آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Mr. Holland’s Opus تا Margaret


چهار اثر انگلیسی‌زبان که با محوریت تغییر جدی زندگی شخصیت‌ها جلو می‌روند، تشکیل‌دهنده این مقاله معرفی فیلم سینمایی هستند.

یک گیمر در شماره ۲۵۶ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» سراغ چهار فیلم رفته است که احتمالا هیچ‌کدام از آن‌ها را نمی‌توان به‌صورت کامل عامه‌پسند دانست، اما هرکدام به دل مخاطب هدف خود می‌نشینند. اول از همه قصه‌ای درباره‌ی یک معلم را داریم که نمی‌خواست به تدریس رو بیاورد و سپس به برداشت باز لورمن از داستان رومئو و ژولیت می‌رسیم که همچنان یکی از معروف‌ترین اقتباس‌های سینمایی آثار ویلیام شکسپیر بزرگ است.

سومین اثری که در این فهرست با آن روبه‌رو می‌شوید، یک ملودرام با نقش‌آفرینی‌های درخشان مریل استریپ و رنی زلوگر است. در آخر نوبت به فیلم مارگارت می‌رسد؛ اثری از کارگردان فیلم‌های You Can Count on Me و منچستر کنار دریا.

فیلم Mr. Holland's Opus و نگاه کودک در آغوش مادر به پدر که پیانو می‌نوازد

Mr. Holland’s Opus (1995)

فیلم Mr. Holland’s Opus درباره‌ی این حقیقت است که زندگی بارها می‌تواند انسان را از مسیر مورد نظر او خارج کند و به جاده‌ی دیگری بفرستد. داستان به گلن هالند می‌پردازد که فقط شرایط مالی و برخی از مشکلات دیگر، او را تبدیل به یک معلم کلاس موسیقی در مدرسه می‌کند؛ درحالی‌که رویاهای وی بسیار بزرگ‌تر بودند.

مسیری که در ابتدا سخت و خسته‌کننده به نظر می‌رسد، آرام آرام برخی از زیبایی‌های خود را نیز به آقای هالند نشان می‌دهد. او واقعیت زندگی خود را می‌پذیرد و داستان فیلم در حقیقت راجع به زندگی‌هایی است که تحت تاثیر او قرار می‌گیرند. چون به‌عنوان یک معلم خاص می‌تواند مطمئن شود که خیلی از اشخاصی که با او کلاس دارند، حداقل کمی در زندگی به سمت بهترین مسیر ممکن بروند.

بخوانید  پیش‌سفارش‌های 4K Steelbook فصل 2 House of the Dragon در آمازون موجود است

این وسط آن‌چه که قدرت فیلم را افزایش می‌دهد، خالی نبودن آن از ناراحتی و رنج است. اتفاقات بد قرار نیست ناگهان یک روز برای همیشه به پایان برسند و شخصیت اصلی فیلم Mr. Holland’s Opus هم پس از مدتی باید با یک چالش جدید و جدی کنار بیاید. زمین پر از آدم‌هایی است که برای دوام آوردن می‌جنگند. در این بین افرادی مثل هالند می‌خواهند بیشترین بهره را از این تلاش برای بقا ببرند.

لئوناردو دی کاپریو با کراوات نامرتب در فیلم Romeo + Juliet به کارگردانی باز لورمن

Romeo + Juliet (1996)

از آن‌جایی که چند روز دیگر شاهد پخش رسمی نسخه‌ی خانگی باکیفیت فیلم Elvis به کارگردانی باز لورمن خواهیم بود، اکنون زمان بدی برای سر زدن به یکی از نخستین فیلم‌های او نیست. ظاهرا این فیلم‌ساز استرالیایی چه سراغ فیلم‌نامه‌های اقتباسی برود و چه بخواهد بخشی از واقعیت را به شکل مورد نظر خود نشان دهد، موفق به ارائه‌ی فیلم‌هایی نسبتا پرطرفدار می‌شود که در عین حال خیلی‌ها به شکل جدی با آن‌ها مخالف هستند.

لورمن سال‌ها قبل از اینکه با The Great Gatsby موفق به ایجاد بحث‌های فراوان بین سینماروهای زمان شود، با فیلم Romeo + Juliet یک اقتباس مدرن از داستان کلاسیک نوشته‌شده توسط ویلیام شکسپیر را ارائه کرد. او کل قصه را تا جایی که می‌توانست، به زبان داستان‌های روز نوشت و توانست با فیلم‌نامه‌ای که در جامعه‌ی مدرن جریان دارد، به شکل جالبی حس‌وحال یک اثر عاشقانه‌ی قدیمی و ماندگار را تقدیم بینندگان کند.

