Tamrys Lugli: من عاشق این سوال جسورانه و تحریک آمیز (در صحنه ای از فیلم) هستم. به یاد دارید از کسی در مورد یکی از این موارد سوال کرده اید؟
اوسالیوان: خیلی احمقانه است، اما در اوایل 20 سالگی، پسری در کلاس بود که فکر میکنم دوستش داشتم و کنارش نشسته بودم. ما سوالات تحریک آمیز می پرسیدیم و من از او پرسیدم “آیا حاضری به شریک زندگیت خیانت کنی؟” و فکر می کنم او حتی جواب من را هم نداد (می خندد)، اما فکر می کنم واکنش او بیشتر شبیه این بود که “اوه، تو لیاقت جواب را نداری.” تاپیک خیلی احمقانه
تامپسون: واقعا مسخره بود (می خندد).
Tamrys Lovely: الکس«سنت فرانسیس» را خودتان کارگردانی کردید. چرا تصمیم گرفتید این فیلم را به صورت دو نفره کارگردانی کنید؟ همکاری در کارگردانی چگونه است؟
تامپسون: ما سعی می کنیم هر روز حداقل در مورد یک موضوع خاص در هر صحنه به اجماع برسیم و این به ما کمک می کند. من واقعاً نمیدانم که سایر کارگردانان چگونه این کار را انجام میدهند، زیرا نمیدانم این کار برای شخص دیگری کارساز است یا خیر. فکر میکنم این به ما میخورد، زیرا سلیقههای ما بسیار شبیه است، اما علایق متفاوتی نیز دارد. بنابراین، در اجرا، ما مرزهای مشخصی را که به آن مربوط می شود، تعیین نمی کنیم کلی این به حوزه کاری من و غیره مربوط می شود. اکثراً، ما هر دو در هر صحنه همزمان هستیم. سپس، طبیعتاً به سمت برخی ایده های بصری که فکر می کنم باید اجرا شوند، گرایش پیدا می کنم. و کلی او چیزی در بازیگری می بیند که می خواهد آن را اصلاح کند. و گاهی این چیزها برعکس می شود. گاهی طراحی صحنه است، گاهی فیلمنامه، اما همیشه موافق نیستیم و مثل یک گفتگوی عمیق است. ما دائماً با هم در تماس هستیم و فکر نمیکنم چیزی را به شانس واگذار کنیم. ما واقعاً روی هیچ چیز کار نمی کنیم.
اوسالیوان: بعد از «سنت فرانسیس»، میدانستم که میخواهم در نهایت فیلمنامهام را کارگردانی کنم، زیرا روند بسیار ویژهای بود، و چون تقریباً در همه صحنهها حضور داشتم، هرگز نتوانستم ببینم چه چیزی در آن روز فیلمبرداری میشود. راهنمایی را تماشا کنید الکس واقعاً الهامبخش بود و من چیزهای زیادی از آن یاد گرفتم و فهمیدم که میخواهم روی داستان و نحوه بیان آن کنترل بیشتری داشته باشم و این بهترین راه است. و وقتی با فردی به استعداد … الکس اگر کار می کنید، استرس کاری کاهش می یابد.
Tamrys Lovely: برای من کاملاً روشن شد که هم افزایی بین شما دو نفر به بازیگری منتقل شد. آنها به عنوان یک خانواده و به عنوان یک گروه تئاتر، شیمی عالی دارند. چگونه این انرژی را بین بازیگران پشت دوربین ایجاد کردید؟
اوسالیوان: بسیاری از این بازیگران سالها است که یکدیگر را میشناسند، زیرا میتوان گفت که ما در هر نقشی از جامعه تئاتر شیکاگو استفاده کردیم. بنابراین، بخشی از این شیمی بین آنها ناشی از بازی آنها در نمایش های مختلف در طول دهه هاست. ما واقعاً سعی میکنیم حس با هم بودن را تقویت کنیم – به عنوان مثال، همیشه قبل از تولید یک بار بیکیو یا شام گروهی داریم که در آن بازیگران و گروه میتوانند به همدیگر برسند، و ما بازیهای دورهمی را فیلمبرداری میکنیم… ما واقعاً قدرت آنها را دوست داریم. بازی کردن بنابراین، وقتی آنها می خندند و ما می بینیم که یخ بین آنها می شکند، به این دلیل است که شخصی کاری انجام داده است که باعث خنده آنها شده است. از شیکاگو بودن، حس عمیقی از با هم بودن وجود دارد، بنابراین همه با همان ارزشهای اصلی سر کار میآیند و کاری را انجام میدهند که همیشه انجام دادهاند. همه می گفتند ما با هم این را می سازیم. سر صحنه، حس تئاتر محلی در میان بازیگران و عوامل وجود داشت، زیرا ما با منابع محدود کار میکردیم. احساس تلاش تیمی و “همه برای یکی و یکی برای همه” وجود داشت.
