نقد فیلم بیگانه: رومولوس هیچکس صدای میکس را در فضا نمیشنود!

خودکشی ریپلی به معنای خروج سیگورنی ویور از سریال نبود. در فیلم Alien: Resurrection که حدود 200 سال پس از فیلم قبلی اتفاق می‌افتد، دانشمندان دیوانه از نمونه‌هایی از خون ریپلی که قبل از مرگش باقی مانده بود، استفاده می‌کنند تا یک کلون از خودش بسازند. “رستاخیز” ذائقه داستان سرایی دو فیلمساز مولف را ترکیب می کند: Joss Whedon به عنوان نویسنده و فرانسوی Jean-Pierre Jeunet (که بیشتر با نام Amelie شناخته می شود) به عنوان کارگردان. نتیجه یک کمدی سیاه با لحنی ظاهراً “کمپی” است که در مقابل پوچ گرایی “بیگانه 3” است. با این حال، رد انگشت ژونه را می توان در تمام اجزای Resurrection مشاهده کرد: از بازیگران آن (ران پرلمن و دومینیک بنین که سابقه همکاری با این کارگردان را داشتند) و لحن عمداً سبک آن گرفته تا اکشن کارتونی و خشونت. حرکات اغراق آمیز دوربین؛ به عنوان مثال، در یکی از صحنه‌های فیلم، دوربین به عمق گلوی شخصیتی که جیغ می‌کشد فرو می‌رود و موجود درون شکم او را درست زمانی که بیرون می‌پرد، می‌گیرد. جنون لجام گسیخته و بی شرمانه «رستاخیز» چنان تجربه مفرح و جالبی را رقم زده است که اگر کسی آن را به عنوان قسمت مورد علاقه خود در سریال «بیگانه» انتخاب کند، نه تنها شگفت زده می شوم، بلکه ذوق و سلیقه او را نیز تحسین می کنم!

خوشبختانه ریدلی اسکات با دو فیلم Prometheus و Alien: Covenant به دنیایی که ساخته بود بازگشت. اگرچه کنترل سریال دوباره در دست کارگردان فیلم اول بود، اسکات علاقه ای به بازگشت به ریشه ها نداشت. برعکس، «پرومته» عمداً از گنجاندن یک هیولای نماینده در مجموعه امتناع می ورزد و در عوض، مضامین فلسفی و مذهبی را غنی می کند و اسطوره شناسی عجیب دنیای «بیگانه» را در اولویت اول خود بسط می دهد. در واقع، هر دوی این فیلم‌ها به موضوعاتی می‌پردازند که بیش از آنچه از یک فیلم پرفروش تابستانی انتظار داریم، قابل تامل و پوچ‌گرایانه هستند: چه می‌شد اگر نگرانی ما در مورد ملاقات با خالقمان این نبود که خدا ممکن است ما را ناامید کند، بلکه این بود که خدا ممکن است ما را ناامید نکند. ? آیا باید از خدای خود ناامید باشیم؟ اگر داستان خلقت ما برملا کردن بزرگترین راز هستی نباشد، بلکه آفرینش ما چنان داستانی پیش پا افتاده و پیش پا افتاده باشد که از ابتدا آن را انکار کرده باشیم، چه؟ اگر هدف خدا از خلقت ما چیزی جز «چون من می توانم» نبود چه اتفاقی می افتاد؟

بزرگترین دستاورد این دو فیلم که در آن به این مضامین می پردازند، تبدیل رباتی به نام دیوید (مایکل فاسبندر) به شخصیت اصلی آنهاست. این قهرمان پیچیده که همزمان هیولای فرانکنشتاین و دکتر فرانکنشتاین را بازی می کند، به استثنای ریپلی، بهترین و جالب ترین شخصیت سریال است. و شاید یکی از بزرگترین پشیمانی های شخصی من در سینما این باشد که بازی ضعیف The Covenant در باکس آفیس به این معنی بود که اسکات هرگز اجازه نداشت سه گانه دیوید محور را کامل کند. به طور خلاصه، با مروری کوتاه بر تاریخچه این مجموعه، به یک نتیجه می رسیم: فیلم های «بیگانه» استثنایی و هیجان انگیز هستند، زیرا این مجموعه یکی از یا حتی بهترین، تنها فرنچایز با سابقه ای بی سابقه است. او خودش را تکرار کرد و همیشه با نگاه شخصی هر یک از کارگردانانش که پوست خود را از دست دادند. کارگردانانی که حاضر به انطباق و سازگاری با مدل آماده نشدند.

بخوانید  توسعه نسخه موبایل بازی Just Cause لغو شد

با این مقدمه به «بیگانه: رومولوس» برمی گردیم: فده آلوارز اکنون در راس سریال قرار دارد. آلوارز چقدر در ادامه سنت ساخت دنباله در این سریال موفق است؟ پاسخ به این سوال کمی پیچیده است. از یک سو، آلوارز که سابقه و تجربه بازسازی فیلم های کلاسیک ترسناک را در کارنامه کاری خود دارد (بازسازی «مردگان شیطانی» سام ریمی)، «رومولوس» را به فیلمی تبدیل کرده است که وقتی مستقل ارزیابی شود، تمام نقاط قوت را دارد. از یک فیلم استاندارد شیک و دارای کیفیت استودیویی. طراحی تولید فیلم که تکنیک‌های زیبایی‌شناسی و آنالوگ قدیمی-آینده‌نگر فیلم اصلی اسکات را بازسازی می‌کند، خیره‌کننده است. یکی دیگر از نقاط قوت آلفاز مهارت او در استفاده از تکنیک ساده «کاشت و برداشت» است. همه چیز از قلاب زنجیری که در نهایت ناجی باران است تا مکانیسم گرانش مصنوعی سفینه فضایی ابتدا به عنوان عناصر محیطی تنظیم می شوند و سپس به طور غیرمنتظره ای نقش اصلی را بر عهده می گیرند. داستان در یک مستعمره معدن آغاز می شود که نور خورشید و هوای سالم برای ساکنان آن رویایی دور است. آلوارز در مدت کوتاهی این سیاره جهنمی را به گونه ای ملموس خلق می کند که از پشت تلویزیون احساس کردم ریه هایم از استنشاق گوگرد می سوزد و پوستم از تاریکی مداوم چروک می شود. دنیایی که ای کاش زمان بیشتری را در آن می گذراندیم، تصمیم قهرمانانش را برای فرار به هر قیمتی کاملاً درک می کردم.

منبع

تحریریه مجله بازی یک گیمر