چه فیلم هایی که براساس عروسک آنابل ساخته شده است؟
احتمالا عروسکِ خریدهداریشده باتوجهبه نوعش، یک عروسکِ تازهساز بوده است. تاریخِ ساختِ این نوع عروسکِ پارچهای با لباسِ طرحدار به پیش از دههی هفتاد میلادی بازنمیگردد. اکثرِ زمان فیلم به سرگذشتِ عروسک پیش از خریداری شدنِ آن توسط مادر دانا اختصاص دارد. فیلم یک داستانِ خیالی دربارهی نحوهی تسخیرشدگی عروسک توسط ارواحِ شیطانی روایت میکند. در طولِ فیلم میبینیم که جان و میا مورد حملهی همسایهشان که اعضای یک فرقهی شیطانی هستند قرار میگیرند؛ یکی از آنها توسط پلیس کشته میشود و دیگری درحالیکه واردِ خانهی این زوج شده است و عروسک آنابل را در دست دارد، خودکشی میکند.
داستان عروسک آنابل واقعی؟
به محض اینکه کنجکاوی دختران رو برمیانگیزه، اونا مرتکبِ اشتباهِ آوردن یه میانجی به داخل خونه میشن. میانجی در حالتِ خلسه بهشون گفته که کسی که عروسک رو حرکت میده، دختربچهای به اسمِ آنابله. این موجود که به وسیلهی میانجی ارتباط برقرار میکرد، از نقاطِ ضعفِ احساسی دختران سوءاستفاده میکنه و در جریانِ جلسهی احضارِ روح از اونا اجازه میگیره تا به کارش ادامه بده. از اونجایی که روحِ شیطانی، یه روحِ منفیه، شروع به ایجادِ پدیدههای منفی میکنه: اون به وسیلهی حرکاتِ عجیب عروسک باعث ایجاد ترس شد؛ باعثِ ایجاد یادداشتهای دستنویسِ نگرانکننده شد؛ باعثِ ایجاد پسماندهی خون به روی عروسک شد و درنهایت حتی به اون مرد جوان حمله میکنه و روی سینهاش جای چنگالهای خونآلود به جا میزاره. همچنین منهای این فعالیتها، لورین حضور یه روحِ غیرانسانی رو اینجا در کنارمون تشخیص داده. لورین یه روشنبینِ بینظیره و اون تا حالا دربارهی ماهیتِ ارواحِ حاضر اشتباه نکرده. بااینحال، اگه میخوای مطمئن بشی، ما میتونیم این موجود رو همین الان با تحریکاتِ مذهبی به چالش بکشیم. اون وقت خودت میتونی ببینی که…». پدر اِورت جواب داد: «نه، لازم نیست. بهگمونم من همون کاری که باید انجام بشه رو انجام میدم؟».
لورین اضافه میکند: «همین هفتهی گذشته، اتفاقِ مشابهای همینجا افتاد. درحالیکه اِد به اسکاتلند رفته بود، یه نجار اومده بود تا برای کتابخونهی دفترش، قفسههای اضافه بسازه. وقتی نجار اومد بالا، ازم خواست که اگه میشه عروسکِ پارچهای رو به یه جای دیگه منتقل کنم تا بتونه راحت کارش رو انجام بده. راستش رو بخوایین، عروسکه منو میترسونه. ولی چون ادِ نبود، مجبور شدم خودم جابهجاش کنم. اشیای نامقدسی مثل عروسکِ آنابل، هالههای خاصِ خودشون رو دارن. وقتی لمسشون میکنی، هالهی انسانی خودمون با مالِ اونا درآمیخته میشه. این تغییر بلافاصله ارواح رو به خود جذب میکنن؛ تقریبا مثل به صدا در اومدنِ صدای آژیرِ حریق میمونه. برای همین خودم رو برای محافظت، با آبِ مقدس متبرک کردم و سپس، عروسکِ پارچهای رو هم با آبِ مقدس و نشانِ صلیب متبرک کردم.