تامپسون: ما همچنین سعی می کنیم با صدای بلند صحبت کنیم. ما همدیگر را جدا از هم نمی بینیم و برای بازیگران هم همین طور است. ما یک ناظر لباس داریم، اما آنها فقط سه روز است که سر صحنه هستند، بنابراین هرکس لباس خودش را میپوشد. بازیگران گریم خود را انجام می دهند، خوب، همه با هم در یک مکان. داشتن چنین نگرش آرام و نترسیدن از اشتباه کردن و نحوه صحبت ما با مدیران بخش باعث می شود همه احساس کنند که بخشی از یک فرآیند هستند. اینطور نیست که طراح صحنه یک جا باشد و فقط به وظایفش عمل کند. روزهایی بود که می گفتیم، “خوب، کاترین (او در زمان فیلمبرداری 15 ساله بود) وقتش تمام می شود و ما باید کل این صحنه را تغییر دهیم.” و همه بازیگران و عوامل به جابجایی کاناپهها کمک میکردند تا بتوانیم راحتتر با هم باشیم… و در پایان روز، واقعاً احساس میکنید که با هم این کار را انجام دادیم. از نظر جسمی و روحی بهتر بودیم.
Tamrys Lovely: با توجه به ماهیت نامنظم تولید، دوست دارم بدانم نمایشنامه، تولید رومئو و ژولیت چگونه تولید شده است. انتخاب لباس ها به عمد و با کمی سهل انگاری (با ریزه کاری ها و استفاده از لباس های غیررسمی و روزانه) عالی است. یک حس التماس برای انجام کار وجود دارد، مانند تئاتر واقعی جامعه.
اوسالیوان: خب، ما التماس کردیم و قرض گرفتیم (می خندد). ما به بسیاری از شرکتهای تئاتر کوچک در اطراف شیکاگو رفتیم و گفتیم، “میتوانیم به کمد شما حمله کنیم؟” یکی از این شرکت ها فقط چند بلوک با خانه ما، تئاتر جامعه ریون فاصله داشت. به همین دلیل بود که یک نگاه کاملا شکسپیرانه (در نمایش نهایی و تمرینات کمی زودتر در فیلم) ایجاد شد.
تامپسون: تئاتر سه برادر جایی است که بسیاری از لباسهای مردانه از آنجا میآیند. آن ژاکت های رنگارنگ متعلق به آن تئاتر در واکگان، ایلینوی است. همه چیز را در مال من گذاشتیم.
O’Sullivan: بله، ما تعداد زیادی رگال گرفتیم و آنها را در ماشین هایمان گذاشتیم. و سپس میشل بردلیکه سرپرست بخش طراحی مد ما است، آن روز کار شگفت انگیزی انجام داد. او آنها را شکل داد و کمی تزئین کرد و گفت: “چطور می شود یک کلاه اضافه کرد؟” اما فکر می کنم همه بازیگران کمد لباس های خود را داشتند (از قبل تنظیم شده بودند). و بعد همه لباس ها را پس دادیم. ما همه لباس ها را به سالن های تئاتر آورده ایم.
تامپسون: صحنه ای در فیلم وجود دارد که در آن بازیگران سر خود را در جعبه می گذارند و (شخصیت ها) دیزی و ریتا چیزهایی را به افراد دیگر می دهند. این در واقع زمانی اتفاق می افتد که بازیگران برای اولین بار لباس را می بینند و قطعاتی را که دوست دارند انتخاب می کنند. بنابراین، اگر این احساس منتقل می شد، زیرا بود.