در طول داستان، چند باری با تکرار یک موضوع مواجه میشویم: اینکه محب و سایر پلیسها حواسشان به موضوعی نبوده و کارشان را در آن مورد درست انجام ندادهاند و همین باعث شده تا سرنخی را از دست بدهند. یک نمونهاش جایی است که بعد از چند قسمت، محب تازه یادش میافتد که بستهشدن جاده در آن شب کاری برنامهریزیشده بوده و باید بیفتند دنبال آن شمارهتلفن. یا نمونهی واضحتر و عیانترش زمانی است که محب تازه در قسمت آخر یادش میافتد که باید دور و اطراف خانهای که منصور ساحل را در آن نگهداری میکرده خوب بگردد تا ببیند چیزی پیدا میکند یا نه (که امری بدیهی است).
در پوست شیر نیز با چنین مضمونی روبهروییم. عشق نافرجام صدرا و ساحل یا حتی نعیم و لیلا. هر چند میتوان گفت که مضمونِ «عشق نافرجام» به عشق پدروفرزندی نیز گسترش یافته است و میتوان نعیم و محب را هم در این وضعیت درگیر دانست
فیلمفارسیها ساختاری مشخص داشتند که شامل «یک پرده اکشن/ یک پرده ملودرام/ یک پرده موزیکال» میشد. این ساختار در ناخودآگاه فیلمسازان ایرانی نفوذ کرد و حالا میتوان نمونههایش را بهعینه دید
روند اتفاقات در قسمت اول بسیار سریع است، ولی سریال از همین روند استفاده میکند تا زودتر داستانش را راه بیندازد و مخاطب را درگیر داستان خود بکند. داستانی که انصافن پرکشش است و نویسندگان هم بهخوبی پایان اپیزودها را سامان دادهاند تا کشش مخاطب برای قسمت بعدی افزون شود.
این شباهتها را میتوان در مواردی دیگر نیز ردیابی و بهصورت جستهوگریخته مشاهده کرد. مثل سکانس بازجویی محب از منصور که عینن از شوالیهی تاریکی (کریستوفر نولان، ۲۰۰۸) آمده است. صدالبته که بهصورت کلی میتوان گفت طراحی کاراکتر منصور نیز کپی ضعیفی از شخصیت جوکر است. این مسئله را علیالخصوص در قسمت پایانی میتوان دید و زمانیکه منصور، بعد از ضربهزدن به نعیم در حمام زندان، آنطور میخندد و بچهگانه پا به زمین میکوبد و شادی سر میدهد.
پوست شیر وامدار و یادآور فیلمهای زیادی در ژانر جنایی ـ معمایی است. شخصیت محب در این سریال ارجاعی به کاراکتر دیوید میلس (با بازی برد پیت) در فیلم هفت است؛ علیالخصوص با میزانسنی که از لحظهی ازدستدادن دختر محب نشان داده میشود
آنچه که در کارگردانی مشهود است، استفاده از نماهای تله، استفاده از زوم (غالبن بدون دلیل دراماتیک)، استفادهی افراطی و غیرمنطقی از دوربین روی دست با حرکتها و لرزشهای کنترلنشده، استفاده از نماهایی با عمقمیدان کم، و استفاده از پلانهای مخدوش (فیلمگرفتهشده از لای نرده یا لابهلای جمعیت یا هر چیز دیگری که باعث کثیفشدنِ قاب و احساس خفگی شود) همگی انگار مستقیمن از فیلمهای محمدحسین مهدویان آمدهاند. علیالخصوص که بدانیم آخرین ساختهی او، مردِ بازنده، نیز داستانی جنایی را تعریف میکرد. این در حالی است که کارگردانی در فیلمهای قبلی برادران محمودی، در روندی کاملن برعکس، بسیار با طمأنینه، با نماهایی بلند و میزانسنهایی فکرشدهتر و در کل آرامتر بودند.
این همه صحنهی گریهوزاری و قربانصدقه در پوست شیر واقعن به چه دردی میخورند؟ صحنههایی بیاندازه سانتیمانتال، با موسیقیای افراطی و بعضن در قالب اسلوموشن. ویدئوکلیپهایی که بهسبک بالیوود ناگهان سر از وسط ماجرا درمیآورند و فقط ذهن مخاطب را از اصل ماجرا پرت میکنند.
