The Quarry بهعنوان یک بازی داستانمحور که انتخابهای شما روی آن تاثیر میگذارند، با الهام از فیلمهای اسلشر ساده و جذاب از پس چند ساعت سرگرم کردن مخاطب برمیآید.
هفت مشاور جوان که چند هفته در Hackett’s Quarry مشغول سرگرم کردن بچهها و آموزش دادن به آنها بودند، باید یک شب بدون حضور افراد دیگر در این کمپ تابستانی بمانند. مطابق برنامه قرار بود که آنها هم به سرعت کمپ را ترک کنند، اما یک نفر باعث میشود که این اتفاق رخ ندهد.
درحالیکه واکنش دیوید هکت در مقام رئیس کمپ تابستانی نشان میدهد که شاید این شبمانی برای آنها گران تمام شود، مشاورها قصد گوش دادن به حرفهای او را ندارند و بهدنبال خوشگذرانی در آخرین شب هستند. حالا دیگر در کمپ تابستانی دیگر خبری از بچهها و بزرگترها نیست. پس هیچکس نمیتواند مانع حماقت آنها شود و هر هفت نفر قدم به قدم در آستانهی مرگ قرار میگیرند. بازی The Quarry شما را در نقش چند شخصیت جوان متفاوت قرار میدهد تا با تصمیمگیریهای گوناگون هم روی سرنوشت آنها تاثیر بگذارید و هم مشغول تلاش برای پرده برداشتن از رازهای داستان باشید.
تماشا در یوتیوب
بازی The Quarry درکنار بازی Until Dawn قرار میگیرد؛ از این جهت که آنها را میتوان بهترین آثار استودیو سوپرمسیو گیمز تا امروز به شمار آورد
فیلمهای اسلشر پخششده در دههی هشتاد میلادی و پیرامون آن، به این دلیل موفق شدند که اصلا از هویت خود خجالت نمیکشیدند. دلیل اینکه برخی از آثار ترسناک کلیشهای هنوز قدم در فهرستهای پیشنهادی مختلف قرار میگیرند و بینندگان به سراغ تماشای آنها میروند، همین است که دقیقا میدانستند قصد انجام چه کاری را دارند. وقتی یک اثر از هویت خود خجالت نکشد، به یک هویت مشخص و تعریفشده میرسد. در نتیجه افرادی پیدا میشوند که آن هویت را دوست داشته باشند و به استقبال محصول بروند.
بزرگترین دستاورد سوپرمسیو گیمز در بازی ترسناک The Quarry دقیقا مربوطبه همین ماجرا است. استودیو بریتانیایی نامبرده که از همان فیلمها برای بازیهای خود الهام میگیرد، در سال ۲۰۲۲ میلادی با عرضهی محصولی بزرگتر از هر قسمت از مجموعهی دارک پیکچرز نشان داده است که هنوز میتواند یک ویدیوگیم با هویت مشخص را به بازار بفرستد تا گیمرهای علاقهمند به این نوع از آثار را جذب کند.
از آنجایی بسیاری از گیمرها استودیو سوپرمسیو گیمز را نخستین بار با بازی Until Dawn شناختند و سپس شاهد بازیهای مجموعه آنتولوژی The Dark Pictures بودند، دارک پیکچرز بارها با Until Dawn مقایسه شده است.
این وسط فارغ آن که چه نقاط قوت و ضعفی را در بازی The Dark Pictures Anthology: Man of Medan، بازی The Dark Pictures Anthology: Little Hope و بازی The Dark Pictures Anthology: House of Ashes دیدیم، بسیاری از گیمرها همواره دارک پیکچرز را تشکیلشده از Until Dawnهای کوچکتر میدانستند.
