مکولا از کلمه فرانسوی قدیمی Mackerel گرفته شده که هم بهمعنی نشانهگذاری شده و هم میانجی بوده است. این بیماری خاموش برای قرنها بعد در خون برخی خاندانها جریان داشت و هیچ علائمی از خود نشان نمیداد.
در راه رسیدن به کلیسا، رودریک جان خودش را در راه حفاظت از آمیسیا و هیوگو فدا میکند. ویتالیس در کلیسا انتظار خواهر و برادر را میکشد. او در این راه تنها نیست و ارتشی از موشهای سفید همراه خود دارد که فقط او میتواند آنها را کنترل کند. این موشها نسبت به موشهای عادی یک برتری دارند و نور برایشان مشکلی ایجاد نمیکند.
۸۰۰ سال از جریان طاعون ژوستینین میگذرد. داستان بازی A Plague Tale: Innocence در سال ۱۳۴۸ میلادی و در ناحیه آکیتن کشور فرانسه رخ میدهد. بازی، داستان دختری پانزده سالهای به نام آمیسیا ده رون (Amicia De Rune) را دنبال میکند؛ دختر یک شوالیه، به نام رابرت و کیمیاگری به نام بئاتریس.
در ادامه مسیر با خواهر و برادری به نام ملی (Miele) و آرتور آشنا میشنویم که به داد آمیسیا و هیوگو میرسند و آنها را از دست نیروهای تفتیش عقاید مذهبی نجات میدهند. البته آرتور در این راه خودش گرفتار میشود.
خانواده ده رون (De Rune) طی نسلها بیماری پریما مکولا را در خون خود حمل کردند. ۸۰۰ سال پس از طاعون ژوستینین به دلایلی نامعلومی کوچکترین فرزند این خانواده، هیوگو، با این بیماری متولد شد. پدر و مادر هیوگو با فهمیدن این موضوع تمام تلاش خود را کردند تا ضمن پیدا کردن راهی برای درمان پسرشان، بیماریاش را از سایر مخفی نگه دارند.
جدیترین مرحله که به اصطلاح اولین Threshold نام دارد، با دردهای شدیدی آغاز میشود؛ در حدی که ممکن است بیمار بر اثر آن جان خودش را از دست بدهد. بااینحال اگر بتواند این مرحله را پشت سر بگذارد، توانایی کنترل موشها را بهدست میآورد. درد بعد از این مرحله از بین میرود و اکنون میزبان به موشها تسلط کامل دارد.
در سرتاسر محیط و اتفاقات داستان A Plague Tale: Innocence میتوان دقت زیادی که برای هماهنگ بودن آن با اتفاقات تاریخی به خرج داده شده است مشاهده کرد. مشخص است که وقت زیادی برای تحقیق روی این موضوع صرف شده است و جزئیاتی که در گوشه و کنار بازی میبینیم مهر تاییدی بر این موضوع است.
احتمالا تا اینجا متوجه شده باشید که ویتالیس چرا تمام مدت در تعقیب هیوگو بود. او که به طاعون مبتلا شده بود نهتنها به کمک خون هیوگو درمان میشد، بلکه تمامی قدرتهای او را هم بهدست میآورد. با رد شدن خون هیوگو از هر مرحله، ویتالیس هم آن مرحله را پشت سر میگذاشت و برای همین هیوگو را بلافاصله به قتل نرساند. ویتالیس اهداف متفاوتی با کلیسا را در سر میپروراند. او میخواست با قدرت هیوگو نظام جدیدی را راهاندازی کند.
در یک روز به ظاهر عادی، همه چیز به سرعت به هم میریزد. نیروهای تفتیش عقاید مذهبی (Inquisition) از راه میرسند و رابرت، تمامی خدمه عمارت ده رون و ظاهرا بئاتریس را به قتل میرسانند. هدف آنها پیدا کردن هیوگو است؛ برادر کوچک آمیسیا که از زمان تولدش از دنیای بیرون و حتی خواهر خودش دور نگه داشته شده بود.