این شباهت علیالخصوص زمانی تقویت میشود که در سکانس گیرآوردن نریمان (کامران تفتی)، با فضایی مواجه میشویم که چندین ماه قبل عینن در یاغی دیده بودیم. جایی که ازاذل برای پولدرآوردن بهجان هم میافتند. فقط کاش قبل از برداشت این سکانس، کامران تفتی کمی هیکلش را میساخت!
شباهت فضای پوست شیر با کارهای محمد کارت علیالخصوص زمانی تقویت میشود که در سکانس گیرآوردن نریمان (کامران تفتی)، با فضایی مواجه میشویم که چندین ماه قبل عینن در یاغی دیده بودیم
پیشتر ذکر شد که یکی از مقولات موردبحث فیلم در اینجاست که آیا قانون برای یافتن و مجازات جانیان کافی است یا نه؟ نعیم و رضا و صدرا (مهرداد صدیقیان) دارودستهای تشکیل دادهاند تا خود بهحساب قاتل و مسببین کشته/ربودهشدن ساحل برسند و آن طرف هم، محب دارد تلاش میکند تا حقیقت ماجرا را کشف کند. خود این ایده بهخودیخود جذاب است. اما مسئله در اینجاست که پلیسهای پوست شیر زیادی احمقاند و بهتعمد فیلمساز، کارهایی را نمیکنند یا آنقدر دیر میکنند که باعث میشوند هم روایت بیشازاندازه کش بیاید و هم نعیم از آن طرف جلو بیفتد.
پوست شیر راوی ماجرای گمشدن و سپس کشتهشدن ساحل است و این ماجرا را بهصورتِ موازی ازطریق نعیم و محب (شهاب حسینی) پیگیری میکند. دو مردی که یکی حالا و دیگری در گذشته دخترشان را از دست دادهاند. دو قربانی که هر یک بهگونهای بهدنبالِ انتقامگرفتناند. نعیم، برآمده از دل محلات پایینشهر و پرورشیافتهی فرهنگ الواتی، با کمک دوستش رضا (علیرضا کمالینژاد)؛ و محب، افسر آگاهی و متناسب با شغلش، ازطریق قانون. سریال در روند جلو رفتن داستان خود، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند و میپروراند که آیا قانون برای یافتن و مجازاتِ جانیانی اینچنینی کافی است یا خیر؟ در بزنگاههایی، اینطور بهنظر میرسد که این نعیم و دارودستهی اوست که توانسته بر پلیس پیشی بگیرد و زودتر به اطلاعات یا سرنخهایی از ماجرا دست پیدا کند.
پوست شیر در سه فصلِ هشتقسمته روایت میشود، بیاینکه هیچ منطقی برای پایان فصلها وجود داشته باشد. درواقع باید گفت تقسیمبندی فصلی سریال کاملن دلبخواهی و اللهبختکی اتفاق افتاده است. ما در اصل شاهد ۲۴ قسمت پشتسرهم هستیم که بنا بر دلخواه فیلمسازان، به سه فصل تقسیم شده است. وگرنه هیچ فاصلهی زمانی یا تماتیک یا چیزی که باعث بشود این فصلبندی منطقی جلوه کند دراینمیان وجود ندارد.
فصل اول پوست شیر شباهتهای ساختاری جالبی نیز با یکی از آثار کالت در این ژانر دارد: توئین پیکس (دیوید لینچ و مارک فراست). یک اینکه هر دو سریال با مرگ دختری جوان آغاز میشوند. مرگ/ربودهشدنی که در هر دو حالت به شنیعترین حالت ممکن رخ داده است. دو اینکه از میانههای کار، پای یک کارآگاه دیگر برای کشف حقیقت به ماجرا باز میشود. در پوست شیر، محب که همچنان سوگوار دخترِ ازدسترفتهاش است، بعد از اصرارهای همکارانش به کار برمیگردد و در توئین پیکس هم، کارآگاه دیل کوپر از شهری دیگر روانهی توئین پیکس میشود تا راز قتل لورا پالمر را کشف کند. این شباهت را حتی میتوان در لحظهی پایانی فصل اول پوست شیر هم دید. جایی که نعیم با تفنگ بهسمت مظنونی میرود که در ماشین پلیس است. بهخاطر داریم که فصل اول توئین پیکس نیز لحظهای بهپایان رسید که تیری به سینهی کارآگاه شلیک شد.