ماجرا دربارهی این نیست که مثلا هرکدام از سه بازی عرضهشدهی مجموعهی دارک پیکچرز چه پیشرفتها یا پسرفتهایی نسبت به بازی Until Dawn داشتند. اصل قضیه به این حقیقت برمیگردد که رسیدن از بازی بسیار خوب به بازیهای کوچکتری که انگار فقط تلاش میکنند در حد و اندازهی آن باشند، خیلی منطقی به نظر نمیرسد. بالاخره حتی نکات واضحی مانند مدتزمان هر قسمت دارک پیکچرز و کمبودهای فنی آنها بهسادگی نشان میدهند که بازیهای مورد بحث در بهترین حالت محصولاتی کوچکتر و کمخرجتر از Until Dawn هستند که بهشدت تحت تاثیر آن بازی قرار دارند.
حتی خود سازندگان هم این واقعیت را پذیرفته بودند. به همین دلیل استودیو Supermassive Games وقتی بازی جدید و بزرگتر خود را بهلطف همکاری با شرکت 2K آماده کرد، بازی The Quarry را دنبالهی معنوی بازی Until Dawn به شمار آورد. پس برای من خوشحالکننده است که مطابق تجربهای که از The Quarry داشتم، این بازی درکنار Until Dawn قرار میگیرد؛ از این جهت که آنها را میتوان بهترین آثار استودیو سوپرمسیو گیمز تا امروز دانست.
نخستین نکتهی مثبتی که طی تجربهی بازی The Quarry به چشم میآید، تنوع شخصیتهای آن است. The Quarry پس از ارائهی یک افتتاحیهی خوب به مخاطب، به سرعت سراغ معرفی اولیهی کاراکترها میرود؛ تا هرکدام از آنها را در قالب شخصیتهای یکخطی و آشنا بشناسیم. از همان ابتدا هم جدا کردن شخصیتهای اصلی از یکدیگر، بسیار ساده است. وجود شخصیتهای متفاوت بهسادگی روابط به وجود آمده در گروه را جالب میکند.
تاثیرگذاریهای کوتاهمدت و بلندمدت برخی از انتخابها در بازی The Quarry سبب میشود که تجربهی دو گیمر از آن بتواند در چند بخش واقعا متفاوت به نظر برسد
هرچهقدر که زمان میگذرد و چپترهای مختلف را تجربه میکنیم، فرصت مواجهه با جلوههای بیشتری از همین شخصیتهای ساده را بهدست میآوریم. آنها هرگز تبدیل به کاراکترهای عمیق و پیچیده نمیشوند، اما نباید هم بشوند. The Quarry با استفاده از لحن مشخص داستانگویی، کاملا مخاطب را در موقعیت پذیرش چنین کاراکترهایی قرار میدهد. ما میدانیم که اینجا با داستانی مواجه هستیم که در زمان حال جریان دارد، اما در انواعواقسام بخشها گرهخورده به کلیشههایی است که چند دههی قبل در سینمای وحشت هالیوود شکل گرفتند.
خودآگاهی بازی نسبت به کاری که مشغول انجام آن است، باعث میشود که این کار را به شکلی جذاب انجام دهد. در نتیجه مخاطب هدف هم گارد خود را بالا نمیگیرد و مشغول لذت بردن از همراهی با شخصیتهای ساده میشود. ولی سازندگان پا را فراتر میگذارند و همانگونه که گفتم، از فرصتهای به وجود آمده برای نمایش بهتر شخصیتها بهره میبرند.
قرار گرفتن یک نفر در موقعیت خطر و همراه شدن دو کاراکتر در بخشی از قصه، اتفاقات داستانی معمولی هستند. اما با استفاده از همین اتفاقات معمولی، سازندگان شخصیتها فرصت بیرون آمدن از ظاهر اولیهی خود را دادند. به همین خاطر وقتی آنها را بهتر میشناسیم، کاراکتری مانند ابیگیل میتواند بهجای یک تیپ شخصیتی، یک شخصیت چندخطی قابلتوجه باشد.
