است)
همانطور که در بالا اشاره کردم، ضعف کارتون جدید گارفیلد به از دست دادن گروهی از مخاطبان و در حد “نداشتن مخاطب خاص” خلاصه نمی شود. چون تیم سازنده حتی لحن داستانی خاصی برای استفاده مداوم در طول فیلم ندارند.
برای مثال می توان به یکی از معدود صحنه های جدی فیلم اشاره کرد. سکانسی که شخصیت گارفیلد را در فیلم گارفیلد تثبیت می کند. در این سکانس او باید با پدرش درباره گذشته صحبت کند. درباره اینکه چگونه رها شدن پدر حفره بزرگی در قلب دختر ایجاد کرد. ماهیت سکانس به گونه ای است که در نگاه اول می توان به آن احترام گذاشت. از آنجایی که تصاویر تلخ و خوبی دارد، به موضوع فقر می پردازد و فداکاری والدین برای فرزندان را نشان می دهد. این سکانس بهعنوان بخشی از اثری که در ابتدا برای مخاطبان جوانتر در نظر گرفته شده بود، میتواند نکات مهمی را در ذهن کودک برجسته کند.
اما نویسندگان می ترسند این دقایق را جدی بگیرند. وقتی به قسمت جدی داستان می رسیم و داستان غم انگیز را تعریف می کنیم، آتو و اودی در حالتی به تماشاگر ظاهر می شوند که انگار می خواهند تخم مرغ بشکنند و فیلم خنده دار ببینند. گاو به سگ می گوید: “باشه، حالا جدی شده است.” این انیمیشن به همین شکل ساده به مخاطب این پیام را می دهد: «این سکانس را زیاد جدی نگیرید، چون احساس کردیم خوب است با خاطرات تلخ پدر و پسر شوخی کنیم و جدیت آنها را تا حدودی مسخره کنیم.» .
(پایان اسپویلرها)
به همان اندازه که فیلمنامه خالی از خلاقیت است و ریشه های گارفیلد را نادیده می گیرد، انیمیشن قابل تحسین است. کارگردان با دقت در قسمت های مختلف گارفیلد از سبک های مختلف تصویر استفاده می کند. مثلاً در قسمتی از فیلم که قرار است ببینیم شخصیت ها برای رسیدن به هدفشان برنامه ریزی می کنند، یک انیمیشن دو بعدی جذاب پخش می شود که با ساختار بصری اصلی فیلم تفاوت دارد. آنها طوری طراحی شده اند که شبیه مقوا هستند تا با ظاهر خرد شده فرانک مطابقت داشته باشند و Ato از آنها برای توضیح نقش گارفیلد در نقشه استفاده می کند.
دقت کارگردان وقتی مشهود است که میبینیم حتی مدل حرکتی موجودات مختلف در این انیمیشن کوتاه دوبعدی کاملاً با ظاهر آنها مطابقت دارد و توجه مخاطب را به خود جلب میکند. در عین حال نباید فراموش کرد که در قسمت فیلم، وقتی گارفیلد کوچک را میبینیم و پدر گارفیلد را میبینیم، انیماتورها با توجه کامل به تصاویر منبع، چهره شخصیتها را طراحی میکردند.
در حالی که انیمیشن گارفیلد 2024 ظاهری به روز و دقیق دارد، اما تمام اصول زیبایی شناسی طراحی گارفیلد و دیگر شخصیت های آثار جیم دیویس را به ارث برده است. یک نکته مثبت بسیار خوب در طراحی چشم های گارفیلد، اودی و حتی چشم های خود جان. شرم آور است که نه انیمیشن خوب و نه نکات مثبت دیگری مانند جذاب بودن موسیقی متن در چندین سکانس نمی تواند آخرین فیلم مارک دیندل را از سایه داستان هک شده و روایت خشک و بی هدفش دور کند.
در حین تماشای انیمیشن گارفیلد 2024 چندین بار به این فکر کردم که چقدر حرف زدن در مورد صداپیشگان این فیلم بیهوده است. کار کریس پرت، ساموئل ال. جکسون دیگر اعضای صداپیشگان نه نقطه قوت اصلی انیمیشن گارفیلد هستند و نه حتی برای یک لحظه به یک نقطه منفی تبدیل می شوند. آنها فقط چند صداپیشه با نام های معروف مناسب برای قرار گرفتن روی پوستر فیلم بودند و بس.
سر بسیاری از مردم نیز آماده بود تا توییت های عمیقی در مورد تأثیرات بالقوه بازیگران بر روی کار ارسال کند. در همین حال، در حالی که برخی در حال بررسی رزومه کریس پرت بودند و با توجه به معادلات اجتماعی حاکم بر آن زمان توضیح می دادند که چرا او لیاقت بازی در نقش گربه نارنجی را نداشته است. پل ای. کاپلان، مارک تورگاو و دیوید رینولدز فیلمنامه نهایی انیمیشن گارفیلد تهیه و به استودیو تحویل داده شد.