پرستارِ جوان، وارنها را از وسط اتاقِ پذیراییِ وسیع خانه به سمتِ آشپزخانه هدایت کرد. آنجا لـو رندل و نامزدش اَنجی کلیفتون، پشتِ میز نشسته بودند و قهوه میخوردند. دانـا وارنها را به آنها معرفی کرد، اما جوانان چیزِ زیادی نگفتند. نگاهِ جدی و نگرانشان هر چیزی را که لازم بود میگفت. وارنها سپس درکنار دیگران پشت میز روی صندلی نشستند. اِد پس از گذاشتن یک نوار کاست در ضبط صوتش، آن را روشن کرد و زمان، تاریخ، آدرس و اسمِ کامل حاضران را بیان کرد. اِد شروع کرد: «خب، دوست دارم که کل داستان رو بشنوم؛ از همون اول. کی اینجا میتونه بهم بگه؟». دانـا گفت: «من میتونم». اِد راهنمایی کرد: «خیلی خب. لـو، اَنجی، لطفا هر جزییاتی رو که فراموش میشه اضافه کنین». دانـا گفت: «درواقع دوتا داستان وجود داره. یکی از اونا اوایل این هفته با لـو شروع شد. اون یکی دربارهی آنابله. اما به گمونم هردوتاشون دربارهی آنابله. مطمئن نیستم». اِد بلافاصله پرسید: «آنابل کیه؟».
تونی سِپرا تعریف میکند که یک بار دیگر هم یک ترانسفورماتور در جادهی کنار قبرستان آتش گرفته بود. ظاهرا اینبار بانوی سفیدپوش خودش را بهگونهای آشکار میکند که به یک جسمِ جامد تبدیل میشود. یک افسر پلیس و آتشنشان، خارج از شیفتِ کاری در مسیرِ پاسخ دادن به یک تماس بودند که بهطور اتفاقی با بانوی سفیدپوش تصادف میکنند. شدتِ برخورد بهحدی قوی بوده که وانتِ آنها را غُر میکند. سِپرا اعتقاد دارد بانوی سفیدپوش به خاطر انرژیای که آن شب از آتشسوزی ترانسفورماتور ساطع میشد، توانسته بوده بهطور جامد پدیدار شود. بعد از این تصادف، با تمام بیمارستانها و پلیسها تماس گرفته شده بود، اما هیچ تصادفی گزارش نشده بود؛ گفته میشود زنی که افسران با آنها برخورد کردند، بانوی سفیدپوشِ قبرستان باشد. یکی دیگر از اشیایی که در «آنابل به خانه میآید» میبینیم، «النگوهای عزاداری» هستند. کاراکتر دنیلا، دوستِ پرستارِ بچهی وارنها برای کنار آمدن با اندوه مرگِ پدرش و ارتباط با عزیزانِ از دست رفتهاش، النگوی عزاداری را از موزه برمیدارد و قانون «لمس کردن ممنوع» را زیر پا میگذارد. تونی سِپرا اما تایید میکند که چنین آیتمی در موزه وجود ندارد. اما همزمان اعتقاد دارد که احتمالا النگوی عزاداری با الهام از یکی از آیتمهای واقعی موزه اختراع شده است: «مرواریدهای مرگ». این گردنبندِ مروارید متعلق به زنی بوده که وقتی آن را از گردنش آویزان میکند، احساس میکرده در حال خفه شدن تا سر حد مرگ است. افراد دور و اطرافِ زن باید مرواریدها را به زور جدا میکردند تا او را نجات بدهند.