گفتیم که پوست شیر وامدار و یادآور فیلمهای زیادی در ژانر جنایی ـ معمایی است. باید به هفت اشاره کرد. شخصیت محب در این سریال ارجاعی به کاراکتر دیوید میلس (با بازی برد پیت) است؛ علیالخصوص با میزانسنی که از لحظهی ازدستدادن دختر محب نشان داده میشود. میزانسنی که از نظر رنگی کاملن مشابه میزانسنی است که در آن دیوید هم با سرِ بریدهی همسرش روبهرو شد. دو پلیسی که در جریان کشف پروندهی یک قاتل سریالی، عزیزترین کسشان را از دست دادند. ضمن اینکه اشارهی دیگری نیز به هفت وجود دارد. درختی، قاتل سریالی پوست شیر، «هفت» قتل انجام داده است و دزد ساحل برای ردگمکنی عدد هشت را روی درخت مینویسند.
این ایراد را میتوان در مسئلهای دیگر نیز جست: داستانهای فرعی. داستانهای فرعی مقولهای است که اساسن از جانب فیلمسازها اشتباه درک و اجرا شده است. داستانهای فرعی در پوست شیر هیچگونه کمکی به فرایند پیشرفت داستان یا تحول شخصیتها یا حتی چرخش مسیر داستان نمیکند. آنها صرفن داستانهاییاند که ذهن ما را از داستان اصلی منحرف میکنند. فلاشبکهای استفادهشده در طول داستان نیز همینگونهاند و هیچ نقشی در پرورش شخصیتها یا گسترش داستان ندارند.
پوست شیر جدای از این جزئیات، در کلیاتش نیز درگیر مشکلاتی است. یکی از آنها مسئلهای است که در اصل به ساختار فیلمفارسیها برمیگردد. فیلمفارسیها ساختاری مشخص داشتند که شامل «یک پرده اکشن/ یک پرده ملودرام/ یک پرده موزیکال» میشد. این ساختار در ناخودآگاه فیلمسازان ایرانی نفوذ کرد و حالا میتوان نمونههایش را بهعینه دید. سکانسهای دعوایی و روضهگونهای که در فیلمهای نظایر روستایی و دوماری و پورامیری و کارت دیده میشود مستقیمن ماحصل حلشدن ساختار فیلمفارسی در ذهن آنهاست. برادران محمودی هم از این مسئله مصون نیستند. چیزی که آن را میتوان در فیلمهای سینماییشان هم دید. آنها در هر فرصتی که گیر میآورند روضهای کوچک راه میاندازند تا اشکی از مخاطب بگیرند.
جمشید محمودی بههمراه رضا بهاروند نگارش فیلمنامهی پوست شیر را بر عهده داشتند. بهاروند زادهی ۱۳۷۱ و دانشآموختهی کارگردانی تئاتر است و پیشتر نیز در همین عرصه فعالیت داشته بود. او سه سال پیش توانسته بود برای نمایش شاهماهی، از جشنوارهی فجر جوایز بهترین کارگردانی و نمایشنامه را از آن خود کند.
برادران محمودی بعد از پنج فیلم سینمایی که در هر کدام بهنوعی به مشکلاتِ مهاجران افغان در ایران پرداخته بودند، بهناگهان تغییر مسیری بزرگ دادند و داستانی جنایی ـ معمایی را برای روایت انتخاب کردند که دیگر هیچ ربطی به مشکلات مهاجرهای غیرقانونی ندارد. هر چند توجه آنها به این افرادِ بهحاشیهراندهشده و مظلوم را میتوان در شخصیت مژگان (با بازی ژیلا شاهی) ردیابی کرد.
دیگر دوران این لاتبازیها و رگِ گردن نشاندادنها سر نیامده است؟ بازتولید چنین کلیشههایی در سینما چه کمکی به فرهنگسازی درست در این زمینه میکند؟ برادران محمودی موفق شدهاند تکهپارههایی که از جاهای مختلف برداشتهاند را با شکلی نسبتن قابلقبول و سروشکلدار به هم بچسبانند ــ کاری که مثلن هومن سیدی هنوز نتوانسته انجام دهد ــ ولی هم در کلیات روایی و هم در جزئیات، کارشان اشکالات چشمگیری دارد. صدای سحرانگیز ابراهیم حامدی هم نمیتواند باعث شود تا چشم بر این اشکالات ببندیم.