این اثر جنایی که خانواده‌های دو شخصیت اصلی داستان نقش زیادی در آن دارند، باب میل همه نیست. ولی شاید خیلی از تماشاگرهای بی‌علاقه به آن هم آرزو کنند که اقتباس‌های سینمایی بیشتری، به اندازه‌ی Romeo + Juliet مایل به انجام یک کار ویژه با منبع اقتباس باشند.

بخوانید  Wicked کار خود را با ثبت چندین رکورد در باکس آفیس جهانی آغاز کرد

مریل استریپ در نقش مادر پیر رو به فوت در فیلم One True Thing

One True Thing (1998)

یک دختر نویسنده که به‌شدت دوست دارد که پدرش کار او را تحسین کند،‌ برای مدتی خانه‌نشین می‌شود. او بعد از آن که می‌فهمد مادرش فاصله‌ی زیادی تا مرگ ندارد، عملا باید از کار خود فاصله بگیرد و پس از سال‌ها به چندین و چند روز زندگی مداوم در خانه‌ی خانوادگی رو بیاورد؛ تا مراقب مادر باشد.

تماشاگرهای علاقه‌مند به فیلم‌های متمرکز روی تغییر باورها و نظرات شخصیت‌ها، احتمالا از دیدن فیلم One True Thing لذت می‌برند. چون اصل داستان‌گویی آن با محوریت تغییر دیدگاه الن نسبت به مادر خود جلو می‌رود. او وقتی از زوایای جدید به برخی از مسائل نگاه می‌کند، به‌عنوان یک فرد بزرگسال انگار برای اولین‌بار پدر و مادر خود را می‌شناسند. این تغییر درک فقط روی رفتار و احساس او نسبت به آن‌ها تاثیر نمی‌گذارد، بلکه می‌تواند نگاه کلی وی به زندگی شخصی خود را نیز به‌روز کند. One True Thing یکی از آن درام‌های خانوادگی است که به بازیگرهای اصلی خود فرصت درخشیدن را می‌دهد.

آنا پاکوین و مت دیمون در فیلم درام Margaret به کارگردانی کنت لونرگان، سازنده فیلم منچستر کنار دریا

Margaret (2011)

کنت لونرگان باهوش است. او فیلم Margaret را فریب‌دهنده آغاز می‌کند تا وقتی اولین ضربه‌ی احساسی به شخصیت و بیننده وارد شد، ما هم به‌شدت تحت تاثیر قرار بگیریم و در دل ناراحتی‌های کاراکتر غرق شویم. همان‌طور که در فیلم Manchester By the Sea دیده‌ایم، لونرگان استاد استفاده از دیالوگ‌ها است؛ طوری که مخاطب هدف آثار او دوست دارد تک‌تک جملات را با دقت گوش بدهد و بخش به بخش جزئیات رفتار دو شخصیت دربرابر یکدیگر را ببیند.

آنا پاکوین، بازیگر فیلم The Irishman در فیلم مارگارت نقش دختری را بازی می‌کند که پس از مواجهه با یک درد بزرگ باید برای ادامه دادن بجنگد؛ درحالی‌که کل دنیا ناگهان برای وی شبیه جهنم شده است. چرا؟ چون یک رخداد مثلا بامزه، در واقعیت یک فاجعه را رقم می‌زند؛ با اینکه شاید اتفاقاتی شبیه به آن، صدها بار به‌عنوان سکانس احساسی در فیلم‌های کمدی-درام به تصویر کشیده شده‌اند. سینمای لونرگان، سینمای واقعیت است؛ هرچه‌قدر هم که این واقعیت ناراحت‌کننده، استخوان‌شکن و آزاردهنده باشد.

بخوانید  Lee Jung-jae از The Sidekick، جنگ ستارگان را به تاریخ می نویسد و به آن افتخار می کند

دیالوگ‌ها در فیلم‌های این نویسنده و کارگردان آمریکایی واقعا وزن دارند. زیرا بیرون‌آمده از دل تصمیم‌گیری‌ها هستند. آیا وی دروغ می‌گوید و روی زندگی چند نفر به شکل جدی تاثیر می‌گذارد؟ آیا او حقیقت را به زبان می‌آورد تا زندگی همان چند نفر به شکلی متفاوت تحت تاثیر قرار بگیرد؟ آیا فلان کاراکتر جسارت بیان احساسات خود را خواهد داشت و وارد یک بخش جدید از زندگی خواهد شد؟



منبع

تحریریه مجله بازی یک گیمر