دانـا و اَنجی با هم گفتند: «درسته». اِد پرسید: «تا حالا روحِ دختربچه رو تو آپارتمان دیدین؟». هر دو دختر جواب دادند: «نه». اِد گفت: «گفتین که یه بار سروکلهی یه چکمهی شکلاتی اینجا پیدا شد. تا حالا اتفاقِ عجیبِ غیرقابلتوضیحِ دیگهای افتاده؟». دانـا به خاطر آورد: «یه بار یه مجسمه روی هوا معلق شد و بعد زمین افتاد. هیچکدوممون نزدیکِ مجسمه نبودیم؛ مجسمه اون سمتِ اتاق بود. این اتفاق بدجوری ترسوندمون». اِد ادامه داد: «بزارید یه چیز دیگه ازتون بپرسم: هیچوقت فکر نکردین که شاید نباید موجودیتِ عروسک رو اینقدر به رسمیت میشناختین؟». دانـا تصحیحش کرد: «اون یه عروسک نبود! اون روحِ آنابلی که ما بهش اهمیت میدادیم بود!». اَنجی گفت: «درسته!». «منظورم قبل از اینکه چیزی دربارهی آنابل بدونین؟». دانـا جواب داد: «از کجا باید میدونستیم؟ اما حالا که به گذشته نگاه میکنم، شاید نباید اینقدر عروسک رو جدی میگرفتیم. بااینحال، ما فکر نمیکردیم که اون چیزی بیش از یه طلسمِ بیآزار باشه. هرگز تا همین چند روز پیش به هیچکس صدمه نزده بود». لورین پرسید: «هنوز هم فکر میکنین چیزی که عروسک رو تکون میده، روحِ یه دختربچهاس؟». اَنجی جواب داد: «چه چیزِ دیگهای میتونه باشه؟».
اِد صبر کرد تا ببیند آیا سوالاتِ دیگری وجود دارد یا نه، اما چیزی پرسیده نشد. او ادامه داد: «حالا اتفاقی که اوایل این هفته برای لـو افتاد، دیر یا زود اتفاق میافتاد. درواقع همهی شما در خطرِ تسخیر شدن توسط این روح هستین و هدفِ واقعی اون هم همینه. اما از اونجایی که لـو این فریبکاری رو باور نکرده بود، پس اون از نگاهِ موجودِ شیطانی، حکم یه عنصرِ تهدیدبرانگیز رو در مسیرِ رسیدن به هدفش داشت. دیر یا زود درگیری رخ میداد. اون در ابتدا سعی کرد لـو رو خفه کنه. وقتی این کار شکست خورد، اون رو با چنگالهای سمبلیکش بُرید. ما این جای چنگالها رو تو پروندههای دیگه هم دیدیم: این یکی از اون نشونههاست که حضورِ یه موجود غیرانسانی رو تضمین میکنه. تو ایندفعه رو راحت قسر در رفتی. اگر این روح یکی-دو هفتهی دیگه فرصت پیدا میکرد، شاید همهتون رو میکُشت».
اِد در چند روز نخست، عروسک را در صندلی کنار میزِ کارش نشانده بود. در ابتدا عروسک چند باری روی هوا متعلق شد، اما پس از مدتی به نظر میرسید که دیگر ساکن و فاقدِ جنبش شده است. بااینحال، در طولِ هفتههای بعد، عروسک در اتاقهای مختلفی از خانه ظاهر میشد. اگرچه وارنها عروسک را پیش از ترک کردنِ خانه، در دفترِ ساختمانِ خارجی زندانی میکردند، اما وقتی به خانه بازمیگشتند، آن را درحالیکه روی صندلی راحتی اِد نشسته است پیدا میکردند. همچنین خیلی زود معلوم شد که آنابل از کشیشها متنفر است. وارنها در ادامهی پروسهی بررسی این پرونده، باید با کشیشهایی که در اتفاقاتِ آپارتمانِ پرستارانِ جوان نقش داشتند مشورت میکردند. لورین یک روز عصر تنها به خانه بازمیگردد و از شنیدنِ صدای خرخر کردن و غُریدنهای بلندی که در سراسرِ خانه میپیچیدند وحشتزده میشود. مدتی بعد، لورین در حال گوش دادن به پیغامهای صوتیِ تلفنشان، با دو پیغامِ متوالی از پدر کوینز مواجه میشود. بینِ دو تماسِ کشیش، صدای غُرشی که او کمی قبلتر در خانه شنیده بود ضبط شده بود. یک روز دنیل میلز، یک جنگیرِ کاتولیک که مشغولِ کار با اِد بود، سراغِ آنابل، آیتمِ جدیدِ دفترش را از او میگیرد. اِد داستانِ پرونده را برای پدر دنیل تعریف میکند و مدارک لازم برای مرورِ آن را به او میدهد.
