بازی کاملاً خطی نیست، اگرچه تقریباً است. هر ماموریت شامل آیتمهای پنهانی است که قفل ورودیهای مجله را باز میکند که رویدادهای دنیای واقعی و موارد استفاده شده در طول جنگ را توصیف میکند، که یک ویژگی بازگشت از بازی 2014 است. با این حال، قرار دادن آیتمها خیلی واضح است، که پیدا کردن این ریزه کاری ها را بسیار ساده تر از آنچه می تواند باشد، می کند. در حالی که ایده اشیای مخفی که داستان را به تصویر می کشند خوب است، به خصوص در یک بازی که به اشتراک گذاری درس تاریخ اختصاص داده شده است، من قدردانی می کنم که برای یافتن آنها بیشتر تلاش کنم.
این یکی از چیزهای مورد علاقه من در مورد این بازی است. هیچ شکوه یا سرابی در درگیری آن وجود ندارد و پیروزی از تسلط حاصل نمی شود، بلکه فقط زنده ماندن است. حتی زمانی که صحنهای حال و هوا را سبک میکند، همیشه یک احساس ترس قابل لمس وجود دارد که ممکن است در نقطهای از کار اشتباهی رخ دهد. Coming Home در به تصویر کشیدن این وحشتها به خوبی نسخه قبلی خود بدون استفاده مجدد از هیچ نقطه اصلی داستان عمل میکند.
بخشی از این حداقل تلاش به دلیل طرح کنترل اولیه است. اکثر اقدامات را می توان با کشیدن انگشت یا ضربه زدن روی صفحه انجام داد. هنگامی که یک مورد را در دست دارید، ضربه زدن روی صفحه به شما امکان می دهد آن را نشانه بگیرید و پرتاب کنید. اگر جسم سنگینی برای هل دادن وجود دارد، ضربه زدن به آن در حالی که کاراکتر در نزدیکی آن ایستاده است باعث می شود کاراکتر مذکور آن را بگیرد. معمولا کار می کند، اما بدون فکر. با این حال، مواقعی وجود دارد که تند کشیدن به سمت بالا برای بالا رفتن از یک شی به جای آن به عنوان یک ضربه ثبت میشود و باعث میشود کاراکتر دوباره شی را بگیرد. خسته کننده است، اما مطمئناً انقلابی نیست.
داستان از طریق 19 صحنه تقسیم شده در سه فصل روایت می شود که به معنای حدود 2.5 ساعت گیم پلی است، روی کاغذ، این بسیار کوتاه به نظر می رسد، اما داستان به خوبی بیان شده است. به نظر نمی رسد که هیچ یک از ضربات ادامه پیدا کند. از صحنه آغازین، Coming Home کار برجستهای در واضح بودن با روایت خود انجام میدهد – حتی آنهایی که برای ایجاد احساس ناراحتی در بازیکن طراحی شدهاند. برای مثال، اولین صحنه تجربه سربازی جیمز را نشان میدهد، که او را مجبور کرد وارد صفهای نژادپرستانه شود که یک خط اسلحه دریافت میکرد و صف دیگر، خط جیمز، جارو میگرفت. در صحنه ای دیگر، پزشک آنا دیوانه وار در اطراف بیمارستانی می دود و افراد مجروح را مداوا می کند و کنترل را به بازیکن می سپارد در حالی که ترکش را از اندام ها خارج می کند و بانداژ می کند.
از این منظر، Valiant Hearts: Coming Home یک موفقیت است. این داستان از لحاظ احساسی طنین انداز در چند قسمت، هر یک با مکانیک بازی ساده و سطح دشواری است که برای بسیاری از بازیکنان خوش آمد می گوید. همانطور که گفته شد، کهنهکاران باتجربه بازیهای ویدیویی، حتی اگر تحت تأثیر داستانی که گفته میشود، به کمبود محتوا در گیمپلی پی ببرند.