در همین حین خوشبختانه بازیگرها نیز به کمک شخصیتها میآیند و جذابیت آنها برای مخاطب را افزایش میدهند. سوپرمسیو گیمز وظیفهی ایفای نقش در قالب کاراکترهای بازی The Quarry را به اشخاص درستی سپرده است که شاید گل سرسبد آنها تد ریمی باشد. او در نقش کلانتر از پس ارائهی یک نقشآفرینی مرموز و خاص برمیآید. تازه تد ریمی سابقهی نقشآفرینی در فیلمهایی مانند Evil Dead 2 را دارد که جزو آثار الهامبخش برای اعضای استودیو Supermassive Games است.
تنظیمات داستانی کلی به اندازهی کافی جالب به نظر میرسد و شخصیتها توجه گیمر علاقهمند به این نوع از داستانگوییهای تعاملی را جلب میکنند. حالا نوبت گیمپلی است که ماهیت تعاملی این روایت را نشان دهد تا واقعا The Quarry تبدیل به یک بازی انتخابمحور قابل احترام شود.
بسیاری از بازیهای اینگونه که آنها را «فیلم تعاملی» هم خطاب میکنند، بیشتر از اینکه واقعا انتخابهای تأثیرگذار را مقابل بازیکن بگذارند، توهم مواجهه با چنین انتخابهایی را برای گیمر به وجود میآورند. بااینحال خوشبختانه The Quarry پر از انتخابهایی است که نتایج برخی از آنها را به سرعت و نتایج بعضی از آنها را با گذر زمان میبینید. بازی چه در روند داستان، چه در جزئیات دیالوگها و چه در سرنوشت کاراکترها واقعا تحت تاثیر تعدادی از تصمیمات بازیکن قرار میگیرد. در نتیجه نهتنها تجربهی دو گیمر از بازی The Quarry میتواند در چند بخش واقعا متفاوت باشد، بلکه ارزش تکرار اثر هم قابلتوجه به نظر میرسد.
تیم سازنده با هوشمندی از همین فرصت برای افزایش تمایل شما به تجربهی مجدد The Quarry بهره میبرد. سوپرمسیو گیمز امکانات مختلفی را در اختیار گیمر میگذارد تا بیشازپیش مایل به تجربهی مجدد بازی ترسناک جدید این استودیو باشد.
در بازی با گزینههای مختلف برای تجربهی The Quarry از جمله Movie Mode روبهرو هستیم. اگر داستان بازی موفق به جذب گیمر شده باشد، اصلا بعید نیست که او یک بار دیگر بخواهد نسخهای ویژه از آن مانند «زنده ماندن همهی شخصیتها» را به تماشا بنشیند.
تازه وقتی The Quarry را تمام میکنید، بازی یک قابلیت اختیاری جدید را نیز در دسترس شما قرار میدهد که Death Rewind نام دارد. اگر بازی را با فعال بودن Death Rewind تجربه کنید، سه مرتبه میتوانید پس از مرگ یک کاراکتر به سرعت زمان را به عقب برگردانید تا تصمیم متفاوتی بگیرید و با روی دیگر سکه مواجه شوید.
زمانیکه یک بازی انتخابمحور بهجای تمرکز روی ارائهی انتخابهای تقلبی و تقریبا بیتاثیر سراغ داستانگویی تعاملی واقعی میرود، بازیکنهای علاقهمند به این بازیها را خوشحال میکند. اما وقتی قصهی The Quarry در برخی از مواقع فراتر از انتظارات ظاهر میشود، مخاطب دوست دارد سر از همهی رازها در بیاورد. از قضا سر در آوردن از تکتک رازهای داستان بازی The Quarry هم وابسته به انتخابهای متفاوت است. شما اگر برخی از مسیرهای روایی را طی نکرده باشید، اصلا برخی از اطلاعات داستانی را دریافت نمیکنید.
با همهی اینها نمیتوانیم چشم خود را روی ایرادها ببندیم. اولین نقطهی ضعف مهم مربوطبه نقش «ترس» در بازی ترسناک The Quarry است. هویت بازی و کمپین تبلیغاتی آن، به شکل واضح میگوید که The Quarry برای طرفدارهای ژانر وحشت ساخته شده است. اما با اینکه بازی در نگاه کلی از فضاسازیهای خوب بهره میبرد، اثر جدید استودیو سوپرمسیو گیمز به اندازهی برخی از ساختههای قبلی این تیم نمیتواند بازیکن را بترساند.