مدارکِ واقعی برای اثباتِ اینکه عروسک آنابل توسطِ یک روحِ شیطانی و غیرانسانی تسخیر شده است، خیلی اندک هستند و تازه همان مدارکِ اندک هم مدارکِ متزلزلی هستند که خیلی قابلاعتماد نیستند
اگرچه اِد و لورین وارن فوت کردهاند، اما آنها بهعنوانِ متخصصانِ پیشگامِ آمریکا در حوزهی ارواح و شیطانشناسی شناخته میشوند. مهمتر از آن، در طولِ ۵۰ سال گذشته، مقاماتِ مذهبی مرتبا برای کنترل کردنِ برخی از شرورترین پدیدههای شیطانی در ایالات متحده به اِد و لورین روی آوردهاند. با وجودِ مرگِ اِد در سال ۲۰۰۶ و مرگِ لورین در سال ۲۰۱۹، میراثِ آنها با وجودِ موزهی ماوراطبیعهای پُر از عتیقهها و اشیای نفرینشده و عجیبی که در طولِ سالها از پروندههایشان جمعآوری کردهاند و همچنین سری فیلم ترسناک «احضار» (The Conjuring) و سهگانهی «آنابل» (Annabelle) که براساسِ آنها ساخته شدهاند، حضورِ پُررنگی در فرهنگِ عامهی ژانرِ وحشت دارند. از جمله پروندههایی که اِد و لورین بهعنوانِ بازرسهای ماورطبیعه در آنها نقش داشتهاند، پروندهی «خانوادهی پِـرون» است که در سال ۱۹۷۱ در منطقهی رودآیلندِ ایالتِ نیواِنگلد به وقوع پیوسته بود و قسمت اولِ «احضار» براساسِ آن ساخته شده است؛ دیگری که «احضار ۲» از آن الهام گرفته است، پروندهی «جنگرفتگی اِنفیلد» است که در سال ۱۹۷۷ در لندن اتفاق افتاده بود؛ معروفترینشان به پروندهی «خانهی اَمیتیویل» مشهور است؛ در سال ۱۹۷۴، جوان ۲۳ سالهای به اسم رونالد دفئـو جونیور، یکی از فرزندانِ خانوادهی دفئـو، والدینش و چهار تن از خواهران و برادرانش را در خواب به قتل میرساند؛ دیگر خودتان میتوانید تصور کنید که چرا ساکنانِ جدید خانه، به کمکِ بازرسهای ماوراطبیعه نیاز پیدا کردند.