در سال 2014، یوبیسافت بازی Valiant Hearts: The Great War را منتشر کرد، یک بازی که به دلیل کوچکتر بودن و داستان صمیمیتر در میان بسیاری از برادران اکشنمحور خود متمایز بود. بهجای تنظیمات انفجاری و شخصیتهای اصلی که به عنوان ماشینهای کشتار عمل میکنند، بازی روی افرادی تمرکز میکند که خود را برای همیشه در اثر جنگ زخمی میبینند. نه سال بعد، Valiant Hearts: Coming Home داستان را بر روی دستگاه های تلفن همراه منحصراً از طریق نتفلیکس ادامه می دهد و از جایی که داستان قبلی متوقف شد، ادامه می یابد. در حالی که فقدان گیم پلی چالش برانگیز و طول عمر کوتاه می تواند سایر بازی ها را غرق کند، اما از کوتاهی به نفع خود استفاده می شود تا اطمینان حاصل شود که داستان به اندازه نسخه های قبلی خود خواهد بود.
برخی از صحنه ها شامل عبور از یک منطقه کوچک به سبک مترویدوانیا در جستجوی اهداف خاص یا حل معماهای کوتاه است. برخی دیگر خطی تر هستند، مانند ماموریت های مخفی کاری که در آن باید حرکات دشمن را تماشا کنید و برای جلوگیری از گرفتار شدن پشت سر بمانید. گاهی اوقات بازی همه چیز را به هم می ریزد، یا با هواپیمای جورج پرواز می کنید که از موانعی مانند گلوله های خمپاره و هواپیماهای دشمن طفره می رود – که همگی با موسیقی کلاسیک بازی به جورج حمله می کنند – یا با فشار دادن به ضربان باند روی صفحه مانند قهرمان گیتار ابتدایی. هیچ یک از این سکانس ها برای نگه داشتن بازیکنان برای مدت طولانی طراحی نشده اند. به این ترتیب، سادهتر از نسخه قبلی است، اما سرعت آن نیز در نهایت به داستان کمک میکند.
بازگشت به خانه در سال 1917 آغاز می شود، درست زمانی که نیروهای آمریکایی برای اولین بار وارد جنگ شدند. چهره های آشنای فردی و آنا به همراه سه شخصیت اصلی جدید بازگشته اند: جیمز، برادر کوچکتر فردی. جرج، خلبان جنگنده؛ و ارنست، یک ملوان آلمانی که بدون تقصیر خودش، خود را ناخواسته در تلاش جنگ می بیند.
هرگز انتظار نداشتم دنبالهای برای Valiant Hearts بازی کنم – چه رسد به اینکه آن را روی تلفن همراه از طریق نتفلیکس پخش کنم – اما پس از پایان بازی Coming Home متوجه شدم که موبایل و به طور کلی نتفلیکس، مکان خوبی برای بازدید مجدد از این فرنچایز است. گیم پلی در مقایسه با نسخه قبلی خود ساده شده است، که همیشه به نفع بازی کار نمی کند. با این حال، ساختار مبتنی بر مرحله اجازه می دهد تا جلسات کوچکی را در حال حرکت داشته باشید، در حالی که زمان اجرا کوتاه اجازه می دهد تا در صورت تمایل بازیکن، کل بازی را ماراتن کنید. .
در حالی که داستان یک پیروزی دیگر برای Valiant Hearts است، بازی آن همیشه پایدار نیست. من فکر نمی کنم بازی ضعیف طراحی شده باشد. کارهایی که در حین مطالعه از من خواسته شد، از نقطه نظر فنی، به غیر از اشتباه خواندن گاه به گاه دستور تند کشیدن یا ضربه زدن، بسیار خوب عمل می کنند. مشکل اینجاست که 19 صحنه بازی اغلب ساده و گاهی اوقات چندان تعاملی نیستند. بهجای موانع، بازگشت به خانه اغلب با سرعتگیرهایی مواجه شده است که برای احساس جذابیت به تلاش بسیار کمی نیاز دارند.