اتفاقات قبل از خط داستانی اصلی بازی
طاعون ژوستینین که در سال ۵۴۱ میلادی رخ داد، اولین شیوع گسترده طاعون بود که جان دهها میلیون انسان را گرفت. در این دوره یک بیماری دیگر مرتبط با طاعون به نام پریما مکولا (Prima Macula) هم در خون برخی افراد خاص دیده شد. براساس نقاشیهای رومی روی دیوار که در بازی دیدیم، جرقهی شروع مکولا با تولد نوزادی بوده که این بیماری را با خود حمل میکرده است. مشخص نیست که قبل از این تولد هم این بیماری وجود داشته است یا نه.
یک ماه از این موضوع میگذرد و آمیسیا و سایر گروه همچنان دنبال هیوگو میگردند. ناگهان قلعه توسط ارتشی عظیم از موشها به رهبری هیوگویی که توسط ویتالیس شستشوی مغزی داده شده است، مورد حمله قرار میگیرد. لرد نیکلاس، از فرماندهان ویتالیس به هیوگو دستور میدهد که آمیسیا را به قتل برساند. آمیسیا اما موفق میشود احساسات برادرش را برانگیزد و او را به حالت روانی عادی برگرداند. آنها سپس با کمک هم، لرد نیکلاس را به قتل میرسانند و آرتور در این راه کشته میشود. حالا که دیگر خانهای برایشان باقی نمانده است، اعضای باقیمانده تصمیم میگیرند تا با ویتالیس مقابله کنند.
همه اطلاعات لازم برای درمان این بیماری به همراه جزئیات طاعون ژوستینین در کتابی به نام Sanguinis Itinera جمع شده و از معرض عموم مخفی داشته شده بود. برای همین است که در زمان وقوع طاعون سیاه در بازی، مردم هیچ ایدهای از اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است ندارند و حتی در بخشی از بازی، مردم روستا شخصیتهای اصلی داستان را مقصر طاعون میدانند و قصد کشتن آنها را دارند.
مراحل مختلف بیماری پریما مکولا
اما چرا ویتالیس قصد کشتن آمیسیا را داشت؟ با مردن آمیسیا، ویتالیس هیوگو را به قتل میرساند و دیگر شخصی از خانواده ده رون با مکولا در خونش باقی نمیماند و به این ترتیب ویتالیس تنها میزبان مکولا میشد.
خط اصلی داستان بازی A Plague Tale: Innocence
مادر و پسر بعد از مدتها دوری، پیش هم برمیگردند. در اینجا بئاتریس به هیوگو توضیح میدهد که او درواقع میتواند به کمک مکولا موشها را کنترل کند و ما در اینجا برای اولینبار در نقش هیوگو کنترل موشها را بهدست میگیریم. به اجبار ویتالیس هیوگو اولین Threshold را که یکی از مرحلههای مکولا است، پشت سر میگذارد.
آمیسیا آشفته و مبهوت از وضعیت پیشآمده، با برادرش پا به فرار میگذارد. خواهر و برادر نهتنها باید از نیروهای نیروهای تفتیش عقاید مذهبی فرار کنند، بلکه باید سعی کنند از گله موشهای تشنهی خون جان سالم به در ببرند. آمیسیا که خودش بچهای بیش نیست، برای حفاظت از برادرش هر کاری میکند؛ حتی دست به قتل میزند. هرچه در بازی جلوتر میرویم دستهای آمیسیا بیشتر به خون آلوده شده و تاثیر بیشتری روی او میگذارد. از نمایشهایی که تا به حال از دنبالهی بازی، A Plague Tale Requiem دیدهایم مشخص است که در این نسخه حتی بیشتر تاثیرات کشتوکشتار روی روان آمیسیا را مشاهده خواهیم کرد.
آمیسیا و هیوگو پس از خرید دارو برای مادرشان، شهر را برای پیدا کردن مکان بهتری برای زندگی ترک میکنند. هنوز سؤالهای بیجواب زیادی مانده است که امیدواریم نسخه دوم پاسخی برای آنها داشته باشد. اصلا چه چیزی انتظار خواهر و برادر را میکشد؟ اینها سوالاتی است که برای پاسخ به آنها باید در انتظار تجربه A Plague Tale Requiem بمانیم.