تماشای ویدیو در یوتیوب
اِد وارن که با ارزیابی کشیش دربارهی اینکه چیزی با ماهیتِ منفی ممکن است در کار باشد موافق بود، درخواستِ کمک را پذیرفت. به این ترتیب، کشیش شماره تلفن و اسمِ آن دو زنِ جوان را به اِد داد. اِد بلافاصله پس از گفتوگو با کشیش، با شمارهای که دریافت کرده بود تماس گرفت. او پس از صحبت کردن با یکی از پرستاران، وجودِ این مشکل را تایید کرد و به زنانِ جوان گفت که او و همسرش لورن در راه هستند. اگرچه ترافیکِ بزرگراه در آن روز سبک بود، اما بیش از یک ساعت طول کشید تا وارنها به آدرسِ یک مجتمعِ آپارتمانی کمارتفاعِ مُدرن برسند. وارنها پس از پارک کردنِ ماشین به سمتِ در جلویی خانه رفتند؛ اِد زنگ در را به صدا در آورد. او همراهبا خودش یک ضبط صوت، دوربین و یک کیفِ مشکی حمل میکرد. به سرعت صدای قدمهایی از داخل نزدیک شدند. قفلها باز شدند و درِ توسط دانـا برنارد، یک بانوی جوانِ ۲۵ سالهی جذاب اما با چهرهای آرام گشوده شد. اِد و لورن وارن خودشان را معرفی کردند و سپس، وارد آپارتمان شدند.
متاسفانه اینجا است که شاید با تعیینکنندهترین مدرکمان علیه اِد و لورین وارن مواجه میشویم. ماجرا از این قرار است که در سالِ ۱۹۹۲، رُماننویسی به اسمِ ری گارتون، کتابی به اسم «در مکان تاریک: داستانِ یک تسخیرشدگی واقعی» منتشر کرد. داستانِ این کتاب به یکی از پروندههای جنگیری وارنها اختصاص داشت؛ داستانی که درنهایت به منبعِ اقتباسِ فیلمِ ترسناکی به اسم «تسخیرشدگی در کنتیکت» در سال ۲۰۰۹ تبدیل شد. این داستان حول و حوشِ خانوادهی اِسندکر میچرخد که پس از نقلمکان به خانهای در ایالتِ کنتیکت مورد تهاجمِ ارواح و شیاطینِ خبیث قرار میکنند. طبقِ این کتاب، نیروهای تاریک با چنانِ قدرتی این خانواده را تسخیر کرده بودند که آنها توسط این موجودات مورد تعرضِ جنسی قرار میگرفتند.
اِد بعد از اینکه آنابل را در صندلی عقبِ ماشین گذاشتند، تصمیم گرفت که بهتر و امنتر است که از بزرگراه استفاده نکنند؛ چرا که او نگران بود که نکند روحِ خبیث از عروسکِ پارچهای جدا نشده باشد. حدسِ او درست از آب درآمد. خیلی زود، اِد و لورین وارن احساس کردند که به هدفِ نفرتِ شریرانهی عروسک تبدیل شدهاند. ماشینشان سر هرکدام از پیچهای تند و خطرناکِ جاده، از کنترل خارج میشد؛ ماشین با چرخاندنِ فرمان به درستی نمیچرخید و ترمزها کار نمیکردند. ماشین بارها تا سر حدِ تصادف و چپ کردن پیش میرفت. البته که آنها میتوانستند ماشین را کنار بزنند و عروسک را در جنگل بیاندازند، اما اگر این شی شرور بهراحتی خودش را به آپارتمانِ دختران تلهپورت نمیکرد، زندگی هرکسی که آن را پیدا میکرد به خطر میانداخت. سومینباری که ماشین به کنارهی جاده کشیده شد، اِد دست در کیفِ سیاهش کرد، یک بطری کوچک بیرون آورد و پس از پاشیدنِ آب مقدس به روی عروسکِ پارچهای، نشانِ صلیب را به روی او ترسیم کرد. بلافاصله آزار و اذیتهای ماشین متوقف شد و وارنها سالم به خانه رسیدند.