از آنجایی که گرافیک بازی در بسیاری از مواقع خیلی خوب به نظر میرسد و The Quarry از صداگذاری پرجزئیات و دلهرهآور بهره میبرد، احتمالا حداقل جامپاسکرهای درست میتوانستند به خوبی مخاطب را گرفتار وحشت کنند. اما حتی استفاده از آنها هم نسبتا حداقلی است. در نتیجه وقتی این نکته را کنار برخی از زمینهچینیهای اضافه برای معرفی موجودات ترسناک بازی میگذاریم، کموبیش اینطور به نظر میرسد که تیم سازنده بهصورت عامدانه سطح ترسناک بودن The Quarry نسبت به برخی از آثار قبلی خود را پایین آورد؛ شاید به این هدف که تعداد بیشتری از مخاطبها مایل به لذت بردن از آن باشند.
همین نکته کاری میکند که شاهد پررنگ شدن ضعف یکی از مکانیزمها باشیم: پیادهروی. اگر اتمسفر بازی همواره انقدر خفقانآور بود که در هر لحظه بازیکن مثلا خطر رویارویی با یک جامپاسکر قوی را بیخ گوش خود میدید، بسیاری از همین پیادهرویهای ساده میتوانستند نقش تعریفشدهای در بازی داشته باشند. اما وقتی اکثر پیادهرویها حداقل با حضور دو کاراکتر انجام میشوند و گیمر کمکم میفهمد که اکثر اتفاقات ناگهانی طی دقایقی بهخصوص رخ میدهند، این بخش از گیمپلی تقریبا جذابیتی برای اکثر بازیکنها ندارد.
بازی The Quarry با درنظرگرفتن تکتک نکات مثبت و منفی نشان میدهد که سوپرمسیو گیمز توانایی ساخت بازیهای داستانمحور ترسناک با یک فرمول جذاب را دارد؛ هرچند هنوز موفق به صیقل دادن کامل فرمول بازیهای خود نشده است.
وقتی به مسیر طیشده توسط این تیم نگاه میکنم، Until Dawn و The Quarry را بهعنوان محصولاتی لایق تجربه میبینم؛ آثاری که اگر به سبکوسیاقشان علاقه داشته باشید، موفق به پیدا کردن ویدیوگیمهای دیگری در چند سال اخیر نمیشوید که دقیقا تجربهای از جنس آنها را تقدیم گیمر کنند.
The Quarry اثبات میکند که سوپرمسیو گیمز بعد از Until Dawn به ساخت بازیهای کوچکتر عادت نکرد و همچنان با برخورداری از بودجههای مناسب میتواند تجربههای خوبی را برای مخاطبهای هدف خود به ارمغان بیاورد. پس اگر میخواهید بارها در قالب چند جوان برای کشته نشدن توسط قاتلهای عادی و غیرعادی تلاش کنید، بازی The Quarry را از دست ندهید.
زیباترین بخش از دومین دور تجربهی The Quarry شاید نه تجربهی چندین و چند دقیقهی کاملا متفاوت با تجربهی قبلی، بلکه دنبال کردن کامل تیتراژ پایانی بازی باشد. انتخابهای شما میتواند انقدر روی داستانگویی تاثیر بگذارد که در دومین دور با برخی از کاراکترها وارد یک مرحلهی متفاوت شوید. ولی شاید کمتر کسی انتظار داشته باشد که حتی تیتراژ نهایی جذاب بازی The Quarry با تصمیمات مختلف تغییر کند. اگر یک استودیوی بازیسازی تا آخرین ثانیهی بازی را با درنظرگرفتن انتخابهای مخاطب ساخته است، باید پذیرفت که لیاقت برخورداری از شرایط لازم برای تولید بازیهای داستانی انتخابمحور را دارد.
بررسی بازی The Quarry براساس تجربهی نسخه PS5 نوشته شده است