گارتون اعتراف میکند که او همان چیزی که اِد بهش گفته بود را انجام میدهد: «از چیزهایی که میتونستم استفاده کردم، بقیهاش رو از خودم درآوردم و سعی کردم تا اونجایی که میتونم ترسناکش کنم». شاید حرفهای گارتون چیزی بیش از تهمتزنی نباشد، اما به هر حال، ادعاهای این نویسنده بهعلاوهی دیگر نمونههای تردیدآمیز، مقدارِ اعتمادمان به حرفهای وارنها را در بهترین حالت کاهش میدهد و در بدترین حالت از بین میبرد و متاسفانه در رابطه با پروندهی عروسک آنابل، تنها چیزی که برای باور کردنِ آن داریم، حرفهایِ خود وارنها بدون هیچ مدرکِ قدرتمندی برای پشتیبانی از آنها است. بنابراین در بهترین حالت تنها واکنشی که میتوانیم به پروندهی عروسک آنابل داشته باشیم، شک و تردید است.
سوالات متداول در رابطه با عروسک آنابل
-
بعد از اینکه شکارچی به خانه بازمیگردد، یکی از دوستانش با اِد وارن تماس میگیرد. از قرار معلوم وارن اعتقاد دارد که این تندیس در مراسمهای شیطانپرستی مورد استفاده قرار میگرفته و مرد سیاهپوش نیز احتمالا یکی از کشیشهای دنیای شیطانپرستی بوده است. آنها تندیس را به موزه میآورند. چند روز بعد اِد و لورین مشغول انجام کارهای روتینشان در حیاط خانه بودند که ناگهان لورین زمین میخورد و بیهوش میشود. وقتی او به بیمارستان منتقل میشود، همهی آزمایشاتش نرمال از آب در میآیند. اِد وارن به این نتیجه میرسد که احتمالا کشیشِ شیطانپرستان هشداری به وارنها فرستاده تا در کار مردمش دخالت نکنند. این از داستان برخی از معروفترین اشیای موزه. سوپراستارِ موزهی وارنها اما عروسک آنابل است. آنابل چیزی است که اکثر طرفداران با هدف دیدنِ او از موزه دیدن میکنند و تمام دیگر اشیای موزه حکمِ جذابیتهای فرعی و جانبی پیرامونِ آنابل را دارند. بنابراین اگر برایتان سؤال است که داستانِ واقعی عروسکِ آنابل چه چیزی است، متنِ زیر که از کتاب «شیطانشناسان: حرفهی خارقالعادهی اِد و لورن وارن» برداشته شده است، اینگونه آغاز میشود:
دانـا جواب داد: «گفت که نمیخواد گمانهزنی کنه، اما احساس میکرد که قضیه، یه مسئلهی روحیه؛ احتمالا یه مسئلهی روحی مهم. و گفت که میخواد ماجرا رو با یه نفر ارشدتر تو کلیسا، فردی به اسمِ پدر اِورت در میون بزاره». اِد به او گفت: «اونم همین کار رو کرد». اَنجی با نگرانی از وارنها پرسید: «فکر میکنین چه چیزی این کار رو با سینهی لـو کرده بود؟». اِد پاسخ داد: «الان دربارهاش بحث میکنیم. ولی قبلش، اول بیایید صحبتمون رو تموم کنیم؛ بزارید چندتا سؤال ازتون بپرسم. تا حالا قبلا چنین اتفاقی برات افتاده؛ برای هرکدومتون؟». آنها به وارنها گفتند: «نه». «آیا اسمِ آنابل یا آنابل هیگینز قبل از این اتفاق، معنای خاصی تو زندگیتون داشته؟». آنها دوباره جواب دادند: «نه». «با اینکه شما تا حالا چیزی شبیه به روح در اینجا ندیدین، اما لـو گفت که اون قبل از آسیب دیدن، حضورِ یه چیزی رو تو اتاق احساس کرده…».
تاکنون سه فیلم ترسناک آنابل 2014، آنابل: آفرینش (Annabelle: Creation 2017) و آنابل به خانه میآید (2019Annabelle Comes Home ) بهصورت مستقیم براساس عروسک آنابل ساخته شدهاند. علاوهبراین مجموعه فیلم احضار (The Conjuring) نیز به عنوان فیلم فرعی ساخته شده براساس داستان آنابل شناخته میشود.